اختلاس، دلار و سکه، گرانی کالاها؛ عجب دولتی داریم!
احتمالا این آخرین مطلبی است که در سال ۹۰ می نویسم. بعد از آن چند روزی مسافرت خواهم بود تا اینکه روزهای کاری سال ۹۱ آغاز شود. امیدوارم سال ۹۱ سال بهتری نسبت به ۹۰ باشد و بهتر بودنش را هم از همان روزهای اول سال نشان دهد.
بهانه ی نوشتن این مطلب، در حقیقت چند کامنتی بود که برای نوشته های پیشین دریافت کرده بودم. البته مشابه این کامنت ها را بارها و بارها در کامنتهای سایت الف دیده بودم و حتی چند بار نظرات خودم را به صورت کامنت برای سایت الف فرستادم که پرواضح است در اکثر (تقریبا در همه) موارد سانسور شدند.
این مسایل همگی ناظر به مواردی است که دولت در آنها متهم به ناکارآمدی یا فساد می شود. شاه بیت حملات اخیر به دولت در این زمینه ها (مخصوصا در سایتهای خبری مخالف و کامنت های جهت دار آنها) سه مسئله است: اختلاس، دلار، گرانی برخی محصولات. به عبارت دیگر دولت احمدی نژاد دولتی است که بزرگترين اختلاس تاريخ کشور در دولتش اتفاق افتاد، دلار به قیمت 2200 تومان رسید، و مثلا شير گران شد و تخم مرغ و فلان و فلان.
این مسایل را بارها و بارها در سایتهای پرتعداد مخالفان دولت و ذیل کامنتهای مخاطبان الیت این سایتها (بخصوص سایت الف) می توانید مشاهده کنید. سایتهایی که ترجیح می دهند چشمان خود را بر روی بسیاری از واقعیات ببندند و مخاطبان الیت و فرهیخته ی خود را نیز در توهم انصاف و تعادل نگه دارند و آنها را یک تنه به قاضی ببرند و در این آشفته بازار، خر مراد خود را تا خانه ی مقصود برانند. در مورد هر یک از این موضوعات حرفهای بسیاری هست؛ تا جایی که اطلاعات ناقص و بضاعت فکری اندک من مدد می دهد چند نکته را در هر مورد می خواهم بیان کنم.
قضیه ی دلار:
همان وقتی که دلار به صورت بی سابقه جهش قیمتی کرد و برای مدتی دستاویز حملات علیه دولت شد، می خواستم چند نکته ای سایتهای خبری تعمدا نسبت به آن تغافل می کردند را بیان کنم.
به نظرم شروع داستان، گزارش جدید آژانس اتمی بود که در آن برای اولین بار احتمال انحراف برنامه هسته ای ایران را به صورت رسمی اعلام کرده بود. بعد از این گزارش فشارهای خارجی بر ایران زیاد شد و به طور نمونه انگلیس پیشنهاد تحریم بانک مرکزی ایران را مطرح کرد که با استقبال چندین کشور اروپایی و آمریکایی مواجه شد. تا همین جا هم اتفاق مهمی افتاده بود. تحریم بانک مرکزی یک کشور بسیار اثرگذار و خطرناک است. ولی مسئله به همین جا ختم نشد. مجلس ایران در پاسخ به اقدامات جدید انگلیس، طرح کاهش روابط را تصویب کرد. بعد از آن، تعدادی از دانشجویان دانشگاه های تهران اقدام به تجمع مقابل سفارت انگلیس کردند که در نهایت منجر به اشغال سفارت شد. بعد از اشغال سفارت انگلیس، فشارها و جو جهانی بر علیه ایران بسیار تشدید شد و در پاسخ به این اقدام، انگلستان پیشنهاد تحریم نفتی ایران را به اتحادیه اروپا داد.
یعنی در عرض مدت کوتاهی، هم بانک مرکزی و هم نفت (منبع اصلی درآمد کشور) تحریم شدند. هر کسی اندک آشنایی با اقتصاد داشته باشد می داند که چنین شوکی به بازار می تواند آن را دچار تلاطم شدید کند. حتی اگر فرض کنیم که این اتفاقات اثرات واقعی بر روی اقتصاد کشور نداشت، ولی نمی توانیم بپذیریم که اثرات روانی هم نداشته است. بسیاری از فعالین اقتصادی و حتی افراد عادی ترجیح می دهند دارایی های خود را تبدیل به دلاری کنند که احتمالا در آینده ی نزدیک نایاب می شود و برایشان حکم کیمیا را خواهد داشت. افزایش بی سابقه ی تقاضا و نبود عَرضه ی کافی قاعدتا منجر به افزایش قیمت می شود.
