عرض سلام به برخی دوستان و حضرات
یک عدهای هم بودند که فکر میکردند اگر محمود احمدینژاد را زمین بزنند میتوانند بعدش جولان بدهند.
همین یکی دو ماه چیز دیگری را نشان داده است.
علیالحساب یک «خدا قوت» و «خسته نباشی پهلووون» از ما داشته باشند، همراه با لبخند کج و انحرافی.
این پست در راستایی قولی بود که در یادداشتی با عنوان «عزیزان! بزرگترین خطر حذف شد،...» داده بودم.
عزیزان! بزرگترین خطر حذف شد، بقیه مسایل اهمیتی ندارند

هنوز چیزی از انتخابات 88 و تشکیل دولت دهم نگذشته بود که راستگرایان و اصولگرایان نیز با خلق کلید واژهی «جریان انحرافی» به مخالفان علنی احمدی نژاد پیوستند و در نقش تیغهی دوم قیچی، با امداد اصلاح طلبان و اصحاب فتنه مشغول تخریب و له کردن دولت و شخص احمدی نژاد شدند.
در تمام این چهار سال گذشته با تولید و پخش انواع شایعات و خبرهای دروغ و تحلیلهای تخیلی، از احمدی نژاد هیولای خطرناکی ساختند که عن قریب فتنهای بزرگتر از فتنهی 88 به پا میکند، کشور را به دست آمریکا میدهد و ضربهای کاری به اسلام و انقلاب وارد میکند.
همیشه گفتهام و باز هم میگویم که بخشی از اصولگرایان و ولایتمداران، از همان ابتدا هم نسبت به احمدینژاد حقد و کینه داشتند و فقط منتظر زمان و بهانهای برای بروز آن بودند. برخی از رقیبان و هواداران رقبای او در انتخابات 84 را میتوان جزئی از این دسته دانست. علاوه بر آنها برخی دیگر هم به دلیل وابستگیشان به الیگارشی قدرت و ثروت چشم دیدن احمدی نژاد را نداشتند. در اینجا با این دسته کاری نداریم، آنها از آمدن احمدی نژاد ناراحت بودند، از رفتن او خوشحال شدند و خوشحال هم باقی خواهند ماند.
ولی دستهای دیگر از افراد و جریانهای عمدتا آرمانخواه و عدالتطلب بودند که با آمدن احمدی نژاد امیدوار و خوشحال بودند ولی بعد از مدتی تحت تاثیر تبلیغات و پروپاگاندای رسانهای به جمع مخالفان احمدی نژاد پیوستند و چه بسا در تخریب وی نیز همکاری کردند. این افراد طوری مسایل غیرمهم را تبدیل به مسایل اصلی میکردند و «از کاههای احمدی نژاد کوه میساختند» که گویا اتفاقات و رویدادهای زمان دولت اصلاحات و دولت سازندگی را فراموش کردهاند. اینان به جای مقایسهی احمدی نژاد با دولتهای قبل و مسئولین دیگر، او را با مدل ایدهآل ذهنی خود مقایسه میکردند و طبیعتا از این مقایسه سرخورده و دلسرد میشدند. همین مسئله کافی بود که برای به زیر کشیدن و لجن مال کردن وی هر اظهارنظر و خبر و شایعهای را قبول کنند و نشر دهند.
حالا هر چه بوده گذشته است، به قول معروف «وقع ما وقع».
قبل از انتخابات یازدهم، وقتی با یکی از دوستان صحبت میکردم گفتم که برای من نتیجهی این انتخابات هیچ اهمیتی ندارد و من از نظر نتیجهی انتخابات هیچ نگرانی ندارم. تمامی کاندیداها از نظر من دارای نقاط منفی کافی هستند که از رئیس جمهور نشدنشان خوشحال شویم. و هر کدام هم که انتخاب شوند مزیت و خیر خاص خود را خواهند شدند. مثلا گفتم که حتی اگر فلانی هم رئیس جمهور شود، خیلی بد نیست؛ بالاخره برخی از این حضرات و دوستان یک گوشمالی اساسی بشوند خوب است، لازم است برخی از ایشان چهار سال قرص اعصاب و شربت گل گاوزبان و آب قند نوش جان بفرمایند تا شکرانهی «رفع خطر بزرگی به نام احمدی نژاد» باشد.
