چرت نوشت
عزیزی نوشت : "از شما بعید بود".
دیدمش گفتم چرا بعید بود؟ چیز بدی نوشتم؟
گفت: نه خوب بود! با آن حال و روز تو بعید بود.!!!
از هر دری سخنی است با تو ام.
از روزمرگی این چندروزه.
از بازی کردن در نقشی که دوست داشتم دیگران را در مورد خودم به اشتباه بیاندازم.
از شیرخوارگاه.
از پوست و استخوان.
از انتخابات و از مجلس.
از اینکه:
قرار بود برای فردا یک گزارش پروژه و proposal تحویل دهم. قسمت زیادیش را نوشتم و امروز ظهر متوجه شدم که کلا پروژه را نفهمیده بوده ام. الان دارم از اول می نویسم.
از اینکه فردا دارم میرم خانه!
قبل از عید ها را دوست دارم. بعدش را نه!
عزیز دیگری آدرس وبلاگ ما را پیدا کرده بود. آمده بود و خوانده بود. وقتی مرا دید گفت: چقدر پرت و پرت نوشته بودی.
باید گفت: اینجا جایی است که آزادم. همه چیز می نویسم بدون ابایی.
خاطره، شعر، تحلیل، خبر و ... .
اینجا سایت اندیشه نیست!
دیدمش گفتم چرا بعید بود؟ چیز بدی نوشتم؟
گفت: نه خوب بود! با آن حال و روز تو بعید بود.!!!
از هر دری سخنی است با تو ام.
از روزمرگی این چندروزه.
از بازی کردن در نقشی که دوست داشتم دیگران را در مورد خودم به اشتباه بیاندازم.
از شیرخوارگاه.
از پوست و استخوان.
از انتخابات و از مجلس.
از اینکه:
قرار بود برای فردا یک گزارش پروژه و proposal تحویل دهم. قسمت زیادیش را نوشتم و امروز ظهر متوجه شدم که کلا پروژه را نفهمیده بوده ام. الان دارم از اول می نویسم.
از اینکه فردا دارم میرم خانه!
قبل از عید ها را دوست دارم. بعدش را نه!
عزیز دیگری آدرس وبلاگ ما را پیدا کرده بود. آمده بود و خوانده بود. وقتی مرا دید گفت: چقدر پرت و پرت نوشته بودی.
باید گفت: اینجا جایی است که آزادم. همه چیز می نویسم بدون ابایی.
خاطره، شعر، تحلیل، خبر و ... .
اینجا سایت اندیشه نیست!
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶ ساعت 3:1 توسط فرزاد
|
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.