اختلاس، دلار و سکه، گرانی کالاها؛ عجب دولتی داریم!

احتمالا این آخرین مطلبی است که در سال ۹۰ می نویسم. بعد از آن چند روزی مسافرت خواهم بود تا اینکه روزهای کاری سال ۹۱ آغاز شود. امیدوارم سال ۹۱ سال بهتری نسبت به ۹۰ باشد و بهتر بودنش را هم از همان روزهای اول سال نشان دهد.


بهانه ی نوشتن این مطلب، در حقیقت چند کامنتی بود که برای نوشته های پیشین دریافت کرده بودم. البته مشابه این کامنت ها را بارها و بارها در کامنتهای سایت الف دیده بودم و حتی چند بار نظرات خودم را به صورت کامنت برای سایت الف فرستادم که پرواضح است در اکثر (تقریبا در همه) موارد سانسور شدند.

این مسایل همگی ناظر به مواردی است که دولت در آنها متهم به ناکارآمدی یا فساد می شود. شاه بیت حملات اخیر به دولت در این زمینه ها (مخصوصا در سایتهای خبری مخالف و کامنت های جهت دار آنها) سه مسئله است:‌ اختلاس، دلار، گرانی برخی محصولات. به عبارت دیگر دولت احمدی نژاد دولتی است که بزرگترين اختلاس تاريخ کشور در دولتش اتفاق افتاد، دلار به قیمت 2200 تومان رسید، و مثلا شير گران شد و تخم مرغ و فلان و فلان.

این مسایل را بارها و بارها در سایتهای پرتعداد مخالفان دولت و ذیل کامنتهای مخاطبان الیت این سایتها (بخصوص سایت الف) می توانید مشاهده کنید. سایتهایی که ترجیح می دهند چشمان خود را بر روی بسیاری از واقعیات ببندند و مخاطبان الیت و فرهیخته ی خود را نیز در توهم انصاف و تعادل نگه دارند و آنها را یک تنه به قاضی ببرند و در این آشفته بازار، خر مراد خود را تا خانه ی مقصود برانند. در مورد هر یک از این موضوعات حرفهای بسیاری هست؛ تا جایی که اطلاعات ناقص و بضاعت فکری اندک من مدد می دهد چند نکته را در هر مورد می خواهم بیان کنم.

قضیه ی دلار:

همان وقتی که دلار به صورت بی سابقه جهش قیمتی کرد و برای مدتی دستاویز حملات علیه دولت شد، می خواستم چند نکته ای سایتهای خبری تعمدا نسبت به آن تغافل می کردند را بیان کنم. 

به نظرم شروع داستان، گزارش جدید آژانس اتمی بود که در آن برای اولین بار احتمال انحراف برنامه هسته ای ایران را به صورت رسمی اعلام کرده بود. بعد از این گزارش فشارهای خارجی بر ایران زیاد شد و به طور نمونه انگلیس پیشنهاد تحریم بانک مرکزی ایران را مطرح کرد که با استقبال چندین کشور اروپایی و آمریکایی مواجه شد. تا همین جا هم اتفاق مهمی افتاده بود. تحریم بانک مرکزی یک کشور بسیار اثرگذار و خطرناک است. ولی مسئله به همین جا ختم نشد. مجلس ایران در پاسخ به اقدامات جدید انگلیس، طرح کاهش روابط را تصویب کرد. بعد از آن، تعدادی از دانشجویان دانشگاه های تهران اقدام به تجمع مقابل سفارت انگلیس کردند که در نهایت منجر به اشغال سفارت شد. بعد از اشغال سفارت انگلیس، فشارها و جو جهانی بر علیه ایران بسیار تشدید شد و در پاسخ به این اقدام، انگلستان پیشنهاد تحریم نفتی ایران را به اتحادیه اروپا داد. 

یعنی در عرض مدت کوتاهی، هم بانک مرکزی و هم نفت (منبع اصلی درآمد کشور) تحریم شدند. هر کسی اندک آشنایی با اقتصاد داشته باشد می داند که چنین شوکی به بازار می تواند آن را دچار تلاطم شدید کند. حتی اگر فرض کنیم که این اتفاقات اثرات واقعی بر روی اقتصاد کشور نداشت، ولی نمی توانیم بپذیریم که اثرات روانی هم نداشته است. بسیاری از فعالین اقتصادی و حتی افراد عادی ترجیح می دهند دارایی های خود را تبدیل به دلاری کنند که احتمالا در آینده ی نزدیک نایاب می شود و برایشان حکم کیمیا را خواهد داشت. افزایش بی سابقه ی تقاضا و نبود عَرضه ی کافی قاعدتا منجر به افزایش قیمت می شود. 

البته نقش مسایل دیگر نیز در زمینه قابل بررسی است. به عنوان مثال تحلیلی وجود دارد که چون نیاز به اطلاعات دقیق دارد فقط در حد حدس و گمان به آن نگاه می کنم ولی کاملا منطقی و شدنی است؛

چند سال پیش با فشار احمدی نژاد، نرخ سود سپرده بانکی کاهش یافت. و این یعنی اینکه از نظر سود اقتصادی، بانکها دیگر جذابیت کمتری برای مردم خواهند داشت و مردم علاقه ای برای نگه داشتن پول خود در بانکها ندارند. تا اینجا یعنی بانکها از جذب سرمایه و پول مردم محروم شده اند و سودشان کاهش یافته است. اگر از منظر rationality و مباحث game theory به قضیه نگاه کنیم، بانک ها باید به دنبال این باشند که دولت را مجبور به افزایش نرخ سود بانکی کنند. بهترین راه، استفاده از یک شرایط بحرانی است که طی آن دولت نیاز دارد تا سرمایه ی مردم را به سمت دیگر (مثلا بانکها) هدایت کند. به نظر می رسد بانکها می توانستند با استفاده از منابع عظیم خود بازار آشفته ی ارز را آشفته تر کنند تا دولت تحت فشار گوشه های مختلف، مجبور شود برای جمع کردن نقدینگی از بازار ارز، نرخ سود بانکی را افزایش دهد. البته باز هم تاکید می کنم که این فرضیه نیاز به اطلاعات دارد ولی کاملا محتمل و عاقلانه است.