البته نقش مسایل دیگر نیز در زمینه قابل بررسی است. به عنوان مثال تحلیلی وجود دارد که چون نیاز به اطلاعات دقیق دارد فقط در حد حدس و گمان به آن نگاه می کنم ولی کاملا منطقی و شدنی است؛
چند سال پیش با فشار احمدی نژاد، نرخ سود سپرده بانکی کاهش یافت. و این یعنی اینکه از نظر سود اقتصادی، بانکها دیگر جذابیت کمتری برای مردم خواهند داشت و مردم علاقه ای برای نگه داشتن پول خود در بانکها ندارند. تا اینجا یعنی بانکها از جذب سرمایه و پول مردم محروم شده اند و سودشان کاهش یافته است. اگر از منظر rationality و مباحث game theory به قضیه نگاه کنیم، بانک ها باید به دنبال این باشند که دولت را مجبور به افزایش نرخ سود بانکی کنند. بهترین راه، استفاده از یک شرایط بحرانی است که طی آن دولت نیاز دارد تا سرمایه ی مردم را به سمت دیگر (مثلا بانکها) هدایت کند. به نظر می رسد بانکها می توانستند با استفاده از منابع عظیم خود بازار آشفته ی ارز را آشفته تر کنند تا دولت تحت فشار گوشه های مختلف، مجبور شود برای جمع کردن نقدینگی از بازار ارز، نرخ سود بانکی را افزایش دهد. البته باز هم تاکید می کنم که این فرضیه نیاز به اطلاعات دارد ولی کاملا محتمل و عاقلانه است.
سکه:
افزایش شدید قیمت سکه نیز تقریبا همزمان با آشفتگی بازار ارز رخ داد. عوامل این رخداد علاوه بر ارتباط دلار و طلا از منظر اقتصاد، مسایل جالب دیگری بود. همان تحلیلی که در مورد دلار ارائه شد قابل استفاده در زمینه سکه هم هست ولی می خواهم به چند خبر جالب در مورد بازار سکه اشاره کنم که تا حدی برخی مسایل دیگر را هم روشن می کند.
سایت الف به عنوان سایتی که متعلق آقای توکلی است و کباده ی اقتصاددانی می کشد، در زمان آشفتگی بازار ارز و سکه بسیار بسیار فعال بود. مخالفان سیاسی دولت -و سایتهای خبری منتسب به آقایان توکلی، زاکانی، لاریجانی، قالیباف و ... - ادعاهایی کردند که دولت از عمدا بازار را رها کرده است و به دنبال سود شخصی خود است و ... . سایت الف نیز ادعایی را مطرح کرد که جریان انحرافی تعمدا بازار ارز را به هم ریخته است تا نشان دهد که تحریم ها اثر گذار است و باعث ایجاد نارضایی عمومی شود و حاکمیت را مجبور به مذاکره با آمریکا کند و ... . و حتی نام «قهر دوم» را نیز برای آن انتخاب کرد. این خط در کامنتهای منتشر شده ی سایت و حتی در خبرهای سایتهای دیگر پیگیری شد.
سایت الف در خبری جالب با عنوان «شناسایی پشت صحنه آشفتگی بازار ارز و طلا» آورده است: وزیر اطلاعات در پاسخ به این سوال مبنی بر اینکه "برخی کارشناسان اقتصادی در پی تشدید نوسانات بازار ارز و طلا، این وضعیت را به جریانی تحت عنوان جریان انحرافی اقتصادی نسبت دادند. آیا عنوان جریان انحرافی اقتصادی را تایید می کنید؟" گفت: "بالاخره اینکه اقداماتی توسط بیرون و داخل در جهت ایجاد روح نا امیدی در مردم دارد دنبال می شود، وجود دارد و از جمله اقداماتشان این است که تنش هایی در مسائل اقتصادی کشور ایجاد کنند."
چند روز بیشتر نگذشته بود که وزیر اطلاعات اعلام کرد:"برخی خودی ها میلیاردی سکه خریدند". ایشان گفته اند که:"با کمال تاسف برخی از خودیها نیز در این مقوله دچار چالش و اشتباه شدند و جاهایی بودند که جزو مجموعه نظامند و رفتند میلیاردی سکه خریدند و تحت تاثیر این القاء قرار گرفتند و بعضی از خودیها با بیتوجهی به این موضوع دامن زدند".
ناگفته پیداست که با توجه به اختلافات وزیر اطلاعات با جریان انحرافی، منظور وی از کلمه ی «خودی ها» کسان دیگری هستند. و نه تنها جریان انحرافی برای «ایجاد روح ناامیدی در مردم» تنش ایجاد نکرده است بلکه این خودی ها بودند که «دچار اشتباه شدند و تحت تاثیر القائات» قرار گرفتند و «با بی توجهی دامن زدند».
هرچقدر در سایتهای مخالف دولت (تهمت زنندگان قضیه ی ارز و سکه) جستجو کردم تا اظهارات مذکور وزیر اطلاعات را پیدا کنم چیزی پیدا نکردم جز اینکه به عنوان تیتر روزنامه شرق آن را به صورت مختصر عنوان کردند. برای یافتن اتهامات و حملات سایتهای مخالف به دولت آرشیو آنها را در روزهای ابتدایی بهمن ۹۰ جستجو کنید.
