دیشب، شب ولادت حضرت مسیح بود. اینجا در چنین شبی، مراسمی در کلیساها برگزار می شود. من هم همیشه کنجکاو بودم بدانم مراسم کلیساها چگونه است. همین شد که با چند تا از دوستان ایرانی دیگر به سمت یکی از کلیساهای مرکز شهر به راه افتاده بودیم. قبلا یک بار به صورت کوتاه بازدیدی از این کلیسا داشته بودم، شبی بود که به صورت اتفاقی از کنار کلیسا می گذشتم و دیدم که درب کلیسا باز است، و چند شمع در ورودی درب گذاشته اند و آدم ها هم وارد و داخل می شوند. چیزی بود شبیه «شب درهای باز» برای معرفی کلیسا.

حدودا ساعت 10 شب بود که وارد کلیسا شدیم. برخلاف اکثر کلیساهایی که در فیلم ها و سریالهای خارجی مشاهده کرده ایم، این یکی، گرد بود. یک گنبد نسبتا بزرگ و بلند داشت. اگر مساحت زیر گنبد را به چهار قسمت قطاعی تقسیم کنیم یک قسمت از آن جایگاه مخصوص مراسم بود که تریبون کشیش قرار داشت، سه چهارم باقی مانده هم نیمکت های حلقوی بودند که ردیف ردیف مساحت کلیسا را پوشانده بودند و به طوری که افراد موقع نشستن دقیقا روبروی جایگاه قرار می گرفتند.

علاوه بر نیمکت ها، در قسمت انتهایی کلیسا، چسبیده به دیوار، تعدادی هم صندلی به ردیف گذاشته بودند برای مواقعی که جمعیت بیشتری به کلیسا می آید. و این دقیقا جایی بود که ما نشستیم. حدود 80-90 درصد ظرفیت کلیسا پر شده بود. چیزی نگذشته بود که صدای آهنگ اُرگ کلیسا نزدیک بودن آغاز برنامه را اعلام کرد.

بعد از مدتی همراه با آهنگ ارگ، چیزی حدود 6 نفر که عبای بلند یکدست شیری رنگ بر روی لباس قرمز خوشرنگی پوشیده بودند دو به دو و آرام آرام به سمت جایگاه می آمدند. جلوتر از همه دو نوجوان و در آخر از همه هم کشیش حرکت می کرد. جمعیت به پا ایستادند تا هیئت همراه کشیش در جایگاه خودشون مستقر بشوند.

بعد از دود کردن مقداری کندر، کشیش شروع به صحبت کرد، بعد در چند نوبت آوازهای مذهبی خوانده شد. به این صورت که جمعیت به پا می ایستادند، تابلوی مقابل شماره ی دعا/آواز مذهبی را نشان می داد که در کتابچه های کوچکی نوشته شده بودند. بعد کشیش شروع به خواندن می کرد، سپس سکوت می کرد تا جمعیت هم همان را با هم تکرار کنند، صدای ارگ/پیانو هنگام خواندن کشیش آرام ولی هنگام خواندن مردم بلند بود. این کار چند بار تکرار شد و بین آن، مردم می نشستند تا کشیش دعا و موعظه ای بکند و دوباره آواز بعدی. بعد نوبت به خطبه خوانی کشیش رسید که نکته ی جالب مراسم بود.

کشیش در مورد دیوار برلین صحبت کرد و گفت که قبلا چنین دیواری در آلمان وجود داشت ولی به خاطر نور حضرت مسیح این دیوار برداشته شد. امروز ولی دیواری در نزدیک بیت لحم (اشاره به دیوار حایل) وجود دارد که زندگی مردم را مختل کرده است و مردم را جدا کرده است و این به خاطر آن است که نور حضرت مسیح در آنجا نیست. ولی روزی این دیوار هم مثل دیوار برلین فرو میریزد.

بعد از صحبتهای کشیش، سبدهایی گردانده شد برای کمک به نیازمندان در سراسر جهان، که چیزی شبیه صدقه بود و جالب اینجا اکثرا یا حتی همه فقط سکه در آن می انداختند. صدقه ها که جمع شد، باز هم برای مردم ستم دیده جهان در افغانستان، اوکراین، پاکستان و غرب آفریقا دعا کردند. بعد از آن کشیش چیزی گفت که هر کسی با نفر کناری خودش دست داد و بعضی هم همدیگر را بغل کردند.

در آخر، باز هم مقداری کندر دود کرد و بعد لیوانی برداشت که احتمالا در آن شراب قرمز بوده باشد. 5-6 نفری از راهبه ها که روی جایگاه بودند یکی یکی از همان لیوان نوشیدند (چقدر غیربهداشتی!) و در آخر هم خود کشیش جام را سر کشید و از بقیه خواست اگر می خواهند از نان مقدس (یا احتمالا شراب) بخورند به جلوی جایگاه بیایند. جمعیت که به صف ایستاد ما هم مراسم را تمام شده تلقی کردیم و از کلیسا خارج شدیم.