بهاریه

چند تا عکس دیوانه کننده دیدم. بعضی هاش را نمی تونم اینجا بذارم. فردا حرف در میارند. آنهایی که می تونم را می ذارم:



اصفهان. عشق سحرانگیز.



نرگس مست ملامتگر مردم دارش ... .




نقدی بر "سوره" سابق و "راه" جدید


پس از انتشار پیش شماره نشریه راه (دی ماه ویژه نامه قیصر امین پور) اولین شماره آن اواخر اسفند منتشر شد. "راه" مجله دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی، توسط تحریره سابق مجله "سوره" (حوزه هنری) منتشر می شود. که آن را بیشتر با چهره هایی چون وحید جلیلی و یوسفعلی میرشکاک می شناسند.

فضای کلی نشریه، را می توان گفتمان انقلاب در عرصه های اجتماعی دانست. هنر انقلابی، جبهه فرهنگی انقلاب، عدالت اجتماعی انقلاب، نقد مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی، تحجر دینی و ... از جمله مباحث و کلیدواژه هایی است که هم پیش از راه (سوره) و هم در راه به چشم می خورد. در گذشته شهید آوینی به عنوان هنر متعهد نقشی پر رنگ در سطور مجله داشت.

از آنجایی که هم اکثر خوانندگان و هم تحریریه، راه را ادامه سوره و شماره +30  آن می دانند، و همچنین روند و اندیشه قبلی بر راه حاکم است در این نوشتار آن دو را به عنوان یک موجودیت بررسی می کنیم.

مهمترین مشخصه سوره را باید در نگاه انتقادی و تیز آن دانست. که در کل باید آن را نقطه مثبت در نظر گرفت. هر چند گاهی به همین نحوه نقدکردن، نقد های جدی وارد است. سوره همواره وضعیت موجود در عرصه فرهنگ و هنر و دین را به چالش می کشد و آن را در شان انقلاب اسلامی نمی داند. آن را حاصل سهل انگاری، بی تدبیری، ابله بودن، عدم بصیرت و نگرش درست انقلابی مسئولان می داند. وجود چنین نشریه ای را باید در ابتدا غنیمت شمرد. هر چند که به بسیاری از مطالب و دیدگاه ها و حتی ظاهر مجله انتقاد دارم ولی وجود آن را و حتی مطرح شدن نظراتش را لازم می دانم. خودم را از مخاطبان آن می دانم و حتی برای گرفتن مجله حاضرم تهران را زیر پا بگذارم و آن را بخرم.

سوره با سردبیری وحید جلیلی را باید حلقه ای زنجیری دانست که یک سر آن در مشهد مقدس و موسسه آرمان است. رابطه نزدیک و شاگردانه­ای هم بین حیدر رحیم پور ازغدی(پدر حسن رحیم پور) و جلیلی و تحریریه سوره وجود دارد. که تاثیر به سزایی بر روی جنبش عدالتخواه دانشجویی و مختصات فکری آنها دارد. و همه این ها را باید در ارتباط با هم تحلیل کرد و در نظر گرفت. شاید بتوان حیدر رحیم پور را پدر معنوی و وحید جلیلی را برادر بزگتر جنبش عدالتخواهی دانست.

به نظرم سوره و حتی جنبش(عدالتخواه) گرفتار یک آفت شده است و آن متفاوت دیدن خود یا به عبارت بهتری خودبرتر بینی است. البته اکثر کسانی که وارد فضای اندیشه و مطالعه و نظر و تحرک می شوند، در معرض این آفت قرار دارند. در میان برخی سطور و در خلال برخی موضع گیری ها به وضوح می توان متوجه وجود این حس شد. مسئولان که خوابند و دیگران که نمی فهمند یا متحجر یا غرب زده اند و فقط ما هستیم که به لزوم این مسایل واقف هستیم و می فهمیم و داریم در جبهه ای جدید برای انقلاب می جنگیم. حتی اگر وضعیت کاملا این گونه باشد باز هم نباید باعث فخرفروشی و خودبزرگ بینی شود. درخت هر چه پر بارتر سربه زیر تر(متواضع تر). جداکردن یا جدا دیدن خود از دیگران و ایزوله کردن خود تنها باعث هدر رفتن بسیاری از نیروهای مستعد، علاقه مند، وفادار، انقلابی و عدالتخواه می شود. به نظرم همین امر باعث شد که جنبش عدالتخواه به جای اینکه واقعا یک جنبش دانشجویی گسترده باشد تبدیل به یک گروه دانشجویی یا حداکثر تشکل دانشجویی شود. پس از پیام رهبری مبنی بر لزوم تشکیل جنبش دانشجویی عدالتخواه، متاسفانه ما شاهد تشکیل گروهی جدا از بقیه گروه های دانشجویی بودیم. و به جای اینکه یک حرکت و جنبش همگانی و فراگروهی باشد، گروهی شد هم­تراز دیگر گروه ها و در کنار آنها.