سکه:

افزایش شدید قیمت سکه نیز تقریبا همزمان با آشفتگی بازار ارز رخ داد. عوامل این رخداد علاوه بر ارتباط دلار و طلا از منظر اقتصاد، مسایل جالب دیگری بود. همان تحلیلی که در مورد دلار ارائه شد قابل استفاده در زمینه سکه هم هست ولی می خواهم به چند خبر جالب در مورد بازار سکه اشاره کنم که تا حدی برخی مسایل دیگر را هم روشن می کند. 

سایت الف به عنوان سایتی که متعلق آقای توکلی است و کباده ی اقتصاددانی می کشد، در زمان آشفتگی بازار ارز و سکه بسیار بسیار فعال بود. مخالفان سیاسی دولت -و سایتهای خبری منتسب به آقایان توکلی، زاکانی، لاریجانی، قالیباف و ... - ادعاهایی کردند که دولت از عمدا بازار را رها کرده است و به دنبال سود شخصی خود است و ... . سایت الف نیز ادعایی را مطرح کرد که جریان انحرافی تعمدا بازار ارز را به هم ریخته است تا نشان دهد که تحریم ها اثر گذار است و باعث ایجاد نارضایی عمومی شود و حاکمیت را مجبور به مذاکره با آمریکا کند و ... . و حتی نام «قهر دوم» را نیز برای آن انتخاب کرد. این خط در کامنتهای منتشر شده ی سایت و حتی در خبرهای سایتهای دیگر پیگیری شد. 

سایت الف در خبری جالب با عنوان «شناسایی پشت صحنه‌ آشفتگی بازار ارز و طلا» آورده است: وزیر اطلاعات در پاسخ به این سوال مبنی بر اینکه "برخی کارشناسان اقتصادی در پی تشدید نوسانات بازار ارز و طلا، این وضعیت را به جریانی تحت عنوان جریان انحرافی اقتصادی نسبت دادند. آیا عنوان جریان انحرافی اقتصادی را تایید می کنید؟" گفت: "بالاخره اینکه اقداماتی توسط بیرون و داخل در جهت ایجاد روح نا امیدی در مردم دارد دنبال می شود، وجود دارد و از جمله اقداماتشان این است که تنش هایی در مسائل اقتصادی کشور ایجاد کنند."

چند روز بیشتر نگذشته بود که وزیر اطلاعات اعلام کرد:"برخی خودی ها میلیاردی سکه خریدند". ایشان گفته اند که:"با کمال تاسف برخی‌ از خودی‌ها نیز در این مقوله دچار چالش و اشتباه شدند و جاهایی بودند که جزو مجموعه نظامند و رفتند میلیاردی سکه خریدند و تحت تاثیر این القاء قرار گرفتند و بعضی از خودی‌ها با بی‌توجهی به این موضوع دامن زدند".

ناگفته پیداست که با توجه به اختلافات وزیر اطلاعات با جریان انحرافی، منظور وی از کلمه ی «خودی ها» کسان دیگری هستند. و نه تنها جریان انحرافی برای «ایجاد روح ناامیدی در مردم» تنش ایجاد نکرده است بلکه این خودی ها بودند که «دچار اشتباه شدند و تحت تاثیر القائات» قرار گرفتند و «با بی توجهی دامن زدند». 

هرچقدر در سایتهای مخالف دولت (تهمت زنندگان قضیه ی ارز و سکه) جستجو کردم تا اظهارات مذکور وزیر اطلاعات را پیدا کنم چیزی پیدا نکردم جز اینکه به عنوان تیتر روزنامه شرق آن را به صورت مختصر عنوان کردند. برای یافتن اتهامات و حملات سایتهای مخالف به دولت آرشیو آنها را در روزهای ابتدایی بهمن ۹۰ جستجو کنید.


قضیه اختلاس:

اختلاس بزرگ مشهور به اختلاس ۳هزار میلیاردی در زمان دولت احمدی نژاد رخ داده است. ولی آیا این هم زمانی به معنای این است که سند شش دانگ این فساد را به نام دولت وی بزنیم؟ آیا جز این است که این اختلاس بزرگترین اختلاس کشف شده است؟ آیا شخص احمدی نژاد و نزدیکان وی در این پرونده درگیر هستند؟

واقعیت این است که فساد اداری و مالی در مجموعه ی کشور وجود دارد (حتی اگر نگوییم نهادینه شده است). بخشهای مختلف و قوای مختلف به اندازه ی خود در این قضیه سهم و نقش و تقصیر دارند. اینکه دولت را -مخصوصا کابینه را- متهم و مسبب این قضیه بدانیم واقعیت امر را تغییر نمی دهند؛ تنها باعث تشفی خاطر و رضایت کاذب می شود.

نگاهی به ارکان عملیاتی این اختلاس نشان می دهد که دولت -به معنای اعضای دولت- کمترین نقش و تقصیر را در این ماجرا داشته اند. هر چند دولت -به معنای ساختار دولت- موظف به اصلاح ساختار و جلوگیری از فساد بوده است. 

این اختلاس در بانک صادراتی رخ داده است که رئیس آن محمد جهرمی بوده است. نسبت و موضع وی با جریان موسوم به انحرافی کاملا مشخص است. جریان سیاسی وی کاملا مشخص است. جهرمی هر چند وزیر کابینه احمدی نژاد بوده است ولی مانند بسیاری از اعضای کابینه، با یک من سریش هم به احمدی نژاد نمی چسبند. از طرف دیگر خاوری (رئیس سابق بانک ملی) نیز همین وضعیت را دارد. آیا تابعیت دوگانه ی وی را احمدی نژاد و جریان انحرافی باید کشف می کردند؟ آیا احمدی نژاد و جریان انحرافی پس از کشف اختلاس باید وی را تحت نظر می گرفتند و ممنوع الخروج می کردند؟ آیا ارتباط متهم اصلی پرونده با برخی نمایندگان پرنفوذ مجلس مسئله ی مهمی نیست؟(این ارتباط را یکی از اعضای مجلس فاش کرده است.)