قضیه اختلاس:
اختلاس بزرگ مشهور به اختلاس ۳هزار میلیاردی در زمان دولت احمدی نژاد رخ داده است. ولی آیا این هم زمانی به معنای این است که سند شش دانگ این فساد را به نام دولت وی بزنیم؟ آیا جز این است که این اختلاس بزرگترین اختلاس کشف شده است؟ آیا شخص احمدی نژاد و نزدیکان وی در این پرونده درگیر هستند؟
واقعیت این است که فساد اداری و مالی در مجموعه ی کشور وجود دارد (حتی اگر نگوییم نهادینه شده است). بخشهای مختلف و قوای مختلف به اندازه ی خود در این قضیه سهم و نقش و تقصیر دارند. اینکه دولت را -مخصوصا کابینه را- متهم و مسبب این قضیه بدانیم واقعیت امر را تغییر نمی دهند؛ تنها باعث تشفی خاطر و رضایت کاذب می شود.
نگاهی به ارکان عملیاتی این اختلاس نشان می دهد که دولت -به معنای اعضای دولت- کمترین نقش و تقصیر را در این ماجرا داشته اند. هر چند دولت -به معنای ساختار دولت- موظف به اصلاح ساختار و جلوگیری از فساد بوده است.
این اختلاس در بانک صادراتی رخ داده است که رئیس آن محمد جهرمی بوده است. نسبت و موضع وی با جریان موسوم به انحرافی کاملا مشخص است. جریان سیاسی وی کاملا مشخص است. جهرمی هر چند وزیر کابینه احمدی نژاد بوده است ولی مانند بسیاری از اعضای کابینه، با یک من سریش هم به احمدی نژاد نمی چسبند. از طرف دیگر خاوری (رئیس سابق بانک ملی) نیز همین وضعیت را دارد. آیا تابعیت دوگانه ی وی را احمدی نژاد و جریان انحرافی باید کشف می کردند؟ آیا احمدی نژاد و جریان انحرافی پس از کشف اختلاس باید وی را تحت نظر می گرفتند و ممنوع الخروج می کردند؟ آیا ارتباط متهم اصلی پرونده با برخی نمایندگان پرنفوذ مجلس مسئله ی مهمی نیست؟(این ارتباط را یکی از اعضای مجلس فاش کرده است.)
به عنوان مثالی دیگر سایت «مشرقنیوز» خبر داده که «الیاس –م و امیرعباس –س، که دارای سوابق متعدد اجرایی در حوزه های حقوقی و قضایی بوده اند چند روز قبل توسط ماموران بازداشت شدند». به ادعای سایت دیگربان الیاس م٬ رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضائیه بوده است. همان طور که مشخص است افراد زیادی از مراکز مختلف درگیر این پرونده هستند و مسئله یک مسئله ی فراقوه ای است.
قضیه ی گرانی شیر و تخم مرغ و ...
سالهای سال است که اقتصاد کشور ما یک اقتصاد دولتی-چپ مبتنی بر یارانه و کمک دولت است. بازیگر بزرگ در چنین اقتصادی، دولت -شرکتها و سازمانهای دولتی- هستند. قیمتها اجناس و خدمات با ارزش واقعی شان فاصله دارد و ... .
به عقیده ی بسیاری از افراد و اقتصاددادن ها، این وضعیت به تنها منتج به عدالت نمی شود بلکه زمینه بروز فساد، مدیریت بی لیاقت ها، افزایش شکاف اجتماعی و ... می شود. راه حل، واقعی کردن قیمت هاست.
در همین راستا دولت احمدی نژاد دست به یک کار بسیار بزرگ، مبارک و شجاعانه زد و آن هم اجرای طرح موسوم به هدفمندی یارانه ها کرد. هدف این طرح در نهایت این است که دولت حمایت های خود را کاهش دهد، پای خود را از اقتصاد بیرون بکشد و فضا را برای بازیگران دیگر (مردم) باز کند و همه چیز (اعم از کالا و خدمات و حتی ارزش افراد) به قیمت واقعی خود برسد.
طبیعی است که در طی این فرآیند محصولات فراوانی که پیش از این مشمول یارانه می شدند (مانند شیر) با کاهش یارانه ها، به قیمت واقعی خود نزدیک شوند (طبیعتا گران تر شوند). پس آیا اتفاق عجیبی افتاده است؟ غیر از این است که کشور چند سال است که درگیر این طرح است؟ غیر از این است که ما به دنبال همین تغییرات بوده ایم؟ البته طبیعی است که مدتی زمان برای پایدار شدن وضعیت و رسیدن به نقطه تعادل لازم است. یعنی زمانی که دستمزدها و ... نیز به همین تعادل برسند.
این نوشته بی نیاز از نقد نیست.

دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.