هر چند سوره می کوشد وارد فهم انقلابی و جدید از دین شود و از تحجر و کهنه پرستی فاصله بگیرد، و در این راه می خواهد امام را شاهد مثال خود قرار دهد، ولی گاهی در مطالب آن سطحی نگری و عدم عمق و فهم دیده می شود. یکی از مسایل مورد پرداخت مجله، عدالت است در حالی که برخی از نوشته ها به جای عدالت بوی حسادت می دهد. یعنی اینکه برخی عدالت را می خواهند، چون نمی توانند ببینند کسانی در اطراف آنها ثروتمند هستند و مال ومنال زیادی دارند حال مهم نیست این ثروت از راه حلال و قانونی و با زحمت بدست آمده یا از راه رانت و حرام. در هر صورت بد است و نباید این گونه باشد.

البته نه اینکه روح حاکم بر مطالب نشریه اینچنین باشد بلکه نمونه هایی وجود داشته است.

یا مثلا در بخش نقد صدا و سیما یا سینما، برخی نقدها بسیار سطحی و ظاهر بینانه است و حاصل دید کوتاه و قشری به دین است. مراجعه کنید به بخش از «ویژه مذهب» تا «مذهب ویژه» در شماره جدید راه  صفحه 43.

البته از اینکه این نشریه بخشی از مسئولیت "تذکر" نسبت به فراموش شدن روح انقلاب و عدالت خواهی در میان آثار فرهنگی و دیدگاه های مدیریتی را به دوش می کشد باید قدردان آن بود.

یکی از مسایلی که امیدوارم در شماره های بعدی راه حل شود، عدم انسجام مطالب هر شماره است. انتشار مجله علاوه بر تهیه مطلب خود نیاز به دسته بندی و انتخاب مطالب خوب هم دارد. مجله از ساختار کلی منسجم و ثابتی برخوردار نیست. چارچوب صفحه بندی و بخش بندی آن مشخص نیست.

مطالب آن مانند جزایز پراکنده و بی ارتباط هستند که فقط کنار هم قرار داده شده اند. نوعی هرج و مرج در انتخاب مطالب و موضوعات دیده می شود. از هر دری سخنی گفته می شود. در حالی که که هرکدام از موضوع ها را می توان در شماره ای جدا به تفصیل مورد پرداخت قرار داد.

و جلد مجله ارتباطی با درون آن ندارد. جلد نشریه به مثابه ویترین است. و باید نشان دهنده مطالب داخل آن و روح حاکم بر آن باشد. ولی در حال حاضر وقتی که صفحه جلد را می بینیم نمی دانیم که چه خواهیم خواند! باید به سابقه ذهنی خود اعتماد کنیم یا اینکه حدس بزنیم و ... . مثلا در همین شماره اخیر (شماره اول اسفند 86) عکس شهید عماد مغنیه (حاج رضوان) و عنوان بشارت پیروزی بر روی مجله نقش بسته در حالی که فقط سه صفحه (از 192 صفحه) به حاج رضوان اختصاص دارد که یک صفحه پیام مقام معظم رهبری، یک صفحه سخنرانی سید حسن نصرالله به مناسبت شهادت ایشان و یک صفحه هم واکنش روزنامه های صهیونیستی به شهادت وی است.

و دیگر تیتر های روی جلد هم به خوبی گویای موضوع مطالب مجله نیست.

یک مثال خوب در این زمینه نشریه همشهری جوان است که به قولی مخاطب آن طیف خاکستری و نیمه مذهبی جوان است و عامه پسند تر از امثال راه و سوره است. این مجله دارای چارچوب صفحه بندی و بخش بندی مشخص و ثابتی است. خواننده می داند که که چه مطلبی در کجا خواهد آمد. و جلد آن هم تا حد خوبی گویای مطالب آن شماره است و خواننده می داند که به چه موضوعاتی پرداخته شده است. در هر شماره پرونده ای در باب یک موضوع مورد بررسی قرار می گیرد.

 

در هر حال امیدوارم روز به روز گستره ی کاری و عمق مطالب راه بیشتر شود و برای عوامل آن آروزی ثبات قدم و پایداری و پیشرفت آرزو می کنم.

وبلاگ نشریه راه : http://rahmag.blogfa.com

 

راستی مطالب جالب و خواندنی دانشگاه یا مدرک گاه (صفحه 136) و دانشمندان مسلمان کجا هستند؟ (صفحه 139) در مورد تولید علم و دانشگاه را از دست ندهید.

راه در یک شماره کامل می تواند به این موضوع بپردازد. و بحث لازم و جالبی است.

پی نوشت:

وقتی چند روز از این مطلب گذشت، و کسی آن را خواند، نقد کوتاهی بر فیلم سنتوری می نویسم. ان شاءالله.
 

