بلاكش هندوكش

"هر بار وقتي از سفري به ايران بر مي گردم، دوست دارم سر فرو بيافكنم و بر خاك سرزمينم بوسه اي بيافشانم... اين اولين بار بود كه چنين حسي نداشتم ... برعكس، پاره اي از تنم را به جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزي، خطوط بي راه و بي روح مرزي ... خطوط «ميد اين بريطانياي كبير»! پاره اي از نگاه من مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه ... بلاكشِ هندوكُش..."

جانستان كابلستان - رضا اميرخاني

روايت سفر به افغانستان

گشت و گذاري در خبرها

1.

نمايندگان مجلس هشتم طرحي را تصويب كرده بودند كه بعد از اين كانديداهاي نمايندگي بايستي مدرك فوق ليسانس به بالا داشته باشند. البته براي اينكه خودشان از فرصت خدمتگذاري محروم نشوند، خواستند براي خودشان استثنايي قائل شوند لذا در اين قانون ذكر كردند كه "كساني كه تجربه يك دوره ي نمايندگي داشته باشند مي توانند با مدرك ليسانس هم كانديدا شوند".

اين قانون كه احتمالا براي حذف برخي از رقباي انتخاباتي و خلوت كردن ميدان رقابت تصويب شده است اكنون گريبان گير عده ي زيادي از همين نمايندگان شده است. زيرا مطابق قانون اساسي، "دوره نمايندگي" چهار سال كامل است و لذا كساني كه براي اولين بار در دوره هشتم مجلس نماينده شده اند هنوز چهار سال نمايندگي را تمام نكرده اند لذا مشمول تبصره ي فوق نمي شوند.

اكنون قيافه ي يك سوم نمايندگان يعني 90 نفر از نمايندگان دوره هشتم مجلس ديدني است كه سعي داشتند براي ديگران محدوديت و براي خودشان امتيازي در نظر بگيرند ولي به دليل ضعف در قانون گذاري و بي اطلاعي از موارد ديگر قانون اكنون به همان دامي افتاده اند كه براي ديگران انداخته بودند.

نكته ي جالب تر اينكه عده اي در حال دست و پا زدن هستند و اميدوارند تا بتوانند با تفسير قانون توسط شوراي نگهبان دوره ي ناتمام نمايندگي خود را به عنوان يك دوره ي نمايندگي قالب كنند.

حالا شما حساب كنيد نمايندگاني كه هنگام تصويب قانون به نفع خود و گنجاندن امتياز براي خود تا اين حد ناآشنا و بي اطلاع هستند چگونه مي توانند در مورد مسايل ديگر قانوني بنويسند كه خالي از ابهام و ايراد باشد؟

به نظر مي رسد بسياري از كشمكش هاي كنوني دولت با مجلس بر سر همين ناتواني مجلس در نوشتن و تنظيم قوانين واضح و بي ابهام باشد.

2.

سايت خبري جهان نيوز (متعلق به بخشي از اصولگرايان بهارستان نشين منتقد دولت) در خبري نوشته است كه در شهر شبانكاره (كه شخصا نمي دانم در كجاي ايران قرار دارد) دختري به علت اينكه خواستگارش از مشايي حمايت كرده است به وي جواب رد داده است.

عجب ككي به تنبان اين حضرات افتاده است كه از خير چنين خبرهايي هم نمي گذرند.

3.

اما سايت شفاب در خبري بسيار جالبي به نقل از يك شخصيت متنفذ اصولگرا آورده است:

كسانی كه سایه نظامند، دچار توهم قدرت شده اند، بزودی این سایه محو خواهد شد. ویژگی سایه این است كه در شرایط گوناگون ممكن است قدش بلند به نظر برسد؛ در حالی كه از خود چیزی ندارد. برخی از افراد كوتاه قد كه در گذشته هیچ بودند و با حمایت نظام و بر دوش نیروهای انقلاب به جایی رسیدند، همانند آن سایه هستند.

بنی صدر با همه محبوبیت، سواد و زرنگی كه داشت، نتوانست در برابر نظام و امام بایستد، تكلیف این افراد كه از خود هیچ ندارند، بسیار ساده تر معلوم خواهد شد.