به عنوان مثالی دیگر سایت «مشرق‌نیوز» خبر داده که «الیاس –م و امیرعباس –س، که دارای سوابق متعدد اجرایی در حوزه های حقوقی و قضایی بوده اند چند روز قبل توسط ماموران بازداشت شدند». به ادعای سایت دیگربان الیاس م٬ رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضائیه بوده است. همان طور که مشخص است افراد زیادی از مراکز مختلف درگیر این پرونده هستند و مسئله یک مسئله ی فراقوه ای است. 


قضیه ی گرانی شیر و تخم مرغ و ...

سالهای سال است که اقتصاد کشور ما یک اقتصاد دولتی-چپ مبتنی بر یارانه و کمک دولت است. بازیگر بزرگ در چنین اقتصادی، دولت -شرکتها و سازمانهای دولتی- هستند. قیمتها اجناس و خدمات با ارزش واقعی شان فاصله دارد و ... .

به عقیده ی بسیاری از افراد و اقتصاددادن ها، این وضعیت به تنها منتج به عدالت نمی شود بلکه زمینه بروز فساد، مدیریت بی لیاقت ها، افزایش شکاف اجتماعی و ... می شود. راه حل، واقعی کردن قیمت هاست.

در همین راستا دولت احمدی نژاد دست به یک کار بسیار بزرگ، مبارک و شجاعانه زد و آن هم اجرای طرح موسوم به هدفمندی یارانه ها کرد. هدف این طرح در نهایت این است که دولت حمایت های خود را کاهش دهد، پای خود را از اقتصاد بیرون بکشد و فضا را برای بازیگران دیگر (مردم) باز کند و همه چیز (اعم از کالا و خدمات و حتی ارزش افراد) به قیمت واقعی خود برسد.

طبیعی است که در طی این فرآیند محصولات فراوانی که پیش از این مشمول یارانه می شدند (مانند شیر) با کاهش یارانه ها، به قیمت واقعی خود نزدیک شوند (طبیعتا گران تر شوند). پس آیا اتفاق عجیبی افتاده است؟ غیر از این است که کشور چند سال است که درگیر این طرح است؟ غیر از این است که ما به دنبال همین تغییرات بوده ایم؟ البته طبیعی است که مدتی زمان برای پایدار شدن وضعیت و رسیدن به نقطه تعادل لازم است. یعنی زمانی که دستمزدها و ... نیز به همین تعادل برسند.


این نوشته بی نیاز از نقد نیست.

تکذیبیه بر تکذیبه ی مجمع تشخیص در مورد سخنان احمدی نژاد در جلسه ی سوال

پس از اتمام جلسه ی سوال نمایندگان مجلس از رئیس جمهور، موجی از تکذیبه ها بر علیه صحبتهای وی در رسانه ها منتشر شد و به انحاء مختلف رئیس جمهور متهم به دروغگویی شد. 

یکی از این تکذیبه ها مربوط به مجمع تشخیص مصلحت است. متن کامل جوابيه روابط عمومي مجمع تشخيص مصلحت نظام به سخنان رئيس جمهور:

«پس از حضور جناب آقاي احمدي نژاد در مجلس شوراي اسلامي و پاسخ به سئووالات نمايندگان، در تاريخ 24/12/90 ايشان در بخشي از سخنان خود در مورد مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص پرداخت تسهيلات ارزي به مترو تهران و كلان شهرها، سخناني خلاف واقع مطرح كرد كه لازم است توضيح ذيل به اطلاع رسانه هاي همگاني و افكار عمومي رسانده شود.


در جلسه پاسخ آقاي احمدي نژاد به سئووالات نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي، ايشان مدعي شد كه در جريان تصويب پرداخت تسهيلات ارزي به متروي تهران و كلان شهرها، در پاسخ به اظهار نظر رييس كل بانك مركزي در مورد خالي بودن حساب ذخيره ارزي دولت، يكي از اعضاي مجمع اظهار داشته است:«هر چند مي​دانيم موجودي حساب ذخيره ارزي صفر است اتفاقا ما مي خواهيم تصويب كنيم كه اجرا نشود»

بر اساس اسناد صوتي و مكتوب موجود از ريز مذاكرات اين جلسه كه نسخه اي از آن نيز خدمت رهبري معظم انقلاب تقديم شده است، اولا به رغم دعوت قبلي، رييس كل بانك مركزي در اين جلسه حضور نداشته است. ثانيا انتساب خلاف واقع چنين اظهار نظري، اهانت به كل اعضاي مجمع به عنوان منصوبين رهبري معظم انقلاب محسوب شده و كاملا تكذيب مي شود.

مشخص نيست آقاي رييس جمهور كه انتظار مي رود در اظهار نظرات خود مستدل و مستند سخن گفته و شان و شئونات پاسخگويي را حفظ كند بر اساس كدام سند و مدرك، چنين ادعاي كذبي را مطرح كرده است؟!»

بقیه سایتهای خبری نیز به طور گسترده این خبر را پوشش دادند. حال اگر به فایل صوتی صحبتهای احمدی نژاد گوش دهید، متوجه می شوید رییس جمهور در حالی به دروغگویی متهم شده است که وی اساسا ادعا نکرده بود که رئیس بانک مرکزی در جلسه مجمع حضور داشته است. بلکه وی گفت (دقیقه ۴:۳۰ به بعد) که «در مجمع نامه داد رئیس بانک مرکزی پولی وجود ندارد. اونجا دبیر مجمع اعلام کرد آقا پولی وجود ندارد. یکی از اعضا گفته اتفاقا ما میخایم -و این قابل اجرا نیست - یکی از اعضا گفته ما می خواهیم اتفاقا تصویب کنیم که اجرا نشود.» همین طوری که می بینید ادعایی که تکذیب شده است چیز دیگری بوده. گویی دبیرخانه مجمع خبر نداشته است که بر خلاف بسیاری از موارد دیگر که مردم عادی دسترسی به اصل خبر ندارند، این بار فایل صوتی کامل جلسه در دست مردم هست. به عبارت بهتر، در این مورد اتفاقا مجمع است که دروغ گفته است.

