خوش به حال ما -یادداشت میهمان
این مطلب یادداشت دوست عزیزمان سید عباس است که با اجازهی وی در اینجا نشر می شود.
به این حرف اعتقاد دارم که در بازی اهل دنیا امثال ما پیش پیش بازندهایم. در بازی تکاثر و تفاخر، مال اندوزی و فخرفروشی، برتری جویی و استعلا، به رخ کشیدن و خودنمایی ما به سادگی بازندهایم و خدا را شکر که چنین است.
بوی ماه رجب که میآید، دلم خوش میشود. چه خوش روزگاریست روزگاران دوستداران با تو. روزههای رجب، غروبهای رجب، زیارت رجبیه، سیزده رجب. چه خوش روزگاریست روزگار ما که هرچند پاره پاره و شرحه شرحه، لااقل دلی داریم که از یاد رجب سرخوش شود و برای شعبان و رمضان بیتاب شود. خوش به حال ما که هنوز اینجاییم که هزار مناره دارد شهر ما، و هزار گلدسته دارد آبادی ما. هرچند خسته و درمانده و حیرانیم از اوضاع روزگار، از جور این زمانه، خوش به حال ما که به هوای فوارهی حوض مسجد محلهمان دلمان پر از امید میشود، از غروب آفتاب و ذکر "توکلت علی الحی الذی لایموت" قبل از اذان مغرب هزار باغ گل در دلمان میشکفد.
خدا رحمت کند آن عالمی را که یادمان داد هنگام غروب آفتاب، قبل از اذان مغرب درهای آسمان به روی بندگان باز میشود و وقت استجابت دعاست، خدا رحمت کند آن که ذکر "یا دائم الفضل علی البریه..." را به ما آموخت و خدا خیر دهد به تو و چشمانت که ما را عاشق کردی. خوش به حال ما که اهل این دیاریم، چه از این بهتر؟
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.