ذره بین بزرگ، عینک سیاه
به نظر من یکی از روشهایی که در طول هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد از طرف مخالفانش برای تخریب او به کار گرفته شد را میتوان استراتژی «ذره بینِ بزرگ، عینکِ سیاه» دانست. کاربرد «ذره بین بزرگ» این بود که کوچکترین عیوب وی را در چشم مردم و در فضای رسانهای بزرگ کند، موی را از ماست بکشد و خطاها و اشتباهات وی را در حد و اندازههای فاجعههای جبرانناپذیر نشان دهد. کارکرد «عینک سیاه» هم این بود که همه کارهای وی را به رنگ سیاهی و تباهی و ویرانگری نمایش دهد.
برای هر کدام از این دو ابزار، میتوان مصادیق فراوانی ذکر کرد. برای «ذره بین بزرگ» تنها به یک مثال بسنده میکنم که مربوط به اولین سال ریاستجمهوری احمدینژاد بود؛ پس از بازگشت احمدینژاد از نیویورک، وی جلسهای خصوصی با آیتالله جوادی داشت. در آن دیدار ادعا کرد که یکی از همراهانش در سازمان ملل، هنگام سخنرانی وی هالهی نور دیده است. بدون اینکه بخواهیم در مورد صحت این ادعا، یا درستی مطرح کردنش قضاوت کنیم، باید اعتراف کنیم که طرح چنین نقل قولی آنهم در یک جلسه خصوصی با یک عالم دینی امری بسیار بیاهمیت و حاشیهای و گم است. بعد از اینکه احمدینژاد در یک مصاحبه، هاله نور دیدنش را تکذیب کرد، از طرف مخالفینش به دروغگویی متهم شد. همین مسئلهی ناچیز زیر «ذره بین» بزرگ شد، بارها و بارها از سوی مخالفین به آن استناد شد، تحلیلهای فراوان بر پایه آن نوشته شد، حتی چند سال بعد در مناظره انتخاباتی از سوی یکی از رقبایش هم مورد اشاره قرار گرفت. فقط کافیست در همین موتور جستجوی گوگل عبارت هاله نور را جستجو کنید.
هنوز چند ماهی از رفتن احمدینژاد و آمدن روحانی نگذشته بود که آقای هاشمی -بزرگترین دشمن احمدینژاد و بزرگترین پیروز انتخابات جدید- در زمانی که صدای طبل حمله آمریکا به سوریه شنیده میشد، در یک اجتماع چندصد نفره ادعا کرد که دولت سوریه مردمش را بمباران شیمیایی کرده است. ادعایی که دستاویز حملهی آمریکا به سوریه بود و جز آمریکا و فرانسه و چند کشور منطقه، کس دیگری آن را مطرح نکرده بود. بعد از اینکه این سخنان بازتابهای زیادی در جهان و داخل داشت، آقای هاشمی آن اظهارات را تکذیب کرد. ولی از آنجایی که «ذرهبین بزرگ» هم همراه احمدی نژاد رفته بود، علیرغم انتشار فیلم و صوت سخنان هاشمی، کسی ایشان را متهم به دروغگویی نکرد.
اما برای یکی از مصادیق «عینک سیاه» مایلم به قضیه افزایش نرخ ارز اشاره کنم. قبلا در مورد دلایل و چرایی افزایش نرخ ارز در اواخر دولت احمدی نژاد چند مطلب در همین وبلاگ نوشته بودم. لُب مطلب در آن تحلیلها این بود که ارزش واقعی پول ملی ما در مقایسه با ارزهای خارجی پایین بوده است و تا آن زمان دولت به طور مصنوعی و غیرواقعی پول ملی را قیمت گذاری کرده است. به عبارت دیگر، به مدد درآمدهای نفتی، دولت ثروتمنده بوده است و لذا با دادن «یارانه ارز»، قیمت آن را پایین نگه داشته است و نگذاشته که ارز همراه با تورم کشور گران شود. دوم اینکه برای کشوری که بخواهد تولید داخلی خود را تقویت کند، گران بودن ارز بسیار مفید است. افزایش درآمد تولیدکننده، افزایش صادرات، اشتغال و کاهش واردات از مزیتهای گران شدن ارز بوده است، همانطور که آمریکا چین را متهم میکند که به صورت مصنوعی ارزش پول خود را کاهش میدهد تا صادراتش را بالا ببرد.