جالب تر اینجاست که سایت تابناک (نزدیک به محسن رضایی -دبیر مجمع-) در خبری آورده است که: «یک منبع مطلع، ضمن تایید سخن رییس جمهور در مجلس درباره مترو، به خبرنگار تابناک گفت: این بحث در یکی از کمیسیون های مجمع تشخیص مطرح شده است.وی افزود: البته این سخن در صحن مجمع تکرار نشد.» 

سفرنامه روز اول مشهد

سفر ما به مشهد، نیمه شب یکی از روزهای میانی اسفند ۹۰ از ایستگاه راه آهن تهران آغاز شد. ایستگاهی که در آن ساعت از شب تعداد کمی مسافر را در خود می دید. شب از نیمه گذشته که من به همراه همسفر از پله های سکو، پایین می رویم. کوپه ی ما اولین کوپه و در انتهای قطار است. وارد کوپه که بشویم دو تخت خالی برای ما هست. باید بخوابیم.

دم دمه های اذان صبح است که قطار توقف می کند. با شنیدن صدای بلندگوی ایستگاه و اعلام توقف برای نماز، از قطار پیاده می شویم. هنوز کمی از سوز زمستان در هوا هست هر چند که وجه بهاری هوا غالب است. بعد از نماز با همسفر در رستوران قطار نشسته ایم و حرفی چند می زنیم.

روز به قدر کافی بالا آمده است. از پنجره ی قطار جز دشتی خشک و رشته کوهی در دوردست چیزی نمی توان دید. وقت به کندی می گذرد یا قطار به کندی می رود؟ ساعتی دیگر تا مقصد باقی است.

انتظار به پایان می رسد. قطار با سرعتی اندک وارد حومه ی شهر می شود. از انتهای یکی از خیابانهاُ حرم فاصله ای نزدیک دیده می شود. قطار به انتهای مسیر رسده است. مسافران پیاده می شوند. اکثرا زائر هستند. 

محل اسکان فاصله زیادی تا ایستگاه و حرم ندارد. بخشی را با ماشین و بخشی را پیاده طی می کنیم. روز به نیمه ی خود رسیده. مستقیم به محل حسینه ی درچه ایهای اصفهان می رویم. همسفر دوم زودتر از ما رسیده و منتظر است. لوازم تهیه املت را میخریم و به اتاق می رویم. بعد از نهار غسلی می کنیم و راهی حرم می شویم.

باب الجواد راه ورودی به قلب توست/ حاجت رواست هر که از این باب می رود

با همسفر اول از باب الجواب وارد صحن می شویم. می گویند امام رضا مظهر سریع الرضای الهی است. سریع اذل دخول می دهند. وارد صحن گوهرشاد می شویم؛ تکه ای از بهشت ...


سوال از رئیس جمهور؛ قبل از طرح و بعد از طرح

چند روز قبل (چند روز قبل از حضور احمدی نژاد در بهارستان برای پاسخ به سوالات نمایندگان) قصد داشتم مطلبی پیرامون این طرح بنویسم. امروز که جلسه ی سوال برگزار شد و به اتمام رسید نیز مطالبی برای گفتن داشتم و اکنون می خواهم در دو بخش آنها را بیان کنم. بخش اول مربوط به فاز قبل از طرح و بخش دوم مربوط به فاز بعد از طرح است. 

هنگامی که بخش اول را مطالعه می کنید لطفا فکر کنید که امروز روز قبل از طرح سوال است.  

قبل از طرح سوال 

سخنی در مورد علی مطهری: اگر بخواهم علی مطهری را در یک جمله شرح دهم باید لفظ «مردی از جنس تناقض» را برای ایشان برگزینم. اما دلیل آن چیست؟ آقای مطهری به واسطه انتساب به (نسب داشتن با) شهید مطهری معمولا در اظهارات علاوه بر موضع گیری های سیاسی خود مطالب تئوریک را نیز بیان می کنند. به عنوان مثال اظهارات ایشان پیرامون ولایت فقیه، اختیارات ولی فقیه و رابطه ی صحیح مسئولین با ولی فقیه را احتمالا شنیده اید. نامه نگاری مناظره گونه ی ایشان با حجت الاسلام پناهیان را می توانید در سایت های خبری مطالعه کنید.  

یکی از مسایلی که ایشان در همین رابطه بیان کرده اند و در موقعیت های مختلف هم آن را تکرار کرده اند این است که لازم نیست از نظرات ولی فقیه به طور کامل اطاعت کنیم. فقط هنگامی که ولی فقیه حکم حکومتی می دهد ملزم به رعایت آن هستیم و در بقیه موارد باید نظرات عقلی خود را ملاک قرار دهیم. با همین استدلال ایشان با طرح نظارت نمایندگان بر خود مخالفت کرد و آن را «سند رقیت و بردگی» نامید. نمونه های دیگری از این دست وجود دارد. به همین طریق ایشان از لحاظ تئوریک آزادی بیان را نیز به رسمیت می شناسد و از اینکه دیگران وی را به خاطر اظهاراتش مورد عتاب قرار داده اند گله کرده است. طبق این ایده، هر کسی حق دارد اظهارنظر خود را داشته باشد حتی اگر این نظر در مخالفت آشکار با نظر ولی فقیه باشد. 

