کتابخوانی/5
ساعت حدود 10 شب،
انتهای قطار شهری،
مردی مست، در حال مطالعه،
توضیح اینکه وسط کتاب خواندن از شدت مستی خوابش برد!

+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 13:33 توسط فرزاد
|
ساعت حدود 10 شب،
انتهای قطار شهری،
مردی مست، در حال مطالعه،
توضیح اینکه وسط کتاب خواندن از شدت مستی خوابش برد!

دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.