بعد از قضایای تحریم، آن دولت ثروتمند قبلی منبع درآمد ارزی خود را از دست داد و قاعدتا توانایی پرداخت «یارانه ارز» را نداشت و نمیتوانست تفاوت بین قیمت واقعی و قیمت دستوری ارز را بیش از این بپردازد و لذا قیمت دلار و ارز به قیمت واقعی خود نزدیک شد. البته مسایل روانی و جو تحریم ها باعث شد ارز کمی هم از قیمت واقعیاش بالاتر برود. ولی در هر حال، این وضعیت الزاما برای کشور بد نبود، بالعکس میتوانست از جهاتی مفید هم باشد. در سال تولید ملی، چه چیزی بهتر از افزایش نرخ ارز میتوانست به تولیدکننده داخلی کمک کند تا جنس خود را به قیمت بهتری صادر کند؟ چه چیزی بهتر از کاهش واردات (افزایش قیمت کالاهای وارداتی) میتوانست به تولید داخلی کمک کند؟
این جا بود که باز پای «عینک سیاه» به ماجرا باز شد. رسانهها و مخالفان احمدینژاد، کم شدن ارزش پول ملی را به عنوان بزرگترین فاجعه تاریخ کشور تصویر کردند، گروههای مختلف سیاسی شروع به بیانیهدادن کردند، طرح سوال و استیضاح رئیس جمهور مطرح شد، حتی یکی از مخالفان سرشناس پیشنهاد استعفای دولت را داده بود. گران شدن ارز استراتژی جریان انحرافی برای ضربه به نظام معرفی شد، دولت متهم شد که عمدا نرخ ارز را بالا نگه داشته تا نظام را وادار به مذاکره با آمریکا بکند.
حالا در این روزهایی که رئیس جمهور جدید با اختیارات ویژه به نیویورک سفر کرده تا شاید باب مذاکره و روابط با آمریکا را بگشاید و همین الان خبر دیدار ظریف و جان کری مخابره شده است، ولیالله سیف، رئیس کل بانک مرکزی ایران به صراحت گفته که بانک مرکزی نخواهد گذاشت قیمت دلار در بازار بیش از این پایین بیاید. و البته از آن جماعت فوقالذکر هیچ صدایی تاکنون بلند نشده است. اگر این سکوت کماکان ادامه داشته باشد، با اطمینان میتوان ایشان را «سیاستپیشگانی بیشرف» نامید، و اگر آن قدر شرف و مردانگی داشته باشند که در این مورد هم لب به اعتراض بگشایند میتوان ایشان را «سیاستپیشگانی بیسواد» نامید.
مقایسهی نوع برخورد سیاسیون و رسانهها با دولت قبلی و دولت فعلی بسیار بسیار درسآموز است. این هم از برکات و باقیاتالصالحات احمدینژاد است که صحنه را این چنین واضح و بیپرده مقابل دیدگان ما گذاشت.
پی نوشت:
در همین مدت کوتاهی که از دولت جدید گذشته است، ده ها مورد رخ داده است که میتوان به عنوان مصداقهای این رفتار دوگانه بین احمدینژاد و رقبایش به آن اشاره کرد. با آنکه دیگر خیلی قصد نوشتن مطالب سیاسی را ندارم ولی حیف است که برای ثبت در حافظهی خودم که شده برخی مسایل را مکتوب نکنم.
برای این مطلب میتوان از برچسب «استاندارد دوگانه» نیز استفاده کرد.
+ نوشته شده در جمعه ۵ مهر ۱۳۹۲ ساعت 2:21 توسط فرزاد
|
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.