چند کلامی در رابطه با اردوهای جهادی


اردوهای جهادی حرکتی است که امروز دیگر در دانشگاه‌های مطرح کشور به خصوص دانشگاه‌های شهر تهران شناخته شده است. جمعی از دانشجویان دغدغه‌مند و فعال از رشته‌های تحصیلی مختلف با هماهنگی برخی از ارگان‌ها به صورت دسته‌جمعی سفری به یکی از مناطق محروم کشور می‌کنند و مدتی را در آن منطقه ساکن می‌شوند. در طی این مدت هر کسی بسته به تخصص و دانش خود خدمتی را به مردم محروم آن منطقه ارائه می‌کند. برخی که تخصص و دانشی در امر طب دارند به معاینه و مشاوره پزشکی می‌پردازند. برخی دیگر مشغول ساخت بنای کوچکی به عنوان مسجد یا مدرسه یا سرویس‌بهداشتی یا حمام و ... می‌شوند و برخی مشغول تدریس و آموزش بچه‌ها می‌شوند. برخی دیگر با توجه به آشنایی‌شان با مباحث دینی به نشر احکام و آموزش دینی می‌پردازند.

کسانی که در این اردوها شرکت می‌کنند معمولا از همه‌ی رشته‌های دانشگاهی هستند؛ کامپیوتر، عمران، برق، مکانیک، شیمی، هوافضا، پزشکی، پرستاری و ... . از دو جهت خدماتی و کارهایی که در این اردوها  انجام می‌پذیرد مستقل از توانمندی، ارزش و تخصص این دانشجویان است. اول اینکه چنین خدماتی معمولا ارتباطی با تخصص و تحصیل این دانشجویان ندارد؛ یک فارغ‌التحصیل برق یا کامپیوتر در یک روستای دور افتاده چه سازندگی مرتبطی می‌تواند انجام دهد؟ در نهایت چنین دانشجویی باید فرغون به دست مصالح ساختمانی سرویس‌بهداشتی را جابه‌جا کند. دوم اینکه حتی اگر این کارها و خدمات با رشته‌ی فرد مرتبط باشد، با توجه به عدم تجربه‌ی کاری و مطالعات تئوری صرف، شخص نمی‌تواند تاثیر چندانی در این روند داشته باشد. به عنوان مثال دانشجوی عمران دارای تحصیلات مرتبط با ساخت‌و ساز بنا است ولی اگر قرار باشد همان ساختمان ساده را خودش طراحی کند و بسازد احتمالا روستا را به زودی عزادار می‌کند. بنابراین تاثیر هر یک از این دانشجویان (بعضا نخبه و مستعد) در روند اردوی جهادی چیزی بیشتر از یک عمله ساده نیست.

چند سال پیش یکی از دوستان که از فارغ التحصیلان دانشگاه شریف بود می‌گفت که دانشجویان این دانشگاه به جای رفتن به اردوهای جهادی و صرف وقتی معادل یک ماه (یا بیشتر) در این مناطق محروم بایستی انرژی و وقت خود را صرف اموری کنند که هم توانمندی و استعدادشان در آن زمینه است و هم اینکه تاثیر بیشتری در سطح جامعه داشته باشد. این نظر به طور کلی درست است (به طور جزئی خیر). دانشجوی نخبه‌ی اقتصاد دانشگاه تهران به جای رفتن به اردوی جهادی و ساخت مدرسه و ... در یک روستا باید بتواند طرحی اقتصادی آماده کند که با اجرای آن گرد محرومیت از چهره هزاران روستا و شهر پاک شود. اردوی جهادی جنین دانشجویی در بین کتاب‌ها و کتابخانه‌هاست؛ جایی که بنشیند و ساعت‌ها فکر کند و مطالعه کند و در نهایت پوشه‌ای به دست بگیرد که جزئیات طرح اشتغال روستایی، طرح کشاورزی فلان منطقه، طرح صادرات فلان محصول از فلان روستا، طرح ایجاد مرکز کشت و زرع فلان، طرح پرورش فلان دام و فلان محصول غذایی و ... را داشته باشد.

اردوی جهادی دانشجوی مکانیک در کارگاهی است که بتواند قطعه‌ای از ماشین‌الات مورد نیاز کشور را تولید کند. که این قطعه فردا در فلان قسمت پمپ آب چاه همان روستا استفاده شود. و یا فلان توربین بادی را بسازد که در فلان منطقه خشک و لم‌یرزع ولی بادخیز نصب شود و انرژی تولید کند.

