تکیه بر گلدسته ی گوهرشاد
| جز آستان تواَم در جهان پناهی نیست | سَر مرا، بجز این دَر، حوالهگاهی نیست | |
| عدو چو تیغ کشد، من سپر بیندازم | که تیغ ما بجز از نالهای و آهی نیست | |
| زمانه گر بزند آتشم به خِرمنِ عمر | بگو بسوز، که بر من به برگ کاهی نیست |

تکیه بر گلدسته ی مسجد گوهرشاد
گویی در این عالم، برای هر کسی گوشه ای قرار داده اند. گوشه ای برای قرار داده اند. گویی زمانی را نیز قرار داده اند که در آن گوشه، قرار گیرد.
+ نوشته شده در سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت 11:1 توسط فرزاد
|
دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.