آلمانی ها کاسبی بلد نیستند
حالا که روابط ایران و غرب رو به بهبودی میره، بذارید من هم کمی از خوبیهای غربیها بگم. دو تا موردی امروز اتفاق افتاد که من به این باور رسیدم که این غربیها اصلا کاسبی بلد نیستند، عقل معاش ندارند. میپرسید چرا؟ عرض میکنم.
ماجرای اول:
چند مدت پیش برای کارهای دانشگاه و تحقیقات از یک شرکت معروف چند بورد آزمایشگاهی خریدیم. یکی از این بوردها در اختیار من بود که با آن کار کنم. بعد از مدتی، احتمالا به دلیل بدرفتاری من، برد خراب شد. توی سایت شرکت در قسمت پشتیبانی مشکل را گفتم و بعد از چند بار رد و بدل کردن ایمیل، یک روز دیدم که تلفن زنگ میزند و یک نفر با لهجهی هندی شروع به حرف زدن میکند که من برای حل فلان مشکل زنگ زدم. یکی دو بار دیگر هم تماس گرفت تا شاید بتوانیم مشکل را حل کنیم. من حتی در همین حد پشتیبانی را هم انتظار نداشتم ولی بعد که از درست کردن بورد ناامید شدیم در کمال تعجب گفت که از بورد یک عکس بگیر و همراه فاکتور خرید برای ما بفرست تا یک بورد جدید برایتان بفرستیم. بعد از مدتی نمایندهی آن شرکت در شهر ما تماس گرفت که بورد را به آدرس ما پست کن و فلان کد را روی بسته بنویس تا به صورت رایگان بتوانی بسته را بفرستی. امروز بورد جدید را فرستادند، بدون اینکه ما از اول چنین انتظاری داشته باشیم و بدون هیچ هزینهی اضافی یا سینجیم الکی.
ماجرای دوم:
زمستانهای اینجا سرد است. لباسهایی که از ایران آوردهام جواب سرمای اینجا را خیلی نمیدهد. به همین دلیل تصمیم گرفتم که یک سوئیشرت گرم بخرم. رفتم به سایت آمازون. یه سوئیشرت خوشگل دیدم که اتفاقا مارک نایکی هم بود. حدود 60-70 درصدی هم تخفیف خورده بود و شده بود 45 یورو. جوگیر شدم و سریع خریدم. پس فردایش بسته پستی رسید. وقتی باز کردم و پوشیدم علیرغم اینکه قشنگ بود ولی به اندازهای که فکر میکردم ضخیم و گرم کننده نبود. البته همزمان اون نیمهی ساده زیستم هم فعال شد. گفتم که حالا قشنگه که باشه، نایکیه که باشه، تخفیف زیادی خورده که باشه، چرا آدم باید 45 یورو برای یک سوئیشرت بدهد؟
رفتم توی سایت که ببینم آیا گزینهی پس دادن دارد یا نه. دیدم که بله. فرصت دارم که آن را پس بدهم. موقع پر کردن فرم، دلیل پس فرستادن را پرسیده بود و یکی از گزینهها «خوشم نیومد» بود! همان را انتخاب کردم، بعد یک بارکد داد و گفت این بارکد را روی بسته بچسبانید و به یکی از مغازه هایی که فلان سرویس را دارند تحویل دهید.
حالا فلان سرویس چیست؟ یک سری از مغازههای شهر هستند که علاوه بر کار اصلی خودشان، دریافت بستههای پستی را هم انجام میدهند. بعد فردا صبح آن شرکت پستی میآید و همه بستهها را از شهر جمع میکند و به مقصد ارسال میکند. به این ترتیب دیگر نیازی به اجارهی شعبه مستقل و کارمند و ... ندارد.
از روی سایت نگاه کردم، یکی از مغازههایی که این سرویس را میداد سر کوچهمان بود. یک مغازهی بزرگ اجارهی سیدی فیلم و موزیک. رفتم داخل، بسته را دادم، رسید را گرفتم و آمدم. بدون اینکه هزینهای اضافی پرداخت کنم. لباس را پس میدادم صرفا چون خوشم نیامده بود.
با خودم گفتم شما آلمانیها کاسب نیستید، کاسب واقعی آن بقالی سر کوچه ما در تهران بود که یک بسته پنیر ازش گرفتم و فردا صبح که بازش کردم دیدم کپک زده است بعد که برایش پس بردم کلی غرغر کرد که به من چه؟ من هم از کارخانه میخرم. و لابد اینکه جنس تاریخ مصرف گذشته میفروشد، به او ربطی ندارد و به ننه جون مناظره کنندگان ربط دارد.

دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.