اردوی جهادی دانشجوی عمران در مرکز تحقیقاتی است که بتواند طرح اختلاط زیر ساخت ریل را به دست بیاورد تا کشورش بتواند قطار را برساند به لرستان و شیراز و بوشهر و ایلام.

اما کیست که نداند هیچ کدام از این طرح‌ها و ایده‌ها و اتفاقات قرار نیست بیافتد. اجرای همان طرح گلخانه‌ی فلان محصول در فلان روستا آنقدر پیچ و خم دارد که هیچ ریلی از آن عبور نخواهد کرد و مدیر مربوطه اصولا سرش برای نصب توربین بادی و حمام خورشیدی درد نمی‌کند. فلان محصول غذایی را هم که وارد می‌کنیم تا شاید وارد کننده‌ی نورچشمی‌مان هم به نان و نوایی برسد. توسعه‌ی روستا (از جنس توسعه‌ی روستایی و نه توسعه شهری) اصولا چه لزومی دارد وقتی هیچ دوربین خبرسازی وارد روستا نمی‌شود؟ وقتی روستا حتی جلوی چشم شبکه‌های خارجی و «دنیا» هم نیست چه لزومی دارد که دستی به سر و رویش بکشیم؟

همین روستایی البته وقتی به شهر بیاید عزیز می‌شود. باید برایش پل و بوستان و تونل ساخت. بودجه‌های میلیاردی برای توسعه مترو و خرید واگنش داد. بزرگ‌راه‌های چند طبقه برایش ساخت.

صدایی که به گوش می‌رسد صدای شهر است و  چهره‌ای که دیده می‌شود چهره‌ی شهر. دوربین‌ها روی شهر زوم می‌کنند. برج میلاد نماد است. رنگ‌های شاد را باید بر این در و دیوار پاشید.

وقتی هیچ‌کسی برای ساختن روستا همتی نمی‌کند، همین ماجراجویی و کنجکاوی جوانان دانشجو را عشق است.

این اردوهای جهادی لازم است.

لازم است برای فلان دانشجوی جوگیر عدالت خواه بزرگ‌شده در شهر‌ی بزرگ که علی‌القاعده فردا روزی وکیل و وزیر و معاون و مدیر و مدیر کل می‌شود در این مملکت. لازم است چنین دانشجویی برود در روستا‌ها و ده‌ها. دور بشود از آن شهر بزرگ زادگاهش و شهر بزرگ محل تحصیل و زندگی اش. لازم است برود و ببیند که در همین کشوری که او دانشجوی نخبه‌ی عدالت‌خواهش شده است مردمان دور از مرکز چطور زندگی می‌کنند؟ مردمان تله‌زنگ، مردمان مینودشت، مردمان بازفت، مردمان روستاهای خوزستان نفت‌خیز چطور زندگی می‌کنند؟ باید این دانشجو ببیند که در همین امروز با این همه پیشرفت و رفاه و توسعه و سازندگی در روستاهای همین کشور لباس پدر به پسر بزرگ می‌رسد بعد از مدتی به پسر کوچک‌تر و بعد از مدتی به پسر کوچک‌تر و ... و لباس مادر به دختر بزرگ می‌رسد و بعد به دختر کوچک‌تر و بعد ... . باید این دانشجو برود و ببیند که آن لباسی که وی (در شهر) به عنوان لباسی مندرس دور می‌اندازد اینجا رخت نو نوار مردمان است. و کفشی که وی در شهر دور می‌اندازد پای‌افزار سالهای سال این مردم است.

لازم است چنین دانشجویی برود و ببیند که انباشت ثروت و موقعیت و امکانات در مرکز چه بلایی بر سر روستاهای تولید کننده آورده است. این توسعه‌ی افتخار آمیز را ببیند؛ روستایی که می‌بایست غذا و میوه و گوشت و شیر و تخم‌مرغ و سبزی شهر‌ها را تامین کند دستش را پیش همان شهر‌ها دراز کرده است برای کار و اشتغال جوانانش و برای تامین مایحتاجش.

لازم است که دانشجوی نازپرورده‌ی انقلابی و عدالت‌خواه امروز و مدیر و وزیر فردا اگر دردنکشیده است، لااقل دردندیده نباشد.


* چند وقت پیش شنیدم که قرار است یک اردوی جهادی در عراق برگزار کنند. حقیقتش کمی دلگیر شدم. با خودم گفتم اگر راه قدس از کربلا می‌گذرد، راه کربلا هم از قصرشیرین و سرپل‌ذهاب می گذرد.