همان نیروهای انقلابی كه اراده كردند و قدرت حكومتی را از هاشمی رفسنجانی سلب كردند و مساله اصلاح طلبان را برای نظام حل كردند، هم اكنون برای حل مساله جریان انحرافی اراده جدی دارند. با این تفاوت كه هاشمی در میان نخبگان و روحانیت و خاتمی در میان روشنفكران و جوانان پایگاه داشتند، اما این جریان به تعداد انگشتان دست هم نیروی وفادار ندارد و به سادگی طومارش پیچیده خواهد شد.

[در تك تك اين جملات براي اهل تفكر نشانه هايي است. فتامل]

غلبه اخلاق سیاسی مارکسیسم بر فضای جمهوری اسلامی

اگر نگاهی به فضای سیاسی چند ماهه اخیر ایران بیاندازیم، درسهای بسیاری برای گرفتن پیدا می کنیم. علاوه بر اینکه نشان از بیماری و احتزار اخلاق در سیاست ما می دهد، مرزبندی و دسته بندی بازیگران صحنه سیاست را روشن تر می نمایاند.

ممکن است آنچه در سطور آینده می خوانید از انسجام زیادی برخوردار نباشد. اینها نکات جسته و گریخته ای است که در این مدت به ذهنم رسیده بود. بخشهای مختلف این نوشته تا حدی مستقل از هم هستند و می توان آنها را به صورت جدا نیز خواند.

مقدمه، بازگشت به عقب

اواخر دوران حکومت پهلوی که همزمان با روشن شدن شعله های انقلاب اسلامی ۵۷ بود، دارای یک مشخصه و خصیصه است که گاهی نادیده گرفته میشود؛ این دوران مصادف بود با بهار انقلاب های کمونیستی و مارکسیستی در گوشه و کنار دنیا. کشورهای مختلفی در این دوران توانسته بودند با ایده گرفتن از کمونیسم، نظام های سیاسی خود را (که اغلب ناکارآمد و ناراضی کننده بودند) تغییر دهند.

تاثیر مبارزات مارکسیستی در کشورهایی مانند کوبا، ویتنام، الجزایر و ... باعث شد که مارکسیسم به عنوان روش و علم مبارزه با استبداد مورد استقبال مردم و خصوصا جوانان قرار بگیرد. 

در ایران نیز به دلیل همسایگی به شوروی کمونیستی و فعالیت های حزب توده و بقیه ی گروه ها، بسیاری از افراد با این مفاهیم آشنا شده بودند و تحت تاثیر این تفکرات قرار گرفته بودند. حتی برخی از گروههای اسلامی نیز مارکسیسم را به عنوان ابزار مبارزه ی خود انتخاب کرده بودند +

پس از اتفاقات سال ۴۲ و پررنگ شدن نقش امام خمینی و برخی دیگر از روحانیون، برخی از این افراد و گروه ها زیر پرچم اسلام قرار گرفتند و فاصله ی خود را با گروههای مارکسیستی و توده ای بیشتر کردند. برخی افراد از گروههای چپ جدا شدند و به صف مبارزان مسلمان پیوستند.

ولی...

ولی اکثر این افراد به دلیل اینکه پیش از این تحت تعلیمات مارکسیستی قرار داشتند، کماکان تحت تاثیر ایده ها و مانیفستهای چپ باقی مانده بودند. علیرغم اعتقاد به اسلام، هنوز ناخواسته دچار رسوبات ذهنی باقیمانده از ایده های مارکسیستی بودند. و حتی برخی از آن شیوه ها و روشها را اسلامی می دانستند.

انقلاب اسلامی پیروز شد. ولی بسیاری از افراد موثر در آن (به خصوص در لایه های پایینی) به علت عدم عمق شناخت اسلامی، کماکان از تفکرات ملهم از مارکسیسم بهره می بردند.