حالا اینجا خطاب بنده به تمامی کسانی است جزو دسته ی اخیر هستند و پشت احمدی نژاد را خالی کردند، از برخی بزرگان گرفته تا برخی وعاظ، مداحان، فعالین فرهنگی مستقل، رسانهدارها، دانشجویان و دوستان عزیز. دوست دارم در این چهار سال آینده وقتی اتفاقات خاصی افتاد، وقتی خبرهای خاصی منتشر شد، وقتی اظهارنظرهای خاصی صورت گرفت، وقتی اقدامات خاصی انجام شد بیایم اینجا و زل بزنم در چشمان این عزیزان و با لبخندی حاکی از رضایت طعنه آمیز سوال کنم که «خب! فلانی چه خبر؟! تعریف کن. اوضاع چطوره؟ از دنیای سیاست چه خبر؟».
از این لحاظ، من خیلی هم ناراحت نخواهم شد اگر این اتفاقات به زودی بیافتد (کما اینکه در حال رخ دادن هستند):
- بازگشت فعالین فتنه به صحنهی سیاسی و مدیریتی کشور
- طلب کار شدن مجرمان فتنه
- راهاندازی دوبارهی روزنامههای زنجیرهای
- شلوغ شدن و اغتشاش در دانشگاهها
- فعال شدن هنرمندان لیبرال
- افزایش تبلیغات علیه برخی شخصیتها
- افزایش فشار علیه برخی نهادها و سازمانها
- افزایش رانتخواری و اشرافیگری مسئولان و فامیلها
در یک کلمه اینکه منتظر تک تک اتفاقات بعد از دو خرداد هستم.
یادم بود که رهبری چند ماه (یا یک سال) قبل از انتخابات سال 88 در یک سخنرانی مربوط به انتخابات جملاتی با این مضمون گفتند که «کفر نعمت از کفت بیرون کند». گشتم و از سایت ایشان مطلب را پیدا کردم، واقعا خواندن آن جگر آدم را حال می آورد: منبع
فضاى تبليغاتى كشور، فضاى مطبوعاتى كشور، فضاى تبليغات سياسى كشور به هيچ وجه فضاى خرسندكنندهاى نيست. ما بايستى از اسلام براى عمل خودمان، براى رفتارهاى خودمان، براى موضعگيرىهاى خودمان درس بگيريم و بدانيم بقاى نظام اسلامى، بركات الهى، تفضلات و رحمت الهى تا وقتى است كه ما پايبند و مقيد باشيم. خدا كه با ما قوم و خويشى ندارد. بارها من عرض كردهام بنىاسرائيل همان كسانى هستند [...] خدا بنىاسرائيل را بر عالمين تفضيل داد؛ اما همين بنىاسرائيل به خاطر اينكه لوس شدند، قدر نعمت خدا را ندانستند و كفران كردند، «كونوا قردة خاسئين»، «ضربت عليهم الذّلّة و المسكنة» تبديل شدند به اين.
وقتى رحمت الهى براى ما پيش خواهد آمد كه مواظب و مراقب خودمان باشيم؛ مراقب حرف زدنمان، مراقب اقدام كردنمان، مراقب تبليغاتمان. اين فضاى بى بند و بارى در حرف زدن، در اظهارات عليه دولت، عليه كى به خاطر اغراض، اينها چيزهائى نيست كه خداى متعال از اينها بهآسانى بگذرد. آن وقت كسانى خطا ميكنند، خداى متعال «و اتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة»؛(7) بله اينجورى است. بعضى از ظلمها، بعضى از كارها هست كه نتيجه و اثر آن دامن همه، نه فقط دامن آن ظالم را ميگيرد؛ بر اثر رفتار يك عدهاى كه در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم ميكنند. بايد مراقب اين چيزها بود.
