جناب آقای هاشمی رفسنجانی نسبت به ایراد شعار علیه سید حسن خمینی از سوی عدهای از مردم در سالگرد رحلت امام (که به مانند سال قبل البته در مقیاسی کوچکتر انجام پذیرفته) رنجیده خاطر شدهاند و در سخنانی گفتهاند که: «اين رفتارهاي افراطي نمود بارز استبداد عوام است كه اگر جلوي آن گرفته نشود به اصل نظام آسيب ميزند». این درجه از نازکخیالی آقای هاشمی قابل تقدیر است ولی باعث ایجاد این سوال چالشی در ذهن بندهی حقیر شده: که چطور شعار علیه سیدحسن خمینی آن هم یکبار در سال! این قدر برای اصل نظام خطرناک است ولی هجو و هتک برگزیدهی مردم (رئیس جمهور) از سوی آیت الله ... و مسئولین فعلی و سابق نظام و حتی نمایندگان بهارستان و سایتهای خبری متعلق به سرداران و کارگزاران و یقهسفیدان عدالتخواه و منادیان وحدت و ... آن هم که نه صورت سالیانه نه به صورت ماهانه بلکه هر روز و هر ساعت افراطی نیست و نشانه ی استبداد خواص نیست؟ و چگونه است که توهین و تحقیر و تهدید احمدی نژاد به عنوان کسی که اگر رئیس جمهور قانونی کشور هم نبود حداقل نمایندهی بخش عظیمی از مردم بود و بخشی از پشتوانهی اجتماعی کشور بود، هیچ خطری برای اصل نظام که ندارد هیچ، برای فرع آن هم خطری ندارد؟
در بخش دیگری ایشان ابراز کردهاند که «امروز حاج سيدحسن خميني با وجود جواني، يك عالم واقعي اسلامي و نيز شخصيتي آشنا به مسائل كشور و دنيا و داراي هوش و ذوق درخوري است كه فرصت خدمت بسياري به كشور و آينده نظام دارد». آنچه که از صحبتهای ایشان مستفاد میشود آن است که ظاهرا ایشان برای آیندهی نظام و کشور خوابهایی دیدهاند که در آنها سیدحسن خمینی نقش درخوری را ایفا میکند!
نظر بندهی حقیر آن است که علیرغم آنکه طی سالیان اخیر و در میانه تحولات و رخدادهای گوناگون (از انقلاب اسلامی و ماجراهای بعد از آن گرفته تا دولت سازندگی و ماجرای دولت اصلاحات و سوم تیر و دولت احمدینژاد و وقایع پیش و پس از ۸۸) مردم و به خصوص جوانان ما رشد سیاسی و تجربیات ارزندهای را استصحال کردهاند، ولی همزمان سیاسیون و اصحاب قدرت علی الخصوص پارهای از آنها که تنها به واسطه رانت به نخجیرگاه سیاست ورود پیدا کردهاند هنوز لنگان لنگان در حال تعقیب قافلهی تحولات هستند و به قول معروف «کیلومترها عقباند». و شاید همین امر باشد که گاهی آنها به این طمع میاندازد که شاید بتوانند از خلال رخدادهای احتمالی آینده (نه الزاما نزدیک) صحنه را به گونهای مدیریت کنند که ایشان (سیدحسن خمینی) را در جایگاه ولایت فقیه بنشانند. غافل از اینکه ساحت اجتماعی و کشش سیاسی جامعه ایران به گونهای نیست که تحمل این درجه از آقازاده پروری را داشته باشد و هرچند خیل عظیمی از دلهای مشتاق به روح بلند امام خمینی در میان مردم وجود دارد، اما این بلندمرتبگی هرگز اجازهی این را نخواهد داد که لکهی موروثی بودن تنها پس از گذشت ۳-۴ دهه از عملی شدنش بر دامان ولایت فقیه بنشیند. و نظریهای که سلسلهی پادشاهی موروثی را با پشتوانهی چندهزار ساله قطع کرد، تنها پس از چند دهه خود حلقهی جدیدی بشود از همان سلسلهی پیشین، با رنگی دیگر و لعابی دیگر. و هرچقدر هم که دوستداران سیدحسن خمینی (از چپیهای خط امامی و نزدیکان بیت امام تا اصلاحطلبان حکومتی و حتی آقای هاشمی رفسنجانی) در باب کمالات علمی و اخلاقی و شخصیت جامعالاطراف و هوش استثنایی و ذوق بی نظیر ایشان مدیحهها و قصیدهها بسرایند، «عوام» را باور نمیشود که ایشان مستقل از نسب و ریشه و اتصال فامیلی به حضرت امام به چنین درجهای از کمالات و فضایل نایل شده باشند.
جناب آقای هاشمی رفسنجانی! آنچه که برای روز مبادا در آبنمک خوابانیدهاید، بر سر سفرهی عوام جایی ندارد، به مزاج عوام نمیسازد، بیشتر به همان قوهی هاضمه خواص میخورد.