* در مدت کمی که اینترنت‌مان قطع بود این مطلب را نوشتم. خیلی پخته نیست.... گپی است دوستانه.

صبر و رضا

فرزندم!

مولای ما گفته است که «هر کس خود را شبیه قومی گرداند، از آنها می‌گردد».

تو، ادای صبر در بیار.

تظاهر به رضایت کن.

مگذار در وادی شکایت و شکوه بیافتی. که خواجه نیز بی جهت نگفته است که «مکن حافظ از جور دوران شکایت»

مجلس مطلوب همینه همینه!

ماه‌ها پیش از رای‌گیری مجلس نهم، برخی از سیاسیون و صاحبان‌نفوذ و رسانه از خطر عظیم جریان انحرافی و نقشه‌های شوم و پیچیده‌ی اطرافیان احمدی‌نژاد برای آینده‌ی کشور و انتخابات مجلس سخن‌ها گفتند و نسخه‌ی کشور را در صورت پیروزی این جریان پیچیده شده دانستند. تمامی تلاش‌های عملیاتی و رسانه‌ای افراد و جریان‌های فوق‌الذکر نتیجه داد و خوش‌بختانه جریان حامیان احمدی‌نژاد بدون اینکه در انتخابات حضور داشته باشد، نتیجه را واگذار کرد و شکست خورد.

در عوض جریان‌های وفادار به انقلاب و نظام و جریان ناب اصولگرایی ( از راست سنتی گرفته تا رهپویان و پایداری) علی‌رغم اختلافات درونی که با یکدیگر پیدا کردند توانستند پیروز این میدان باشند. رقابت بین دو جریان عمده‌ی مدعی اصولگرایی (پایداری و جبهه متحد) هر چند به تخریب‌های زشت و جنگ قدرت آشکار تبدیل شده بود ولی در غیبت مدعیان و رقبای دیگر توانست بسیاری از مسایل را روشن کند. بعد از انتخابات هر کدام از این دو جبهه (بیشتر جبهه متحد اصولگرایان) با ارائه آمار و ارقام نشان می‌داد که کاندیداهای این جریان توانسته‌اند تعداد بیشتری از کرسی‌های بهارستان را فتح کنند و لذا این جبهه مقبولیت بیشتری کسب کرده است.

در نهایت مجلس نهم با ترکیبی از افراد جمعیت رهپویان، جبهه پایداری و راست سنتی شکل گرفت و جمعی از وفاداران و ملتزمین به انقلاب و نظام بعد از گذشتن از صافی‌ها به مجلس راه یافتند و توطئه جریان حامی احمدی‌نژاد نیز خنثی شد و به گفته فرمانده سپاه پاسدارن، همین مسئله بزرگترین تحولات در سال ۹۰ بود و به این گونه مجلسی مطلوب تشکیل شد.

پس از مدت کوتاهی از شکل‌گیری مجلس نهم اتفاقاتی افتاد که صاحب‌نظران را امیدوار کرد که این مجلس بتواند مجلس هشتم را روسپید کند. بعد از انتخابات و قبل از اتمام مجلس هشتم دعوای «ریاست بر مجلس» شکل گرفت و جریان حامی لاریجانی و جریان نزدیک به قالیباف (حامی حداد) هر کدام سعی کردند تمام تلاش خود را برای تسلط بر این نقطه‌ی استراتژیک صرف کنند. از دست دادن کرسی ریاست برای لاریجانی یک عقب‌گرد و سقوط سیاسی محسوب می‌شد و آینده‌ی سیاسی وی را متزلزل می‌کرد. از طرف دیگر حامیان حداد که اتفاقا مؤتلفین لاریجانی در انتخابات بودند(!) ریاست بر مجلس را به عنوان مقدمه‌ای برای پیروزی قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری می‌دیدند. نتیجه‌ی این آبروریزی قدرت‌طلبانه، انشعاب در فراکسیون اصولگرایان، علنی شدن اختلافات و در آخر پیروزی لاریجانی بود. ادامه‌ی این رقابت، منجر به از خارج شدن ریاست مرکز پژوهش‌های مجلس از دست توکلی و سپرده شدن آن به کاظم جلالی (سهم لاریجانی در کمیته‌ی ۸+۷) بود.