دولت جدید حدود یک هفته است که کار خود را آغاز کرده است. حالا محض نمونه دوست دارم این خبرها را با عزیزان مذکور به اشتراک بگذارم و با لبخندی خاص سوال کنم که «خب. دیگه چه خبر؟!»
دانشگاه ها 18 تیر دیگری را تجربه می کنند
نفت در زمان مدیریت زنگنه شاهد تخلفات متعدد بود
علی ربیعی (عباد) از متهمان قتلهای زنجیره ای گزینه ی وزارت تعاون
حجتی از شیفتگان آیت الله منتظری گزینه ی وزارت کشاورزی
شمس الواعظین و عطریانفر روزنامه منتشر می کنند [ان شاءالله مقدمه ای بر روزنامه های زنجیره ای]
فشار به جریان پایداری و نزدیکان آ. مصباح و حلقه ی پرتو با قرائت گزارش 22 بهمن
دوست دارم این لیست را به مرور تکمیل کنم.
12 مرداد 92
و بسیار حرفهای نگفتهی دیگر...


مخروبهای که تحویل میگیرید...
بارها و بارها از زبان مخالفان احمدی نژاد شنیدهایم که در دورهی وی خسارتهای فراوانی به کشور رسیده است و درست کردن و اصلاح آنها نیاز به سالها زمان دارد. حتی شخصی گفته بود که در دوره احمدینژاد فرهنگ آنقدر ضربه خورده و خراب شده است که ما حتی نمیدانیم چه چیزهایی خراب شدهاند! فقط میدانیم که خراب شده است.
بیشک یکی از خسارتهایی که در دوره احمدینژاد به بار آمد، پایین آمدن شأن رئیسجمهور، بیارزش شدن آبروی وی، برقراری آزادی در تهمت و تمسخر و تحقیر وی بوده است. سیاههی کسانی که در این سالها از این آزادی استفاده کرده و دهان خود را به پلشتی علیه رئیس جمهور وقت آلوده کردهاند نیز شامل صدر تا ذیل میشود.
من امیدوارم که همانطور که مخالفان احمدی نژاد قبلا تاکید کردهاند، ترمیم این خسارت هم نیاز به گذشت سالهای سال داشته باشد و حضرات نخواهند که این مورد را در اولویت قرار داده و چند ماهه این رویهی تساهل و مسامحشان را تغییر دهند. و کسانی که مدام از نبود یا کمبود آزادی در دورهی احمدینژاد گلایه میکردند نخواهند این یک مورد استثناء آزادی را محدود کنند.
به قول یکی از دوستان، شخصا «فحش گذاشتهام» برای کسانی که بعد از هشت سال یا چهار سال بخواهند یک مرتبه به یاد حفظ و صیانت از شأن ریاستجمهوری بیافتند و بعد از مدتها فراموشی، موارد قانونی مربوط به توهین به رئیسجمهور را از گنجه بیرون بیاورند. درمان چنین آلزایمری نیاز به گذشت سالها زمان دارد.
نامهای به رئیس جمهور، به محمود احمدینژاد
من اشتباهی هستم...
داریوش سجادی، تحلیلگر سیاسی، چندی پیش در مطلبی با عنوان «همگنان» ضمن همانند سازی احمدینژاد و شیرین عبادی اظهار کرده است که این دو تن از جنس کسانی هستند که بر حسب تصادف در جایگاهی قرار گرفتهاند که در اندازهی آن نبوده و نیستند. به نظر وی، همان طور که عبادی بدون سابقه درخشان و خاصی به دلایل سیاسی برنده جایزه صلح نوبل شد، احمدینژاد هم بدون برجستگی خاصی رئیس جمهور شد. و هر دو ایشان فاقد خاستگاه اصیل در جایگاه خود بودهاند. ایشان خواسته اند در یک کلمه بگویند که این دو نفر «اشتباهی هستند».