اعمال سختگیری های بیجا، برخوردهای خشن خارج از عرف با شهروندان، تنازع در رقابت های سیاسی، اعمال خشونت بر خلاف حقوق مصرح اسلام، نگرش خاص به مقوله ی عدالت (که با دیدگاه اسلام بسیار متفاوت است)، عدم تناسب جرم و مجازات در برخورد با متخلفین، اعمال فشار و خشونت در امور فرهنگی، فراموش کردن جنبه های رحمانی اسلام، عدم التزام به اخلاق در مناسبات سیاسی و اجتماعی، و نگاه ابزاری به مفاهیم مطلق اسلام از ویژگی های جریانی است که علیرغم التزام فردی به اسلام، در صحنه ی اجتماعی و سیاسی از روشها مارکیستی استفاده می کردند.

شاید بتوان بارزترین نمود چنین جریانی را «چپ مذهبی انقلابی» دانست که پس از انقلاب سکان دار اکثر مناصب و تعیین کننده اکثر ساز و کارهای کشور شدند. نگاهی به دیدگاه های این افراد در مواجهه با رقبای سیاسی (راست گرایان، لیبرالها، وابستگان به نظام پهلوی) و یا مسایل بین المللی و حتی مسایل مربوط به مردم می تواند نمونه های بسیاری از ویژگیهای بالا را نشان دهد، که یکی از آنها عدم تحمل وجود تفکرات مختلف در کشور و استفاده از هر ابزاری برای حذف آنها است.

شاید بتوان به صورت خلاصه و با کمی اغماض گفت که: سیاست و اخلاق در ایران بیش و پیش از اینکه اسلامی باشد، مارکسیستی است.

و اما اوضاع احوال هفته های اخیر

پس از ماجراهای عزل وزیر اطلاعات و خانه نشینی چند روزه احمدی نژاد موج جدیدی از حملات همه جانبه علیه دولت و احمدی نژاد آغاز شد. این حملات در چند جبهه به صورت همزمان از سوی سایتهای خبری، روحانیون متنفذ، فرماندهان سپاه، اعضای مجلس پیگیری شد:

ارتباط با رمالین و جن گیران

ادعای ارتباط با امام زمان و ضدیت با روحانیت

مفاسد اقتصادی و اخلاقی

چندی پیش و در ماههای پس از انتخابات سال ۸۸ آقای مشایی در جمع عده از روحانیون منتقد خود گفته بود: دوسال مانده به پایان دوران رئیس جمهور، همین افراد اصولگرا و روزنامه های ولایت مدار شروع به تخریب دولت و احمدی نژاد خواهند کرد و به همین خاطر ابتدا از اطرافیان وی شروع خواهند کرد.

تحلیل شخصی من نیز ناظر به همین ماجراست؛

کار شما تمام شد، بقیه اش را خودمان انجام می دهیم.

شکی نیست که انتخاب احمدی نژاد در سال ۸۴ و ۸۸، زنده کردن شعارهای انقلاب و از همه مهمتر انگیختن امید به «کارایی نظام و حل معظلات مختلف کشور» سهم بزرگی در اقبال عمومی و امیدواری مردم نسبت به نظام داشته است.

این اقبال و محبوبیت احمدی نژاد در حالی است که بسیاری از منتقدان امروزش از جایگاه مردمی چندانی برخوردار نیستند و ناتوان از ایجاد انگیزه و یا رضایت در بین مردم هستند. بسیاری از کارهایی که احمدی نژاد به واسطه ی شجاعت (و یا کله شقی!) در این مدت توانسته است انجام دهد و یا آغاز کند، اموری هستند که برای دست نیافتی، نشدنی و خطرناک بوده است.

از طرف دیگر، بسیاری از بزرگان جریان راست و اصولگرا، همیشه از قدرت گرفتن دوباره اصلاح طلبان (به خصوص اصلاح طلبان نوین که در مسیر اهدافشان با کسی شوخی و مسامحه ندارند) هراس داشته اند و کابوس آنها، بازگشت رقبای خشن و ستیزه جویشان بوده است. تکرار حوادث و اتفاقات سال ۷۶ تا ۸۲ برای ایشان غیرقابل تصور و سهمگین است. لذا، در پی استفبال عمومی و گرایش به محمود احمدی نژاد، جریانی از اصولگرایان امیدوار بودند که احمدی نژاد با عملکرد خود (تحقق شعارهای عدالت و پیشرفت اقتصادی و ایجاد رضایت عمومی) بتواند مقدمه ی حذف دموکراتیک اصلاح طلبان را فراهم کند. چه آنکه اجرای موفق یک مدل، احساس نیاز به مدل های دیگر را از بین خواهد برد و مردم دیگر انگیزه ای برای گرایش به اصلاح طلبان نخواهند داشت. و پس از آن یک «دو قطبی درون اصولگرایی» برای انتخاباتهای پیش رو معرفی خواهد شد. این دوگانه می تواند دوگانه «لاریجانی-قالیباف»، «جلیلی-قالیباف» و یا هر چیز دیگر باشد.

