حال و روز نوشت
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت : صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
بعد از مدتی برگشتم دانشگاه.
چون یه مدتی عادت کرده بودم به نظمی مختصر، الان از بی نظمی و کم کاری دانشگاه در عذابم.
بعضی ها فقط ادعا دارند. مثلا همین دانشگاه ما.
کارهای ساده و پیش پا افتاده هم هیچ نظم و سیستمی ندارند.
انگار کسی برای ایجاد و اصلاحشون حتی ساعتی فکر نکرده است.
یه جور نظم سیال.
یعنی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. و اتفاقاتی که بستر زمان رخ می دهند مثل جریان نهر و آب که چیزی در آن باشد.
برای هماهنگ کردن خودت با ان باید تکیه به اقبال کنی.
این مطلب فعلا دم دستی است و توی سایت دارم می نویسم.
راستی این سریال شهریار را گاهی به طور اتفاقی(!) می بینم. دیشب می خواستم به شوخی بگویم:
خدا را شکر می کنم که ما عاشق نشدیم!!!
پی نوشت:
احتمالا دوستان پیام خواهند داد که :
خر گم شده را بخواند که ای یار اینک خر تو بیار افسار.[خنده]
بعد از مدتی برگشتم دانشگاه.
چون یه مدتی عادت کرده بودم به نظمی مختصر، الان از بی نظمی و کم کاری دانشگاه در عذابم.
بعضی ها فقط ادعا دارند. مثلا همین دانشگاه ما.
کارهای ساده و پیش پا افتاده هم هیچ نظم و سیستمی ندارند.
انگار کسی برای ایجاد و اصلاحشون حتی ساعتی فکر نکرده است.
یه جور نظم سیال.
یعنی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. و اتفاقاتی که بستر زمان رخ می دهند مثل جریان نهر و آب که چیزی در آن باشد.
برای هماهنگ کردن خودت با ان باید تکیه به اقبال کنی.
این مطلب فعلا دم دستی است و توی سایت دارم می نویسم.
راستی این سریال شهریار را گاهی به طور اتفاقی(!) می بینم. دیشب می خواستم به شوخی بگویم:
خدا را شکر می کنم که ما عاشق نشدیم!!!
پی نوشت:
احتمالا دوستان پیام خواهند داد که :
خر گم شده را بخواند که ای یار اینک خر تو بیار افسار.[خنده]
+ نوشته شده در شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۶ ساعت 21:45 توسط فرزاد
|
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.