بر خلاف جناب سجادی، بنده معتقدم که هر چند محمود احمدینژاد بنا به قواعد و معیارهای مرسوم و در مقایسه با رقبایش فاقد سابقههای مشابه آنچنانی بود و برخلاف دیگر کاندیداها، خارج از حلقهی قدرت (نخبگان) قرار داشت، ولی آنچه وی را به جایگاه ریاست جمهوری رساند و بعدها در سال 88 نیز اسباب پیروزی مجدد وی را فراهم کرد، زیرکی و هوش ذاتی وی بود. آنچه که احمدینژاد فاقد آن بود خاستگاه اشرافی و خانوادگی الیت بود، چیزی که به هیچ وجه تامین کنندهی صلاحیت فرد برای نشستن بر منصب ریاست جمهور نیست. در عوض اگر هوش سیاسی، ذکاوت و پایبندی به حقوق مردم را از شرایط لازم برای تصدی مناصب قدرت و علیالخصوص ریاست جمهوری بدانیم، به عقیدهی من احمدی نژاد از مستحقترین و برجستهترین گزینههای موجود بوده و هست.
در عوض اگر بنده میخواستم به جای جناب سجادی چنان متنی با آن محتوا بنویسم بدون شک به جای محمود احمدینژاد، علی مطهری را به عنوان مثال مینشاندم. علی مطهری از جملهی کسانی است که بدون داشتن هر گونه مزیت و برجستگی و فقط به اعتبار نسب خانوادگی و آقازادگیاش وارد عرصه سیاسی شده است و تمامی وزن و اعتبار و داراییاش در این عرصه شناسنامهاش است.
با دقت در اظهارنظرها، مواضع و استدلالهای افرادی نظیر علی مطهری، تنها مجموعهای از تناقضها و بیثباتیهای فکری و نظری مشاهده میکنیم. و در کل از جملهی افرادی است که به اصطلاح تکلیفش را خودش هم مشخص نیست. مجموعه عملکرد و مواضع وی در برخورد با دولت و شخص احمدینژاد، نظرات وی در مورد جایگاه و حدود ولی فقیه، و قانون حاوی تناقضات بیشمار و بعضا مضحکی است. پیشتر در مطلبی نوشته بودم که شاخصهی ایشان در یک کلمه خلاصه می شود و آن، «تناقض» است. ایشان آن کسی که در حقیقت «اشتباهی است».
و اما آنچه زشتی «نان از قِبَل نام پدر خوردن» را بیشتر میکند، حد نگه نداشتن در «ارتزاق از کیسهی پدر» و احیانا توهم استعداد ذاتی داشتن است.
پدیدهی آقازادگی و حضور افرادی به صرف نسب خانوادگی و میراثخواری در عرصه سیاسی کشور نه تنها با شعارها و اهداف انقلاب مردمی اسلامی در تناقض است و سلامت آن را تهدید می کند، بلکه هزینههای اجتماعی و سیاسی زیادی بر دوش کشور تحمیل میکند و حتی سرمایههای قابل احترام کشور را نیز در دید مردم بیارزش میکند.
به قول یکی از کاربران فضای مجازی وقت آن رسیده است که «این نون دونی ِ فرزند ِ امام بودن و نوۀ امام بودن و دست نوشته داشتن از امام و "من تو هواپیما بغل دست ِ امام نشسته بودم" و "امام به من گفت من شما رو دوست دارم" و ... تمام بشود». ایضا بساط نان دانی فرزند شهید مطهری، فرزند شهید بهشتی، فرزند شهید فلانی و نوهی عروس امام و ... هم بایستی برچیده شود.