لذا اراده ها معطوف به پشتیبانی از احمدی نژاد و کمک به وی برای حذف اصلاح طلبان از طریق انتخابات شد. البته اصلاح طلبان با شناخت وضعیت خودشان و احساس خطر «حذف دموکراتیک» دست به اقدامی زدند که باعث حذف آنها از طریق دیگر شد. این کار آنها برای توجیه و لاپوشانی آبروریزی حاصل از شکست سنگین در انتخابات بود. به هر روی، آن اتفاقی که برخی از اصولگرایان به دنبال آن بودند افتاد و شر اصلاح طلبان از سرشان کم شد.

از اینجا بود که برخی از این بزرگان به فکر افتادند که دیگر نیازی به احمدی نژاد نیست. کما اینکه این «طفل به ظاهر حرف گوش کن» بنای سرکشی گذاشته است و در صورت غفلت، ما را نیز حذف دموکراتیک می کند. لذا سعی کردند به احمدی نژاد بفهمانند که تو کار خودت را کردی، از این به بعدش را خودمان بلدیم. ممنون! شما بفرمایید!

پس از اینکه جریان راست و بخشی از اصولگرایان احساس کرد که احمدی نژاد و جریان نزدیک به وی قصد ندارد به همین راحتی به مسیر مطلوب آنان بازگردد و به نوعی «کارگزار اوامر» آنها باشد و قصد آنها باقی ماندن در مناصب اجرایی و حکومت را دارند، به صرافت افتادند که:

در مرحله اول این جریان سرکش را از طریق تهدید مهار کنند. مصداق این حرف،مطرح کردن بحثهای مانند سوال از رئیس جمهور، استیضاح رئیس جمهور، طرح عدم کفایت و ... از طرف روحانیون سرشناس، نمایندگان مجلس، فرماندهان نظامی و ... است. یادآوری مسایل مربوط به بنی صدر از سوی سایتها و روزنامه ها و خبرگزاری ها نیز در همین چارچوب بوده است.

و در مرحله بعد با هجمه ی تبلیغاتی و تهمتهای گوناگون و برملا کردن برخی اسرار گذشته، آن را بی حیثیت کنند و آنان را از دستیابی به صندلی های مجلس و ساختمان پاستور بازدارند. مصداق این حرف، مطرح کردن ادعاهایی شبیه «سحر و جادو و ارتباط با رمال و جن گیر»، «غوطه ور بودن در مفاسد اقتصادی و اخلاقی»، «خطر ظهور محمدعلی باب دیگر»، «ارتباط با خارج از کشور»، «حمله به مقدسات و حمله به امام زمان (عج) و توهین به پیامبران، توهین به اسلام» و ... است. اینها تنها بخش کوچکی از این ادعاها و تهمتهایی است که به اطرافیان رئیس جمهور زده می شود تا بتوانند این «بلا و خطر عظیم» را رفع و رجوع کنند.

از این زمان «جریان انحرافی» و «مشایی» رمز حمله علیه دولت و احمدی نژاد شد. یکی از موارد جالب این است که قبل از اینکه جریان اطرافیان احمدی نژاد در معرض قضاوت مردم قرار گیرد و توسط مردم شناخته شود، توسط منتقدین دولت برچسب گذاری، ارزش گذاری، ارزیابی و نامگذاری می شود. بر این جریان نام «جریان انحرافی» می گذارند تا همین ابتدای امر بی حیثیت و ترور شخصیت شده باشد. و چه جالب است این نامهایی که به ظاهر به صورت خلق الساعه تولید و استفاده می شوند. وقتی جریانی را جریان انحرافی می نامید یعنی جریان «اصلی و اصیل» چیز دیگری است و این جریان بدل منحرف و تقلبی آن است. یعنی وقتی یکی از این بزرگان و شخصیت ها از تعبیر «جریان انحرافی» استفاده می کند، یعنی یک «جریان اصیل و ناب اصولگرایی» وجود دارد که «ما» هستیم و یک «جریان تقلبی و انحرافی اصولگرایی» وجود دارد که «اینها» هستند.


