گهی شیرین کنی کامم گهی تلخ
دلیلش این بود که مدتی توی یک قضیه ای هی به مشکل بر می خوردم و هر بار با کلی سعی و تلاش یه راه حلی پیدا می کردم. آخرین بار که این وضعیت برام پیش آمد، توی جی میل نوشتمش.
یکی از دوستان پیام فرستاد: و هر راه حلی هم مشکلی دارد. راست می گفت چون هر بار که می خواستم راه حل را عملی کنم یه مشکل دیگه پیش می آمد.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که هر مشکلی راه حلی دارد و هر راه حلی نیز مشکلی... و این شد status جدید.
وقتی که مسئله اول حل می شود فکر می کنی که کار تمام است ولی این حس بارها و بارها به تو دست می دهد. چون هر بار مشکل جدید و بعد راه حل جدید و این حس که کار تمام شد. باز مشکل جدید، راه حل جدید، حس قدیمی که کار تمام شد و ...
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.