آیا دوره ی احمدی نژاد گذشته؟
مدتی پیش آقای احمدینژاد، رئیس جمهور، به طور سرزده به عیادت ابوالفضل پورعرب رفته بود. ظاهرا در این دیدار مادر پورعرب خطاب به احمدینژاد گفته است که «ما خیلی ناراحتیم که دوره شما دارد تمام میشود». احمدینژاد به شوخی پاسخ تلخی داده است که «دوره ما خیلی وقت است تمام شده».
مدتها پیش که زمزمههای حضور مشایی در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم مطرح بود، حمایت احمدینژاد از نامزدی وی نیز مطرح بود. با توجه به احتمال رد صلاحیت مشایی از سوی شورای نگهبان، تحلیلهای مختلفی در مورد واکنش احتمالی احمدینژاد به این رای ارائه میشد، از امکان استعفا گرفته تا استنکاف از برگزاری انتخابات.
به عقیدهی من اینگونه تحلیلها بیشتر از سوی مخالفان احمدینژاد و در جهت ساختن یک «لولوی ترسناک» از احمدینژاد ارائه میشود. همین گمانهزنیها توجیه و مجوزی میشود برای تخریبهای بیشتر احمدی نژاد در رسانههای خبری و البته در بین مردم.
در این چند روز حدس و گمانهایی در مورد تایید صلاحیت کاندیداها در سایتها و شبکههای اجتماعی رد و بدل میشود، در این بین رد صلاحیت مشایی قطعی تلقی میشود و شایعات پیرامون رد صلاحیت هاشمی هم به گوش میرسد. البته بیشتر نگرانیها و دغدغهها پیرامون رد صلاحیت هاشمی است. شخصا بر این باورم که این بازی «تایید میشود-رد میشود» در مورد هاشمی یک بازی برای قرار دادن هواداران وی در وضعیت «خوف و رجا» است تا بتوانند تنورشان را گرمتر کرده و هواداران را در چنان اشتیاقی نگه دارند که لحظهی اعلام تایید صلاحیت سجده شکر کنند.
حتی اگر به احتمال بسیار ضعیف، شورای نگهبان در اعلام اولیه اسامی، نام هاشمی را حذف کند، به احتمال بسیار قوی در اطلاعیهای تکمیلی نام وی را به لیست کاندیداهای قانونی اضافه خواهد کرد، آنهم قاعدتا به سفارش ولی فقیه.
با توجه به شواهد و قراین اگر قرار باشد در این مدت مخالفت، اغتشاش و اعتراضی به نتیجهی رد صلاحیتها انجام پذیرد، بیشک از طرف هواداران و اطرافیان آقای هاشمی خواهد بود که ظرفیت خود را در سال 88 نیز نشان دادهاند.
در آن سمت، واکنش احمدینژاد به رد صلاحیت مشایی از جنس نامه به رهبر و «درخواست ابطال نظر غیرقانونی شورای نگهبان و تایید صلاحیت مشایی» خواهد بود. واقعیت این است که حتی اگر محمود احمدی نژاد متمایل باشد که واکنشی شدیدتر یا عملی به نظر شورای نگهبان نشان دهد، از ابزار کافی و نیروی لازم و پیادهنظام مورد نیاز بی بهره است.
بدنهی اجتماعی وفادار به احمدی نژاد جزو طبقهی فعال اجتماعی نیست، بالعکس در مسایل سیاسی و اجتماعی بسیار منفعل هستند. پایگاه کنونی احمدینژاد در میان قشری است که بیشترین و بزرگترین ابزار اثرگذاری و مشارکتشان در سیاست همان تک رای روز انتخابات است. پراکندگی و موقعیت جغرافیایی آنها به گونهای نیست که بخواهند و بتوانند اعتراض خود را از طریق حضور خیابانی و اغتشاش نشان بدهند. حتی در صورت دعوت احمدی نژاد از هوادارانش برای نشان دادن واکنش، بسیاری از این هواداران از چنین دعوتی باخبر نخواهند شد. دولت و شخص احمدینژاد همیشه از ضعف رسانه رنج برده است و هیچ گاه رسانه های فراگیر و وفادار به خود نداشته است. لذا در صورتی که اتفاقی در شرف وقوع باشد، بخش وسیعی از علاقه مندان ایشان اصلا از آن مطلع نخواهند شد و فقط در حد شایعات غیررسمی چیزهایی می شنوند.