دو نکته لازم البیان:

آنچه احمدی نژاد را در بین مردم محبوب کرد و آنچه دلیل حمایت امثال بنده از ایشان بوده است این است که به مسایلی که دیگران و مسئولان پیشین به آنها آلوده بودند، آلوده نبوده و همواره در اقداماتش و شعارهایش جریان های فاسد قدرت و ثروت الیگارشیک (متصل به مسئولان و برخی بزرگان) را هدف قرار داده و نسبت به آنها تعهدی نداشته است. مهمترین خط قرمزی که به نظرم وی باید رعایت کند این است که نگذارد یک جریان جدید نوکیسه تشکیل شود که به واسطه ی ارتباطش به مسئولان و مراکز تاثیرگذار به منابع نامشروع مالی دست پیدا کند. همان جریانهایی که پس از کسب ثروت هنگفت از بیت المال، آن را پلی برای رسیدن به قدرت قرار می دهند و یک چرخه ی نامیمون را تشکیل می دهند. همیشه این خطر وجود خواهد داشت که افرادی که به دنبال ریشه کنی فساد بودند، گرفتار فساد شوند. کسانی که از انحصار ثروت در دستان اشراف و آقازادگان شکایت داشتند، ثروت را در انحصار آقازادگانشان قرار دهند. کسانی که برای رفع تبعیض به صحنه آمده اند، روالهای تبعیض آمیز تصویب و اجرا کنند.


و اما نکته ی دوم:

ممکن است بخشی از اتهاماتی که به اطرافیان و شخص رئیس جمهور می زنند صحت داشته باشد ولی اگر نگاهی منصفانه به صحبتهای منتقدین، تحلیلهای شخصیتهای رقیب، خبرهای سایتهای خبری بیاندازید می بینید که اکثر این حملات ناجوانمردانه مبتنی بر جعل، دروغ، خبرسازی، تحریف و مبالغه است. اگر دقت کرده باشید بسیاری از دلایلی که برای انحراف این جریان مستمسک قرار می گیرد مبتنی بر مواردی است که صحت و سقم آن برای مردم مشخص نیست. به عنوان مثال نقل قولهایی از «مجالس خصوصی» اعضای این جریان انجام می شود و یا ادعاهایی شبیه جن گیری که برای مردم قابل اثبات نیست. از اعضای این جریان اظهاراتی نقل می شود که عموما در تریبون رسمی و عمومی زده نشده اند، مبتنی بر حدس و گمان گوینده است و نشان دهنده عمق اهداف شوم و رذیلانه است. دوست داشتم برای تک تک ادعاهای بالا لینک بگذارم ولی حق مطلب آنگونه ادا نمی شد. چه اینکه نه نگاهی به سایتهای خبری الف، جهان نیوز، عصرایران، تابناک، رجانیوز، مشرق نیوز، صراط نیوز، شفاف نیوز و ده ها نیوز دیگر می توانید در همان صفحه اول دهها نمونه پیدا کنید.

آنچه که با نگاه به صحنه ی سیاسی امروز ایران می توان دریافت، غلبه بی اخلاقی سیاسی و «مشروعیت استفاده از ابزارهای غیراخلاقی برای رسیدن به هدف» بر اخلاق اسلامی و تحمل و مدارا است.

متاسفانه برخی از مصداقهای این بی اخلاقی آنقدر مشمئزکننده و پست است که بایستی خطاب به این دوستان گفت: «فانتظرو انا منتظرون» منتظر عذابی باشید که ما نیز منتظریم.

گر تو قرآن بدین نمط خوانی / ببری رونق مسلمانی

اکنون می توان نشست و  برای فقدان شرافت و جوانمردی در سیاست کشور مرثیه ای بلند سرود.