تکذیبیه بر تکذیبه ی مجمع تشخیص در مورد سخنان احمدی نژاد در جلسه ی سوال
پس از اتمام جلسه ی سوال نمایندگان مجلس از رئیس جمهور، موجی از تکذیبه ها بر علیه صحبتهای وی در رسانه ها منتشر شد و به انحاء مختلف رئیس جمهور متهم به دروغگویی شد.
یکی از این تکذیبه ها مربوط به مجمع تشخیص مصلحت است. متن کامل جوابيه روابط عمومي مجمع تشخيص مصلحت نظام به سخنان رئيس جمهور:
«پس از حضور جناب آقاي احمدي نژاد در مجلس شوراي اسلامي و پاسخ به سئووالات نمايندگان، در تاريخ 24/12/90 ايشان در بخشي از سخنان خود در مورد مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص پرداخت تسهيلات ارزي به مترو تهران و كلان شهرها، سخناني خلاف واقع مطرح كرد كه لازم است توضيح ذيل به اطلاع رسانه هاي همگاني و افكار عمومي رسانده شود.
مشخص نيست آقاي رييس جمهور كه انتظار مي رود در اظهار نظرات خود مستدل و مستند سخن گفته و شان و شئونات پاسخگويي را حفظ كند بر اساس كدام سند و مدرك، چنين ادعاي كذبي را مطرح كرده است؟!»
بقیه سایتهای خبری نیز به طور گسترده این خبر را پوشش دادند. حال اگر به فایل صوتی صحبتهای احمدی نژاد گوش دهید، متوجه می شوید رییس جمهور در حالی به دروغگویی متهم شده است که وی اساسا ادعا نکرده بود که رئیس بانک مرکزی در جلسه مجمع حضور داشته است. بلکه وی گفت (دقیقه ۴:۳۰ به بعد) که «در مجمع نامه داد رئیس بانک مرکزی پولی وجود ندارد. اونجا دبیر مجمع اعلام کرد آقا پولی وجود ندارد. یکی از اعضا گفته اتفاقا ما میخایم -و این قابل اجرا نیست - یکی از اعضا گفته ما می خواهیم اتفاقا تصویب کنیم که اجرا نشود.» همین طوری که می بینید ادعایی که تکذیب شده است چیز دیگری بوده. گویی دبیرخانه مجمع خبر نداشته است که بر خلاف بسیاری از موارد دیگر که مردم عادی دسترسی به اصل خبر ندارند، این بار فایل صوتی کامل جلسه در دست مردم هست. به عبارت بهتر، در این مورد اتفاقا مجمع است که دروغ گفته است.
جالب تر اینجاست که سایت تابناک (نزدیک به محسن رضایی -دبیر مجمع-) در خبری آورده است که: «یک منبع مطلع، ضمن تایید سخن رییس جمهور در مجلس درباره مترو، به خبرنگار تابناک گفت: این بحث در یکی از کمیسیون های مجمع تشخیص مطرح شده است.وی افزود: البته این سخن در صحن مجمع تکرار نشد.»
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.