چندی بعد قضیه‌ی ردیف‌های بودجه مطرح شد. گذشته از اینکه تغییرات زیادی در لایحه‌ی بودجه‌ی دولت ایجاد شده بود، برخی از بندهای این لایحه (طرح) باعث انتقادات بسیاری در سطح جامعه شد تا آنجا که علاوه بر لاریجانی، چندین تن دیگر از نمایندگان نیز نسبت به انتشار برخی مطالب اعتراض کردند. اختصاص بودجه‌های هنگفت به برخی بنیادهای فرهنگی بی‌نام و نشان و بی‌بازده، اختصاص مبالغ میلیاردی برای کارهای عمرانی مجلس و دفاتر نمایندگان و همچنین مبالغی برای هزینه‌ی اتومبیل و مسکن نماینده ها. حتی رئیس جمهور هم در جمع منتخبان مجلس نهم ضمن یک شوخی این مطلب را بیان کرد.


و اما آنچه انگیزه نوشتن این مطلب شد دو خبری است که امروز و دیروز منتشر شد.

نمایندگان مجلس برای رهن مسکن مبلغ ۱۰۰ میلیون از مجلس ودیعه ( و نه حتی وام!) دریافت می‌کنند و برخی از نمایندگان اعلام کرده‌اند که این مبلغ کافی نیست. در حالی که بنده و دو نفر دیگر از دوستان که همه فارغ التحصیل کارشناسی ارشد یکی از بهترین دانشگاه‌های ایران هستیم برای رهن یک خانه ۲۵ میلیون تومان، آن هم به صورت اشتراکی دارای مشکل هستیم، چطور است که نماینده‌ی مجلس مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان را کافی نمی‌داند؟ چند درصد کسانی به این نمایندگان رای داده‌اند در خانه‌های ۱۰۰میلیون رهن ساکن هستند؟ کدام یک از افراد شاغل در ایران علاوه بر حقوق و دستمزد خود از اداره یا سازمان متبوع خود ودیعه‌ی مسکن هم می‌گیرند؟ تمامی افراد این جامعه مجبورند هزینه‌ی مسکن خود را از حقوق دریافتی خود پرداخت کنند.

در بازار مسکن رسم است که برای هر تبدیل رهن به اجاره، هر ۱ میلیون رهن معادل ۳۰ هزار (به تازگی ۴۰ هزار) تومان است. به عبارت دیگر در حال حاضر مجلس در هر ماه مبلغ ۳ میلیون تومان (تا ۴ میلیون تومان) به نماینده ها حق مسکن پرداخت می‌کند. و این مثل این است که مثلا اگر حقوق نماینده‌ها ۲ میلیون تومان باشد در حال حاضر مجلس به آنها ۵ میلیون تومان در ماه حقوق می‌دهد! این نکته لازم‌الذکر است که هزینه‌ی ایاب و ذهاب نمایندگان نیز از جیب خودشان پرداخت نمی‌شود بلکه مجلس از بودجه بیت المال مبلغی را برای اتومبیل، تعمیرات و بنزین نمایندگان اختصاص داده‌است. 

حالا می‌خواهم توجه شما را به بخشی از دروس اخلاق و مانیفست جمهوری اسلامی جلب کنم که در آن سیره‌ی امیر مومنان به عنوان الگوی حکومت‌داری معرفی می‌شود. تبعیض بین مردم عادی و حاکمان، اختصاص بودجه‌های ویژه به برخی حاکمان و فاصله‌ی زندگی مردم عادی با حاکمان یکی از محورهای مبارزه‌ی امیر مومنان بود. و یا اگر به دهه‌ی اول انقلاب برگردیم و صحبت‌های امام را مرور می‌کنیم می‌بینیم که «میان ماه ما با ماه گردون ...».

دیروز نیز طرحی در مجلس پیشنهاد شد که «نام تعطیلات تابستانه مجلس به بازدید از حوزه‌ی انتخابیه تغییر کند» +. توضیح آنکه مجلس دارای یک ماه تعطیلات تابستانه است و به علت انتقاداتی که از این همه تعطیلی مجلس انجام می‌شد، رسایی طرحی را به مجلس آورد که نام این تعطیلات حذف شود و این مدت یک ماه به عنوان سرکشی به حوزه انتخابیه تغییر کند. جالب این‌جاست که این فوریت این طرح را مخالفت نمایندگان روبرو شد! یعنی نمایندگان حتی حاضر به آبروداری هم نشدند! (این خبر را در سایت‌های خبری الف نیافتم!)

