وقتی یک نفر به مرحله ای برسد و در شرایطی قرار بگیرد که فرصت و دغدغه فکر کردن به مسایل مهم را نداشته باشد، آغاز انحطاط و پوسیدگی فکری اش است.
یکی از عواملی که باعث می شود فرد به این مرحله وارد شود، این است که مشغولیت ها و مسایل جدیدی برای او پیش بیاید و جذابیت بیشتری برایش داشته باشد.
مدتی است که احساس می کنم کمبود وقت دارم. و وارد فضای جدیدی شده ام که دیگر فرصت ندارم به اطرافم توجه کنم و این فعلا آزار دهنده است. احساس پوسیدگی تدریجی ...
دیروز آقای هاشمی رفسنجانی مهمان دانشگاه شریف بود. در همایش 30 سال انقلاب. حضور آقای هاشمی در یک جمع دانشجویی، اتفاقی نیست که زیاد تکرار شده باشد. و طبق تئوری اطلاعات، اتفاقاتی که به ندرت می افتند، ارزش اطلاعاتی زیادی دارند.
آقای هاشمی از افرادی است که سوالات بسیاری را ایجاد کرده است و یا اینکه سوالات زیادی در مورد او ایجاد شده است. و یکی از دلایل آن حضور پررنگ او در اتفاقات و حوادث 35 سال اخیر است. از معدود افرادی است که در این سالها همیشه حضور داشته است. هم از حوادث اطلاع دارد و هم اینکه در مورد نقش وی سوالات زیادی به ذهن می رسد.
عدم موضع گیری شفاف وی در پاره ای موارد به این سوالات و شبهات دامن می زند.
شاید همایش دیروز می توانست فرصتی باشد که دانشجویان، سوالات خود را مطرح کرده و جواب بشنود. البته جوابهای جدید و صریح!
همان طور که پیش بینی می شد، مطلب جدیدی در این سخنرانی و جواب سوالات وجود نداشت. موضوع صحبت، موفقیت های دولت سازندگی در ساختن زیرساخت ها، بها دادن به مدیران قوی، ایجاد جنبش علمی (دانشگاه آزاد) و ... بود. و اینکه در دولت ایشان، شرایط برای جهش و پیشرفت فوق العاده کشور مهیا شد و این دولت های بعدی هستند که کارشان آسان شده و کافی است با کمی تلاش و بهره گیری از این زیرساخت ها، کشور را به اوج قلل افتخار برساند.
یک ساعت از جلسه به این موضوعات و انتقاد از سیاست های کنونی گذشت. و چند تا از سوالات هم پاسخ داده شد که در مورد رابطه ایشان و رهبری بود که ایشان جواب دادند هیچ دو نفری مثل ما به هم نزدیک نیستند.
نکته دیگر در مورد برخورد تشکل های دانشگاه (بسیج و انجمن) با این جلسه بود. تا زمان جلسه هیچ واکنش خاصی از این دو گروه دیده نشد و در ساعات آخر، بسیج در بیانیه ای مهربانانه خواستار روشن شدن موضع ایشان نسبت به حزب کارگزاران شد.
و دوستان انجمن که روزی هاشمی را عالیجناب سرخ پوش و روزی دیگر از سران اصلاحات می دانستند، در تناقض گیر کرده بودند و نمی دانستند موضع جدیدشان در قبال وی چیست. و در طول جلسه فقط در زمانهایی که هاشمی از دولت انتقاد کرد، برای وی کف زدند. البته در اواخر جلسه چند نفر از دانشجویان خواستار تریبون آزاد بودند که واضح بود تلاشی مذبوحانه است و فقط می خواهند خاطرات خود را از سالهای قبل زنده کنند. نمی دانم اگر تریبون آزاد برگزار می شد چه حرفی برای گفتن داشتند؟
در این چند سال، فراز و فرود زیادی در مواضع افراد و گروه ها و در شرایط کشور رخ داده است. و از آن جمله نوع برخورد ها با آقای هاشمی است.
هاشمی در دور اول ریاست جمهوری اش از پشتیبانی طیف حزب اللهی برخوردار بود ولی چهار سال بعد از آن، شاهد رویگردانی بخشی از این طیف از هاشمی بودیم و باعث کاهش 5 میلیونی در آرای وی شد. ولی همچنان می توان گفت در چهار سال بعد هم او شخصیتی متعلق به این جریان محسوب می شد و از حمایت نسبی آنها (همراه با برخی انتقاد ها) برخوردار بود. (البته خواص و افراد خاص را از این قضاوت مستثنا کرده ام.)
جماعت حزب اللهی در این سالها هیچ گاه وی را در جبهه مخالف خود و یا ولایت فقیه نمی دانستند. در سالهای اولیه پس از دوم خرداد و به خصوص در آستانه انتخابات مجلس ششم، هاشمی از سوی طیف دوم خردادی مشارکت مورد حمله قرار گرفت و به شدت تخریب شد. انواع اتهامات (از قتل های زنجیره ای و عملیات تروریستی در اروپا گرفته تا مسایل مالی و ...) در این سالها روانه هاشمی شد چون جبهه مشارکت به آن احتیاج داشت. در این سالها هاشمی باز هم شاهد حمایت جریان حزب اللهی از خود شد.
در سالهای بعد با روشن تر شدن ارتباط هاشمی با خاتمی و همچنین گروههای دوم خردادی مثل کارگزاران، دوباره انتقادها از هاشمی بالا گرفت و وقتی وی در انتخابات ریاست جمهوری هشتم اعلام کاندیداتوری کرد و رقیب اصولگرایانی چون احمدی نژاد شد این انتقادات به اوج خود رسید و حتی برخی وی را متهم کردند که برای ساقط کردن ولایت فقیه و برچیدن بساط نظام تلاش می کند.
پس از اینکه مردم در آن انتخابات به هاشمی "نه" گفتند و مجادلات رقبای انتخابات به بعد از انتخابات رسید، دیگر برای بعضی اصولگرایان، هاشمی جایگاهی در صف انقلابیون و ولایت مداران و اصولگرایان نداشت و مترادف با مافیای قدرتی بود که می خواهد به هر ترتیب ممکن، دولت را ساقط کند.
هاشمی بارها در نظرات خود به صراحت دولت را زیر سوال برده است و گاهی مواضع وی با مواضع رهبری در تضاد قرار گرفته است. مثال های زیادی می توان آورد: مثلا چند بار وی شرایط کشور را بحرانی توصیف کرد که رهبری مدتی بعد اعلام می کرد شرایط کشور خیلی هم مطلوب است و عده ای سعی میکنند آن را بحرانی نشان دهند و ... .
موضع گیری منصفانه و به دور از احساس در مورد دولت و هاشمی کاری است که نیاز به دقت دارد. <ادامه آینده>