شخصا از لحاظ تئوریک با اکثر نظرات آقای مطهری مخالفتی ندارم و اگر این پایان ماجرا بود، ایشان یکی از شخصیت های مورد احترام برای من به حساب می آمد. ولی...

ولی این پایان ماجرا نیست. آقای مطهری همین که به حوزه عمل و سیاست وارد می شود، همین که پای منافع قبیله های سیاسی و فامیلها به میان می آید، در تناقضی آشکار تمام حقوقی که برای خود قائل بوده را از دیگران سلب می کند.

سخنی پیرامون سوالهای مطرح شده از رئیس جمهور

اصل‏ هشتاد و هشتم قانون اساسی: ‎‎«در هر مورد که‏ حداقل‏ یک‏ چهارم‏ کل‏ نمایندگان‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ از رئیس‏ جمهور و یا هر یک‏ از نمایندگان‏ از وزیر مسئول‏، درباره‏ یکی‏ از وظایف‏ آنان‏ سوال‏ کنند، رئیس‏ جمهور یا وزیر موظف‏ است‏ در مجلس‏ حاضر شود و به‏ سوال‏ جواب‏ دهد».

یعنی طبق این اصل، سوال باید در حوزه وظایف رئیس جمهور باشد. اگر نگاهی به متن سوالهای مجلس از رئیس جمهور بیاندازیم، این سوالات به سه دسته تقسیم می شوند: دسته ی اول سوالهایی که از لحاظ قانونی به جا هستند و در حوزه ی وظایف رئیس جمهور هستند. دسته ی دوم سوالهایی هستند که در حوزه ی اختیارات رئیس جمهور هستند و کسی نمی تواند وی را برای اعمال اختیاراتش مورد سوال قرار دهد. و دسته ی سوم سوالهایی هستند که در مورد اظهارات نظرهای رئیس جمهور هستند.

آقای مطهری طراح اصلی و پیگیرترین نماینده (جلوی صحنه) برای سوال از رئیس جمهور، چند روز پیش در مصاحبه ای عنوان کرده بود که سوال از رئیس جمهور طبق قانون اساسی از اختیارات مجلس است و حق نمایندگان می باشد.

حالا اگر نگاهی دقیق تر به سوالات مطرح شده بیاندازیم متوجه می شویم که آیا ایشان و بقیه سوال کنندگان آیا حقوق و اختیارات مندرج در قانون اساسی برای رئیس جمهور را به رسمیت می شناسند یا خیر؟

به عنوان مثال در سوال هشتم عنوان شده است که «چه ضرورتی وجود داشت آقای منوچهر متکی وزیر سابق امور خارجه در زمان ماموریت خود به سنگال عزل شود؟» پاسخ این است که عزل وزیر از اختیارات رئیس جمهور است و هیچ کسی حق ندارد ایشان را از اعمال حق خود محروم کند. آیا می تواند مجلس را استیضاح کرد که «چرا در شرایط حساس فعلی به یک مسئله ی بی ضرورت مثل سوال از رئیس جمهور پرداختید و وقت مملکت را تلف کردید؟»

یا مثلا در سوال پنجم پرسیده اند که چرا شما گفته اید مجلس در راس امور نیست. پاسخ این است که طبق مانیفست فکری خودتان، هر کسی آزاد است که نظر خود را در مورد مسایل مختلف ابراز کند حتی اگر آن نظر مخالف نظر ولی فقیه باشد. این در حالی است که امام خمینی 20 سال پیش این جمله را گفته است و در آن زمان سیستم حکومت پارلمانی بوده است. یعنی نخست وزیر را مجلس انتخاب می کرده است. بعد از سال 68 که قانون اساسی تغییر کرد، نخست وزیر حذف شد و رئیس جمهور شخص اول قوه ی مجریه شده است. به عبارت دیگر سیستم حکومت ریاستی شده است. آیا در این شرایط رئیس جمهور باید به خاطر اظهار نظرش مبنی بر اینکه مجلس راس امور نیست مورد مواخذه قرار بگیرد؟ می شود کسی را به خاطر نظرش محاکمه کرد؟

در سوال دهم نیز در مورد اظهارات رئیس دفتر رئیس جمهور سوال کرده اند. پرسیده اند که چرا یک نفری یک جایی در مورد یک موضوعی نظری داده است! این تناقض آقای مطهری با خودش چطور قابل توجیه است؟ آیا دیگران حق داشتن نظرات متفاوت ندارند؟ آیا این مسئله در حوزه ی وظایف رئیس جمهور است؟

باز هم در سوال نهم رئیس جمهور را برای داشتن نظری متفاوت مورد مواخذه قرار داده اند. پرسیده اند که چرا در برنامه تلویزیونی با طرح حجاب و عفاف مخالفت کردی؟ ذکر این نکته لازم است که طبق قانون، نیروی انتظامی زیرمجموعه وزارت کشور است ولی تحت امر رئیس جمهور نیست. یعنی رئیس جمهور نمی تواند رئیس نیروی انتظامی را نصب، عزل یا بازخواست کند. نمی تواند دستوری به وی ابلاغ کند. بنابراین مخالفت احمدی نژاد با این طرح صرفا نظر شخصی وی بوده است و حتی اگر در مخالفت صریح و آشکار با نظر ولی فقیه باشد -که نیست- باز هم طبق استدلالهای قبلی آقای مطهری، حق احمدی نژاد است.

سوالات مطرح شده در این طرح، اساسا به گونه ای هستند که ناظر به هیچ یک از مشکلات کشور نیستند (به جز سوال اول در مورد اعتبارات مترو). وجه سیاسی در این سوالات غالب است و نشان می دهد که قصد و غرض طراحان نه اصلاح امور و بازکردن گره های کشور که مقدمه چینی برای نیاتهای دیگر است.


بعد از طرح سوال 

به هر حال، پس از کش و قوسهای فراوان و حتی تلاش عده ای برای جلوگیری از این اتفاق، امروز رئیس جمهور در مجلس حاضر شد و به سوالات نمایندگان پاسخ داد. 