علی مطهری در مخالفت با این طرح گفته است که «پس خانواده‌ی نمایندگان کی به مسافرت بروند؟». از آنجایی که گویی امثال بنده در آن خیل بهارستان‌نشین نماینده‌ای نداریم، در جواب ایشان عرض می‌کنم که:

آقای مطهری! همان موقعی که خانواده‌ی من به مسافرت می‌روند، شما هم با خانواده‌تان به مسافرت بروید.

همان موقعی که حدود ۳۰ میلیون نفر (طبق اعلام رسمی رسانه‌های موافق) شهروند زیر خط فقر به مسافرت می‌روند، خانواده‌ی شما هم به مسافرت برود.

آقای مطهری! نمایندگان مجلس در تمامی تعطیلات رسمی کشور تعطیل هستند. در نیمه‌ی شعبان در ۱۴ و ۱۵ خرداد، در ۲۲ بهمن در عید فطر و ۱۳ رجب و ۲۷ ربیع و ... تعطیل هستید. همین عید نوروز امسال مجلس شواری اسلامی از ۲۴ اسفند تا ۱۵ فرودین در تعطیلات بود -شرمتان باد که من و بسیاری دیگر از افراد شرکتی فقط ۲۹ اسفند تا ۴ فروردین را تعطیل بودیم-. 

آقای مطهری! جلسات علنی مجلس در صبح روزهای یک‌شنبه، سه‌شنبه و چهارشنبه برگزار می‌شود و جلسه‌ی کمیسیون‌ها نیز بعد ازظهر همان روزها برقرار است و روزهای شنبه، دوشنبه و پنج‌شنبه نمایندگان تعطیل هستند.

آقای مطهری! شما علاوه بر این تعطیلات رسمی و غیررسمی، ۳۰ روز مرخصی با حقوق دارید!!! و هنوز نمی‌دانید که خانواده‌ی نمایندگان کی به مسافرت بروند؟!

به گفته‌ی یکی از نمایندگان هیچ ارگانی به اندازه‌ی مجلس تعطیلات ندارد. و چطور انتظار هست که نمایندگان خودشان به دست خودشان این نعمت را از خود دریغ کنند؟

یک شوخی هم با نمایندگان عزیز بکنیم. نزدیک عید (نیمه شعبان) است و می‌خواهیم با هم کمی صفا بکنیم:

شخصی با صدای زشتی قرآن می‌خواند. گفتند: تو را مشاهره چند است؟  گفت هيچ. برای رضای خدا مي خوانم. گفتند برای رضای خدا نخوان. حال حکایت مجلس و تعطیلات است. اگر قرار است که فی‌المثل این‌گونه باشد، تعطیلات یکساله هم کم است.

تنها راه، ناگریز

بله فرزندم!

بعضی چیزها هستند که یه روز اصلا بهشون فکر هم نمی‌کردی.

کم کم می‌بینی جزو گزینه‌هات هستند.

بعد یه روزی میاد که میشند تنها راهت.

برای سختی آن روز آماده باش.

جدال‌های امنیتی، جنگ جاسوس‌ها

به نظرم بزرگ‌ترین معماهای تاریخ مربوط به جدال‌های امنیتی و جاسوس‌بازی بین کشورهای رقیب و متخاصم بوده است و باز هم به نظرم بسیاری از اتفاقات و تحولات بدون اینکه آشکار شوند و عموم مردم از آنها باخبر شوند در همین حوزه رخ می‌دهد.

بگذریم...

امروز متوجه شدم که یکی از کامپیوترهایمان مورد حمله اینترنتی واقع شده و حمله کننده توانسته است فایل‌ها و برنامه‌های خود را بر روی سیستم ما کپی کند و در تمام این مدت برنامه‌هایش در حال اجرا بوده است و از پنهای باند ما برای مصارف خود استفاده می‌کرده است. البته ما اطلاعات مهم و خاصی نداشتیم که نگران آنها باشیم و تنها مسئله این بوده که از منابع و امکانات ما استفاده می‌کرده است.