از طرف دیگر، بدنهی دولت به خصوص استانداریها و فرمانداریها به خوبی آگاهند که احمدینژاد دیر یا زود رفتنی است، «پلاکش عبور موقت است»، آنها سرنوشت خود را به هیچ وجه به احمدینژاد گره نمیزنند. فکر نان و آب پس از 24 خرداد 92 برایشان بسیار مهمتر و در اولویت است. لذا حتی در صورت استعفا یا عدم تمکین در برگزاری انتخابات، مجریان زحمت این کار را خواهند کشید. این مطلبی است که شخص احمدینژاد هم به خوبی از آن اطلاع دارد. تجربه نشان داده است که حتی افراد کابینهی وی که قاعدتا بایستی از نزدیکترین و وفادارترین یاران وی باشند، قدم به قدم به وی پشت کرده و در جبهه مقابل وی قرار می گیرند.
همین تنهایی در انبوه جمعیت است که احمدی نژاد را وادار به این اعتراف تلخ کرده که دوره ما خیلی وقت است گذشته است.
همین الان که قصد انتشار این مطلب را داشتم خبر رسمی رد صلاحیت هاشمی و مشایی منتشر شد.
عملی که توانست مرتضوی را روانه بازداشتگاه کند
هنوز فرصت نوشتن مطالب تکمیلی در مورد جلسه استضاح وزیر کار و اتفاقات و حاشیههای آن را نکرده بودم که یک خبر یک خطی منتشر شد.
سعید مرتضوی بازداشت شد. این اتفاق دوشنبه شب و تنها چند ساعت پس از جلسهی استیضاح مذکور افتاده است.
سعید مرتضی یک متهم بود، انواع اتهامات را هم داشت، از دست داشتن در پرونده خرید و فروش سوالات کنکور گرفته تا دست داشتن در جنایت کهریزک.
اینها البته اتهامات مرتضوی است و چون هنوز در هیچ دادگاهی محاکمه نشده است، مجرم نیست. به همین دلیل ساده انتصاب وی به مناصب دولتی هیچ منع قانونی ندارد. استدلال نمایندگان بهارستان در مخالفت با ریاست وی بر صندوق تامین اجتماعی ارزش حقوقی و قانونی ندارد. چون هیچ کس را به صرف داشتن اتهام نمیتوان از تصدی شغلی محروم کرد.
همیشه سوال این بود که اگر مرتضوی متهم است چرا قوهی قضا او را محاکمه نمیکند؟ برخی نمایندگان مجلس و فعالین سیاسی (مانند زاکانی و نادران) از سالها قبل این فرد را به انواع مسایل متهم میکنند. چرا قوهی قضا یک بار برای همیشه به اتهامات وی رسیدگی نمیکند؟ اگر واقعا این فرد مجرم است، دادگاه برایش حکم صادر کند تا مشکل بسیاری از افراد حل شود. آن وقت انتصاب وی به شغلهای دولتی خلاف قانون خواهد بود.
شاید کسی بگوید که احمدی نژاد اجازهی رسیدگی نمیدهد. نکتهی جالب اینجاست که تمامی اتهامات مرتضوی مربوط به زمان تصدی دادستان تهران است، یعنی زمانی که در قوهی قضا مشغول به خدمت بوده است. وی چند ماه بعد از جنایت کهریزک از شغل قضاوت معلق شد. چندین ماه بعد از آن بود که احمدی نژاد وی را به دولت برد و در ستاد مبارزه با قاچاق به کار گرفت. یعنی اگر ارادهای در قوهی قضا برای رسیدگی به پروندهی وی بود، این کار مدتها پیش به سرانجام میرسید و اصولا احمدینژاد فرصت به کار گیری وی را پیدا نمیکرد.