پیشنهاد می کنم حتما مشروح جلسه را گوش کنید و از خواندن اخبار سایتهای خبری پیش از گوش دادن به فایل صوتی اجتناب کنید.

مشروح پاسخ های رئیس جمهور به سوالات نمایندگان را در این فایل می توانید بشنوید. پاسخهای گزنده و زیرکانه احمدی نژاد باعث خشم و عصبانیت اکثر مجلسیان شد و پس از ترک مجلس توسط احمدی نژاد، بسیاری از نمایندگان به صحبتهای وی واکنش نشان دادند. برخی از این تذکرات را می توانید در این فایل صوتی بشنوید.

احمدی نژاد در صحبتهای خود به این مطلب اشاره کرد که برخی از موارد سوال، اختیار رئیس جمهور بوده است و برخی دیگر مربوط به اظهارنظر است. که طبق قانون قابل سوال کردن نیستند.

در بین صحبتهای احمدی نژاد چند مطلب بسیار مهم بود که قصد دارم در مطلب جداگانه ای آن را بیان کنم. هرچند پاسخهای احمدی نژاد اختلافات بین دولت و مجلس (و بقیه جاها) را افزایش خواهد داد ولی در اکثر موارد اظهاراتش را تحسین کردم. 

شنیده شده است که از شدت حرارت، برخی نمایندگان کلماتی مانند «عدم کفایت» و غیره را بر زبان آورده اند. انگار پازلی که قبلا فکر می کردم در حال تکمیل است. ولی به قول یک نفری : گوشت احمدی نژاد سفت تر و دیر-هضم تر از آن است که قوه ی هاضمه ی ضعیفی بتواند آن را دفع کند.

اهتزاز پرچم ایران در آمریکا؛ خوب یا بد؟

چندی پیش  مطلبی تحت عنوان «تجاوز به خاک کشور مسئله نیست! احمدی نژاد مسئله است!» نوشتم و در پرده اول آن اشاره کردم که وضعیت داخلی آمریکا و کشورهای غربی در حال نزدیک و شبیه شدن به فضای این کشورها پیش از حمله به عراق و افغانستان است. در آن مطلب ذکر کرده بودم که برخی رسانه های داخلی ( و خارجی وابسته به ایران) دچار سوء برداشت از این وضعیت شده اند و به خیال نفوذ انقلاب اسلامی و ایران در قلوب مردم آمریکا گرفتار نوعی حس ظفرمندی و فتح شده اند. 

امروز بار دیگر مطلبی دیدم در سایت رجانیوز تحت عنوان «اهتزاز پرچم ایران در مقابل محل برگزاری نشست "آیپک"» که در آن فیلمی از گزارش شبکه پرس تی وی قرار داده شده بود و در این فیلم معترضان آمریکایی را در حال اعتراض به سیاستهای جنگ افروزانه آمریکا نشان می داد و یکی از معترضین نیز در حال حمل پرچم ایران بود. در یک صحنه از این فیلم، پلاکاردی وجود داشت که به نظرم تا حدی صحت ادعای قبلی ام را نشان می داد.

همان طوری که مشاهده می کنید، در این پلاکارد نوشته شده است:

«They lied about Iraq. They're lying about Iran» یعنی آنها در مورد عراق دروغ گفتند، آنها در مورد ایران دروغ می گویند.

برای این معترضان، ایران با عراق فرقی ندارد. اعتراض آنها به جنگ است.

البته از آنجایی که عده معترضان اندک است می توان امیدوار بود که هنوز کمی تا داغ شدن تنور جنگ فاصله داریم.

ما را به گوشه ی چشم تسخیر میتوان کرد

موقوف به یک جلوه ی مستانه ی ساقی است

گر توبه ی ما سد سکندر شده باشد.

--صائب--

نکته ای در باب پیروزی اصولگرایان ناب بر جریان انحرافی -در یک میدان خالی-

از ماهها قبل از انتخابات (و شاید حتی یک سال پیش از آن) گوشه ی راست الیگارشی (به قول فرهاد جعفری) یا همان راستٍ سنتیٍ-رفته-در-لباس-اصولگرایی در یک برنامه ی تبلیغاتی سنگین در حال هشدار بودند که «جریان انحرافی در حال خرج کردن های میلیاردی برای تصاحب مجلس 9ام است».

به خصوص جبهه متحد راستگرایان با تیم رسانه ای زاکانی، توکلی، قالیباف، لاریجانی هر روز خبری موثق منتشر می کردند که جریان انحرافی برای فلان تعداد کرسی مجلس برنامه دارد و فلان مقدار مبلغ برای هر کرسی هزینه کرده و فلان تعداد آدم خریده و ... . حتی در خبری جالب خواندم که علیرضا زاکانی -از مهره های تاثیرگذار جبهه متحد- گفته بود که جريان انحرافي «براي هر نماينده بين يك تا سه ميليارد تومان اعتبار در نظر گرفته اند و در مجموع قصد دارند تا با صرف ۹۰۰ ميليارد تومان، حداقل ۱۵۰ كرسي مجلس را در دست بگيرند»! دقت کردید؟ آقای زاکانی دقت نکرد که 150 نماینده، هر کدام 3 میلیارد در مجموع 900 میلیارد می شود یا 450 میلیارد؟ از آنجایی که منبع خبر موثق بوده لذا هیچ جای تعجب ندارد که یک ضرب و جمع ساده هم اشتباه شود.

