ای کاش همه بیدار شویم
در حال حاضر من در دانشگاه با دو برزیلی هماتاق هستم. امروز به طور ناگهانی یکی از آنها گفت که: «فرزاد، ما باید با هم علیه آمریکا بجنگیم!!». بعد با لحن بسیار متاثری گفت که آمریکاییها از رئیس جمهور بزریل جاسوسی کردهاند و امروز اسناد آن فاش شده است.
هر دو لحن غمگین و آمیخته با عصبانیتی داشتند. بعد پرسیدم که واکنش برزیل چه بوده است؟ گفت که از مقامات آمریکایی توضیح خواستهاند!
من هم ضمن ابراز تاسف گفتم که آمریکاییها هیچ حد و مرزی برای خودشان قائل نیستند و از همهی کشورها جاسوسی میکنند نمونهاش هم همین آلمان بود که حتی تماسهای تلفنی مرکل را شنود میکردند.
دومی میگفت که «هیچ کس هم هیچ کاری نمیتواند بکند، البته اگر همهی کشورها با هم متحد شوند میتوانند از نظر نظامی با آمریکا مقابله کنند».
بعد چیز جالبی گفت. گفت که «قبلا هم قدرتهای بزرگی بودهاند مانند «روم» که سقوط کردهاند و من هم واقعا امیدوارم که این اتفاق باز بیافتد. من به این اتفاق امیدوارم».
این تنفر از آمریکا و رفتارهای قلدرمنشانه و تحقیرآمیزش را در بین افراد زیادی دیدهام. واقعا هم نمیدانم که دلیل این آگاه شدن چیست. ولی یک لحظه با خودم گفتم: ای خدا! آیا میشود که این آگاهی و بیداری فراگیر شود؟ آیا ممکن است که این آگاهی سرآغاز اتفاقات مبارکی باشد و به این بساط مشمئزکننده و نفرت انگیز پایان دهد؟ آیا این بیداری میتواند زمینهی «آن اتفاقِ مبارکِ وعدهدادهشده» باشد؟
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.