آیا پیش از ورود مرتضوی به دولت، احمدی نژاد مانع محاکمهی او بود؟ قوهی قضاییه چندین سال فرصت داشت که به اتهامات مختلف مرتضوی رسیدگی کند، ولی نکرد.
و اما طنز خارق العادهی ماجرا اینجاست که فردی که متهم به ریختن خون عده ای از فرزندان مردم در بازداشتگاه کهریزک بوده، آزاد میماند، دستگیر و محاکمه نمیشود ولی وقتی که نواری از فساد و رانت خواری یک نفر را ضبط و افشا میکند، به فاصلهی چند ساعت بازداشت میشود! یعنی اتهام قتل عمد و فساد اقتصادی و اداری برای دستگیری کافی نیست، ولی ضبط و انتشار آن نوار از همهی این اتهامات بالاتر است! مشخص نیست این بازداشت برای «مجازات» کردن وی است یا برای «کسب اطلاعات در مورد ابعاد نوارهای احتمالی دیگر».
ظاهرا آن خط قرمزی که برخی افراد در مورد آن صحبت میکردند وجود خارجی دارد و به محض نزدیک شدن به محدودهی خانوادهی دو تن از روسای قوا همهی معادلات تغییر خواهد کرد.
و باز هم ظاهرا آن خوشحالی بعد از جلسهی استیضاح فقط ظاهر ماجرا بوده است و حضرات داشتند صورت خود را با سیلی سرخ نگه میداشتند.
لازم است متذکر شوم که این مطلب به هیچ عنوان معنای حمایت از مرتضوی یا انتشار فیلم یا ... را ندارد و در مورد هر کدام از آنها حرفهایی هست.
خطاب به دوستان و دوستداران اصلاحات و جنبش سبز پیرامون اتفاقات جلسه استیضاح وزیر کار
بعد از اتفاقات دیروز برخی از فعالین و سمپات های جریان اصلاحات و فتنه بسیار ظفرمندانه بیان می کنند که «مگر ما همین حرفها را سال 88 نگفتیم؟». به عنوان مثال جناب سروش در صفحهی فیس بوکشان به این مضمون نوشته اند که «مگر میر حسین موسوی و مهدی کروبی نازنین در بهار 88 غیر از این می گفتند و شخصیت و روحیات احمدی نژاد را همان موقع تشخیص نداده بودند و از سر دلسوزی بانگ بر نیاوردند که امور کلان کشور بدست چنین کسی است و ماشین دولت به بیراهه می رود؟» یا برخی دیگر از سمپات ها نوشته بودند که یادش به خیر شخصی 4 سال پیش گفت ادب مرد به ز دولت اوست!
جنابان اصلاح طلب! عزیزان!
چند نکته خدمت شما باید عرض کنم، گوش کنید برایتان مفید است!
1- بله، شما تمام این نکات را سال 88 گفتید و به دلیل نبوغ سیاسی و قدرت پیش گویی نوستراداموس-گونه ی خود، تمام این مسایل را پیش بینی کرده و بانگ برآوردید. ولی در نهایت شما یک رای دارید و هر یک از مردم هم یک رای! در نهایت مردم تصمیم گرفتند که امور کلان کشور خود را به دست کسی بدهند که ماشین دولت را به بیراهه ببرد! مردم انتخاب کردند، شما چه حقی بیش از همان بانگ برآوردن و هشدار دادن داشتید که بخواهید به زور و ضرب، زمام مملکت را به دست خود و دوستان خوب بدهید؟ مگر قیم مردم هستید؟ مردم آن سال دوست داشتند که چنین شخصی اداره ی کشورشان را به عهده بگیرد، اگر زشت و بدبو و کوتوله و مستبد و بی اخلاق است، شما قبل از انتخابات مردم را آگاه کنید بعد از انتخابات دیگر حرف همان است که مردم گفتند. حالا ممکن است بهار سال بعد بخواهند رایشان را به کسی دیگر بدهند یا به کسی بدهند که راه همین دولت را ادامه بدهد.