احساس خاصی بود. اینکه یک نفر بدون اینکه بدانی در تمام این مدت در حال سوءاستفاده از سیستم‌ات باشد دردناک است. عصر هنگام با یکی از دوستانی که در زمینه‌ی امنیت سیستم‌های کامپیوتری کار می‌کند صحبت می‌کردم. بعد از آن صحبت‌ها بود که احساس قبلی جای خود را به یک حالت مقهوریت و سنگین داد.
بعد از اینکه در مورد حمله به کامپیوتر ما صحبت کردیم دوستمان گفت: «البته این‌ها که بچه بازی است. و اگر بدانی ویروس فلیم (شعله) چه کارهایی انجام داده است مغزت منفجر می شود». و پر بیراه نمی‌گفت. در مورد ویروس فلیم واقعیت‌های بسیار تلخی وجود دارد که رسانه‌ای نشده است. مثلا این‌که این ویروس به مدت حدود ۵ سال در ایران فعال بوده است. قادر بوده است که میکروفن سیستم را روشن کند، صدا را ضبط کند، اطلاعات و رکوردهای موقعیت‌یاب GPS را کپی کند، تصاویر و ویدیو تهیه کند و ذخیره کند، اطلاعات تماس و contactهای موبایل را کپی کند، حتی از طریق usb به شبکه‌هایی که متصل به اینترنت نبوده‌اند حمله کند و اطلاعات آنها را کپی کند و بعد در فرصت مناسب به هنگام اتصال به اینترنت تمامی این اطلاعات (صوت و تصویر و مکان‌یاب و ویدیو و فایل word و autocad و pdf و ...) را ارسال کند. آنقدر امکانات عجیبی و غریبی در این ویروس تعبیه شده است که عملا هیچ اطلاعات مفیدی را از دست نمی‌دهد.
و این فقط یک معنی دارد: در تمام این ۵ سال بدون اینکه کسی خبر داشته باشد تمامی اطلاعات حساس افراد مهم، مراکز نظامی و تحقیقاتی و ... برای نویسنده ی ویروس فرستاده شده است.
و طبق گفته‌های دوستمان، برای متخصیص ایرانی و خارجی واضح و مبرهن شده است که این ویروس کار مشترک آمریکا و اسرائیل بوده و به نیت دستیابی به اطلاعات حساس ایران طراحی شده است. یعنی تمام اطلاعات مهم و حساس مملکت در دستان آمریکا و اسرائیل.
+ چطور شد که کشف شد بعد از ۵ سال؟
- بلاهت اسرائیل! چون تصمیم گرفت به ویروس دستور بدهد که هارد کامپیوترهای هدف را به کل پاک کند. یک مرتبه در ایران گزارش شد که ویروسی شروع به پاک کردن هارد کامپیوترها می‌کند. بعد از چند ماه بررسی و زحمت فراوان این ویروس کشف شد.

+ برای مقابله با چنین ویروس‌هایی چه باید کرد؟ آیا آنتی‌ویروس فایده‌ای دارد؟
- این ویروس تمام آنتی‌ویروس‌ها را می‌شناسد و می‌تواند به راحتی از دید آنها مخفی شود. حتی آنقدر باهوش است که اگر task manager در حال کار باشد، عمیات جستجوی خود را متوقف می‌کند.
+ پس چه باید کرد؟ این طور که ما مقهور هستیم.
- عملا کار خاصی نمی‌شود کرد. فقط مراقبت، که اون هم انرژی و وقت زیادی می‌طلبد که بعید است کسی داشته باشد.
+ چرا ایران دست به این کارها نمی‌زند تا اطلاعات آنها را به‌دست بیاورد؟
- ایران که به خودش مشغول است. «من» باید از «تو» خبر داشته باشم و «تو» از «من». مهم این است که یک وقت «چپی‌ها» نیایند، یک وقت «انحرافی‌ها» نیایند. کسی کاری با آمریکا ندارد.

+ حالا تمام این‌ها جدای از تروجان‌های سخت افزاری است. در بسیاری از سخت‌افزارها (مخصوصا آنهایی که کاربرد نظامی دارند) امکاناتی تعبیه شده که بتوانند مشخصات سیستم را به مقصد معینی ارسال کنند. و قبلا شرکت فیلیپس که تهیه کننده‌ی اصلی تجهیزات الکترونیک دولت‌ها بود (میکروفن‌های رومیزی و ...) متهم بود که از طریق این دستگاه‌ها جاسوسی می‌کند. یعنی مثلا در کشور ما می‌توانسته تمامی مذاکرات علنی و غیرعلنی و خصوصی و عمومی دولت و مجلس و خبرگان و ... را ضبط ‌کرده و ارسال کند.


تنهایی و حیات

عجیب است: محققان، تازه فهمیده‌اند که «تنهایی کشنده است».

و عجیب‌تر این‌که برای فهمیدنش تحقیق کرده‌اند.

گویی پیش از این می‌پنداشته‌اند که «در تنهایی حیات هست».