الان انتخابات تمام شده است. به قول حافظ «صالح و طالح متاع خویش نمودند». آیا جناب زاکانی (و بسیار حضرات دیگر -از بزرگان لشکری و کشوری و سیاسیون و نظامیون و ...) می توانند از این 150 کاندیدا فقط و فقط 5 نفر آن را در شهر تهران معرفی کنند؟ یا از آن سه میلیاری که برای هر نماینده قرار بود خرج شود 100 میلیون تومان آن را در شهر تهران به ما نشان دهند؟ با وجود این همه «پول، قدرت و امكانات»ی که جریان مذکور استفاده کرد تا «وارد صحنه شوند» چرا برگه رای امثال ما تقریبا سفید بود؟ آیا حضرات جرأت و شرافت اعتراف به دروغ را دارند؟ 

برای یافتن پاسخ به این ماجرا توجه کنید:

سال گذشته، پس از همایش ایرانیان خارج از کشور که توسط نزدیکان مشایی برگزار شده بود، الیاس نادران نماینده ی اصولگرای مجلس و از نزدیکان احمد توکلی ادعا کرد که در این همایش مشروبات الکلی سرو شده است و زنان و مردان به صورت مختلط اقدام به رقص کرده اند! این ادعا سریعا توسط لشکر رسانه ای مخالفان دولت پوشش داده شد و تا مدتی دستاویز محافلشان بود. 

آن روزها با خودم فکر می کردم جل الخالق! اگر به فرض مهمانان این مراسم عرق خورهای مادرزاد هم باشند، مگر چقدر سخت است که ساعتی تحمل کند و زهرماری اش را در هتل نوش جان کند؟ یا اگر رقاص بالفرطه باشند و از شدت تجمیع قر در کمرشان دچار احتقان شده باشند، نمی توانند هنر خودشان را در بیرون از سالن همایش به نمایش بگذارند و یا چند روزی تحمل کنند تا دوباره به کاباره خانه های فرنگ برگردند؟

پس از مدتی مجلس هشتم (نیاز به توضیح ندارد) کمیته ای را برای تحقیق و تفحص از همایش ملی ایرانیان خارج از کشور تشکیل داد. علیرغم کینه و حقدی که مجلس از جریان انحرافی داشت ولی سخنگوی این کمیته چند مدت پیش اظهار کرده بود که در مورد ادعای سرو مشروبات الکلی و رقص، شواهدی به دست نیاوردیم.

این بار البته هیچ کدام از سایتها و روزنامه های اخلاق مدار به خودشان زحمت پوشش گسترده و اطلاع رسانی را ندادند. و خود آقای نادران هم ترجیح داد که از کنار نتایج این تحقیق بدون سر و صدا عبور کند که گفته اند: اذا مروا بالغو مروا کراما.


یکی از دوستان این متن را از گوپلاس یک بنده خدا گرفته و فرستاده. البته متن اصلی در اینجاست.

«جریان انحرافی برنامه های مفصلی برای انتخابات دارد.

جریان انحرافی به دنبال تصاحب ۱۵۰ کرسی مجلس است.
ورود جریان انحرافی در مجلس باعث چالش های حاکمیتی خواهد شد.
هزینه های میلیاردی کاندیداهای انحرافی برای مجلس.و …
ماه ها در گوش خلق الله خواندید که جریان انحرافی برای انتخابات می خواهد فلان کارها انجام دهد. چه شد؟ این هزینه‌ها کجا رفت و این ۱۵۰ نماینده کجا هستند؟
با تمام توان رسانه ای خود علیه جریان انحرافی، جریان سازی کردید ولی گویا این غولی که شما از آن یاد می کنید، سایه‌ی عروسکی است که با نورافکن های شما بزرگ شده.

به هر حال گویا شما دست بردار نیستید و همچنان می خواهید بر طبل جریان خودساخته انحرافی محکم تر بکوبید. حال اگر ادعاهای قبلی تان محقق نشد، سخن از انتقام گیری جریان انحرافی از رأی مردم می زنید، اگر این هم نشد، سخن از برنامه جریان انحرافی برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم می گویید، اگر آن هم نشد…»


پیش از این می خواستم در مورد فضای تبلیغاتی پیش از انتخابات و تخریبهایی که بین جریانات مختلف رواج داشت، مطلبی بنویسم با این لُب که: ای اصولگرایان غیرانحرافی شیفته ی خدمت! در حال تخریب خانه ای هستید که آرزوی تسخیر آن را دارید! وارد می شوید ولی هر لحظه باید منتظر باشید که بر سرتان آوار شود. 

الان با نگاهی که به وبلاگها یا نظرات در فضای مجازی می اندازم، تغییر بسیار مبارکی را می بینم. دیر یا زود همه می بینیم که نسل جوان از اصولگرایان و اصلاح طلبان عبور کرده اند و به اصولگرایی و اصلاح طلبی رسیده اند. این نظم موجود تغییر خواهد کرد به سمت عدالت و قانون.

رای گیری 12 اسفند؛ چه می کنید؟

یک نیم روز زمستانی آفتابی در اسفند سال 90 است. یکی دو روز مانده به رای گیری مجلس. وسط این همه کار و گرفتاری و درگیری ذهنی باز هم بخش زیادی از فکرم مشغول رای گیری است. کلنجارهای چند هفته ای و حتی چند ماهه.

به این یکی دو سال اخیر فکر می کنم. به فضای مطبوعاتی و رسانه ای کشور. به کنشهای مجلس هشتم. به تحلیلی که سه سال یکی دو سال پیش داشتم و الان به واقعیت نزدیک شده است. 

از مواضع و بی آبرویی های مجلس بی حیثیت هشتم که بگذریم، فضای تخریب و توهین های تعجب برانگیز علیه رئیس جمهور منتخب مردم باعث می شد که آدمی به این فکر بیافتد که «به عنوان یک فرد ایرانی که حق دخالت در امور کشورش را دارد چگونه می توانم نسبت به این گونه رفتارها اعتراض خودم را نشان بدهم؟ چه کسی می خواهد ترمز این قطار خارج شده از ریل اخلاق سیاسی و دموکراسی را بکشد؟».

