زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت : صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
بعد از مدتی برگشتم دانشگاه.
چون یه مدتی عادت کرده بودم به نظمی مختصر، الان از بی نظمی و کم کاری دانشگاه در عذابم.
بعضی ها فقط ادعا دارند. مثلا همین دانشگاه ما.
کارهای ساده و پیش پا افتاده هم هیچ نظم و سیستمی ندارند.
انگار کسی برای ایجاد و اصلاحشون حتی ساعتی فکر نکرده است.
یه جور نظم سیال.
یعنی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. و اتفاقاتی که بستر زمان رخ می دهند مثل جریان نهر و آب که چیزی در آن باشد.
برای هماهنگ کردن خودت با ان باید تکیه به اقبال کنی.
این مطلب فعلا دم دستی است و توی سایت دارم می نویسم.
راستی این سریال شهریار را گاهی به طور اتفاقی(!) می بینم. دیشب می خواستم به شوخی بگویم:
خدا را شکر می کنم که ما عاشق نشدیم!!!

پی نوشت:
احتمالا دوستان پیام خواهند داد که :
خر گم شده را بخواند که ای یار اینک خر تو بیار افسار
.[خنده]