2- چون شما خبر داشتید که روحیات احمدی نژاد به گونه ای است که سه سال بعد مجلس را برای چند ساعت به تشنج می کشد، برای رفع و دفع آن تصمیم گرفتید که زمام امور را از دستش خارج کنید و به همین دلیل هشت ماه تمام خیابان های تهران را شعله ور در آتش کردید و هشت ماه تمام برای کشور هزینه درست کردید و آرامش را از کل کشور گرفتید و چه دست و پاهایی که شکسته نشد و چه خونها که ریخته نشد و چه حرمتها که هتک نشد. چون به فرض مگس مزاحمی را روی پیشانی نظام دیدید، سنگ بر روی آن زدید! چه دلسوزانی هستید شما!
3- مگر از همین جنس اتهامات و ادعاهایی که احمدی نژاد دیروز مطرح کرد، خود شما در زمان قبل انتخابات و بعد از انتخابات در مورد وی، نزدیکان، بستگانش منتشر نکردید؟ مگر بعد از اینکه رهبر آب پاکی را روی دست دوستانتان ریخت که رای مردم را باطل نمی کنم، از همین نوع اتهامات و برخوردها با وی و خانواده و بستگانش نکردید؟ شما هم خودتان «روحیات احمدی نژادی!» کم ندارید.
4- حضرات اصلاحاتی!
حالا مگر چه اتفاقی افتاده است که این چنین ژست پیروزی گرفته اید؟ جلسه ی دیروز چه بحرانی به وجود آورد در کشور؟ و این اتفاق در مقایسه با بحرانی که شما در سال 88 به وجود آوردید چقدر قابل مقایسه است؟ و مگر فراموش کردید هنگامی که زمام امور دست خود شما و دوستانتان بود چه بر سر این ملک و مملکت می رفت؟ اتفاقات سال 76 تا 82 را فراموش کرده اید؟ آلزایمر گرفته اید؟ حوادث کوی دانشگاه 78، ترور حجاریان، داستان آغاجری، تحصن مجلس ششم، کنفرانس برلین، پرونده های امنیتی مختلف مانند نوارسازان و حوادث خرم آباد و هزاران هزار ماجرای دیگر را فراموش کرده اید؟ مگر نمی گفتید که در زمان اصلاحات هر 9 روز یک بحران؟
حالا چه اتفاقی افتاده است؟
اگر می بینید که برخی از دوستان ارزشی به اصطلاح ولایت مدار ضجه و مویه می کنند به این دلیل است که احمدی نژاد را به احمدی نژاد سال 84 تا 88 مقایسه می کنند. وگرنه این اتفاق با بحران ها و عدم آرامشی که کشور در دوره ی دوستان باکفایت شما تجربه کرد پشیزی هم نیست.
و اما دوستان عزیزی که در شبکه های اجتماعی طوفان به پا کرده اند که فلان شد و بهمان شد و خدا کند که فلان بشود و بهمان نشود! عزیزان! نگاهی به تاریخ کشور بیاندازید، اگر حوصله نداشتید همین تاریخ 76 به بعد را نگاه کنید تا معنای بحران را متوجه شوید. کشور و نظام و رهبری حوادث بزرگ و سنگینی را تجربه کرده اند. البته در مورد جلسه دیروز بحث زیاد هست و بی موضع نیستیم. مانند برخی نمایندگان اصولگرایان رهروان ولایت هم خوشحال نیستیم. ولی پیاز داغ ماجرا را زیاد نکنید.
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.