و همیشه متعجب بودم که:

چطور افرادی که در مجموع و روی هم رفته فقط 5-6 میلیون رای از مردم کشور را دارند، این طور با اعتماد به نفس می توانند در مورد منتخب اکثریت واجدین شرایط انتخابات 88 صحبت کنند؟ اصولا منتخب اقلیت با چه توجیهی منتخب اکثریت را مورد تاخت قرار می دهد؟

چند سالی است سیاسیون و وابستگان قدرت قبای نامرئی خود را به تن کرده اند و در برابر دیدگان باز و بینای مردم نمایشی از بازیهای رسوای سیاست خود را به صحنه آورده اند.

و اکنون چند مدت مانده به رای گیری مجلس، جنگ به داخل ائتلاف الاحزاب و القبائل هم کشیده شده است و این تشنگان خدمت از شدت حرص به خدمت شمشیر را بر همفکران و یاران خویش هم کشیده اند و حکم به تکفیر و حذف هم پیمانان خود می دهند و حرمت نانی که با هم از انقلاب و مردم خورده را هم نگه نمی دارند.


با نگاهی به میمنه و میسره لشکر احزاب و قبایل (از سایتهای خبری متعلق به یقه سفیدان پاک دست! تا روزنامه های متعلق به پیشگامان شهادت!) صحنه درگیری کاملا واضح و مشخص است.

در این رویایی در کدام سمت قرار می گیریم؟ در سمت قبیله هایی که همیشه در بین آنها غریبه بوده ایم؟ یا در سمت منتخب اکثریت مردم؛ سمت بی کس و کارها؟

اگر در سمت دوم هستیم روز جمعه چه باید بکنیم؟

تکیه بر گلدسته ی گوهرشاد

جز آستان تواَم در جهان پناهی نیستسَر مرا، بجز این دَر، حواله‌گاهی نیست
عدو چو تیغ کشد، من سپر بیندازمکه تیغ ما بجز از ناله‌ای و آهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خِرمنِ عمربگو بسوز، که بر من به برگ کاهی نیست


تکیه بر گلدسته ی مسجد گوهرشاد

گویی در این عالم، برای هر کسی گوشه ای قرار داده اند. گوشه ای برای قرار داده اند. گویی زمانی را نیز قرار داده اند که در آن گوشه، قرار گیرد.


صحنه ی ناامید کننده ی انتخابات

وبلاگ آهستان مطلبی در مورد انتخابات نوشته است. در این متن یک بار به جای «جبهه پایداری» عبارت «جبهه متحد» و به جای «آیت الله مصباح» عبارت «آیت الله مهدوی کنی» قرار دهید و متن را دوباره بخوانید. شاید معلوم شد که دعوا بر سر چیست.

مطلب زیر نوشته ای از وبلاگ آرمانشهر است. خواندن آن را توصیه می کنم.

بی هیچ رغبتی در انتخابات شرکت می کنم و جاهای خالی لیستم را با نام «محمود احمدی نژاد» پر می کنم

"در شرایطی که این همه کاندیدای اصلاح طلب را تایید صلاحیت کردید (و چه خوب که تایید کردید)، انصاف نبود که کاندیداهای طرفدار احیاگر گفتمان و آبروی انقلاب اسلامی را اینگونه رد صلاحیت کنید. به خدا قسم روا نبود و نیست که به یک قاطرِ بارکشِ خسته هم چنین جفایی بکنید که با محمود احمدی نژاد در چند ماه گذشته کردید. چشمان همیشه خسته و بی خواب او، شرم زده تان نمی کند؟ نور چشمی تان، دکتر باقر لنکرانی، تا به حال برایتان تعریف نکرده است ماجرای سرم وصل کردنهایش به رئیس سابقش را وقتهایی که از شدت خستگی از حال می رفته است؟

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
یوسف فروشی کردید و چوبش را دیر یا زود خواهید خورد.
من با چه دلِ خوشی باید در انتخابات پیش رو شرکت کنم؟ به چه کسانی باید رای بدهم وقتی هر جور حساب می کنم برای لیست ۳۰ نفره ای که در تهران می توانم به آنها رای بدهم، به زور ۵، ۶ نفر را سراغ دارم؟ در انتخابات شرکت کنم که حالش را چه کسانی ببرند و جایگاه چه کسانی در موقعیتهایشان تحکیم شود و استمرار یابد؟ کینه ای هایی که چشم دیدن منتخبِ مستضعفان و محرومان را نداشتند و ندارند؟ تا به کی باید مصلحت اندیشی، رکن رکین کشورداری در جمهوری اسلامی باشد و من با رای دادنم این رویه را تایید کنم؟ در انتخابات شرکت کنم تا مثل ببوها و هالوهای تو سری خور، به رویه یک سال گذشته در له کردن رئیس جمهوری مظلوم و منتخبم، مهر تایید بزنم؟ جواب این تردیدها را چه کسی می دهد؟
خدا را شکر، هنوز خیلی باید توی سر من و امثال من بزنید تا از ما ضد انقلاب بسازید. ما تو سری خورتر و ببوتر از آنی هستیم که می پندارید. در انتخابات پیش رو شرکت می کنم، اما نه با رغبت و دل خوش که خار در چشم و استخوان در گلو. در انتخابات شرکت می کنم و جاهای خالی لیستم را با نام «محمود احمدی نژاد»، پر می کنم که راه دیگری برای رساندن صدای اعتراضم سراغ ندارم. در انتخابات شرکت می کنم، صرفا به این خاطر که بودِ جمهوری اسلامی را از نبودِ جمهوری اسلامی برای ایران و اسلام و مستضفعان جهان بسیار بهتر می بینم و تحریم انتخابات را در مجموع، نه اقدامی در جهت اصلاح و تقویت جمهوری اسلامی که اقدامی تضعیف کننده می بینم. ای کاش اینگونه نبود تا با خیال راحت در این انتخابات مزخرف شرکت نمی کردم!
پی نوشت:‌ آن سیستم نظارتی که از فیلتر آن کسی مثل «قدرت الله علیخانی» (به خاطر اصلاح طلب بودنش نمی گویم)، عبور کند و کسی مثل «بهمن شریف زاده»، عبور نکند، به شکل اساسی معیوب است."