چرت نوشت

عزیزی نوشت : "از شما بعید بود".
دیدمش گفتم چرا بعید بود؟ چیز بدی نوشتم؟
گفت: نه خوب بود! با آن حال و روز تو بعید بود.!!!
از هر دری سخنی است با تو ام.
از روزمرگی این چندروزه.
از بازی کردن در نقشی که دوست داشتم دیگران را در مورد خودم به اشتباه بیاندازم.
از شیرخوارگاه.
از پوست و استخوان.
از انتخابات و از مجلس.
از اینکه:
قرار بود برای فردا یک گزارش پروژه و proposal تحویل دهم. قسمت زیادیش را نوشتم و امروز ظهر متوجه شدم که کلا پروژه را نفهمیده بوده ام. الان دارم از اول می نویسم.
از اینکه فردا دارم میرم خانه!
قبل از عید ها را دوست دارم. بعدش را نه!
عزیز دیگری آدرس وبلاگ ما را پیدا کرده بود. آمده بود و خوانده بود. وقتی مرا دید گفت: چقدر پرت و پرت نوشته بودی.
باید گفت: اینجا جایی است که آزادم. همه چیز می نویسم بدون ابایی.
خاطره، شعر، تحلیل، خبر و ... .
اینجا سایت اندیشه نیست!

ما و مجیدی و سروش و انتخابات

پیش نوشت یا مقدمه:

چندین سال است که بحث روشن فکری دینی و روشن فکری در دینی در فضای اندیشه

کشور ما مطرح شده است و افرادی تحت چنین عناوینی، برداشت های جدیدی از موضوعات دین ارائه داده اند که با واکنش هایی از سوی برخی علما و مذهبیون روبرو شده است.

یکی از مطرح ترین این افراد که به نوعی به نماد روشن فکری دینی در ایران نیز بدل شده است عبدالکریم سروش است. با دقت در افکار و آراء ایشان، از گذشته تا حال، چنین به نظر می رسد که یک سیر تغییرات در نظرات وی ایجاد شده است. دکتر سروش از جمله کسانی است که در ابتدای پیروزی انقلاب،  در فضای مبارزه فکری آن دوران و مناظره هایی که بین صاحبان اندیشه مختلف مارکسیستی، اسلامی، لیبرالی، التقاطی و ... انجام می شد، حضور داشته است.

تغییر آراء او سیری خاص داشته است و از شرح خطبه همام نهج البلاغه (اوصاف پارسایان) تا انکار عصمت ائمه و وحی الهی می رسد.

تحلیل دلایل این تغییر یا چگونگی آن هدف ما نیست. بلکه نفس ارائه چنین افکاری مدنظر ما است. مسایلی را که سروش (یا دیگر روشن فکران دینی) در این سالها مطرح کرده اند، بسیاری به عنوان شبهه دینی می دانند و زیر سوال بردن عقایدی که از طرف علما و مراجع دینی مطرح می شده است.

بحث هایی نظیر پلورالیسم دینی، قبض و بسط شریعت، اطلاق عنوان "مرامنامه شیغه غالی" به زیارت جامعه کبیره، انکار شهادت حضرت زهرا، انکار عصمت ائمه و جانشینی آنها پس از پیامبر، عرفی و تجربی دانستن وحی بر پیامبر (احساسی شاعرانه و تجربی) از جمله موارد مطرح شده توسط وی است.

 

اصل سخن:

«بعضي ها وقتي به اين مرحله شك مي رسند مي گويند پس ديگر ولش كن. آنوقت دنبال مسائلي مي روند كه ديگر فكر نكنند. بسياري از اشخاص به اعتيادها وارد مي شوند براي اينكه اساسا فكرشان دنبال اين مسائل نرود، اين خطر است. درجامعه هم همين طور است. اگر اين تشكيکات وارد جامعه نشود خطر است. اگر وارد نشود كم كم مردم آن حالت ديني شان رو به تحجر - كه رو به عفونت - مي رود. درست مثل آب كاملا صافي كه آن را در حوض قرار مي دهيم و اگر مدتي بماند مي گندد. اگر در مردم يك حالت آرامشي باشد وبر معتقدات ديني و مذهبي (هرگونه معتقدات ديني و مذهبي خودمان) تازيانه شك نخورد، در آن صورت عوام پيشتاز آن معتقدات مي شوند. وقتي عوام پيشتاز بشوند، دائم از خودشان چيزي مي سازند و مرتب كم و زياد مي كنند. بعد يك شله قلمكاري از آب در مي آيد كه واويلاست! ولي وقتي يك عده اي پيدا مي شوند وبيرحمانه شروع مي كنند به حمله كردن و به ريشه حمله مي كنند(اين باعث تقويت معتقدات مي شود.)
درست مثل هر جانداري كه وقتي مورد حمله قرار بگيرد به مبارزه برمي خيزد و در نتيجه نيروي داخلي اش بيشتر مي شود. چرا بازوهاي ما قوت ندارد؟ چون هيچ وقت روي آنها فشار نيامده است. ولي اگر يك مدتي ورزش مي كرديم يا اگر شلاق به پشتمان زده بودند و ما را در كارهاي سنگين مي بردند، بازوهايمان مثل بازوهاي پهلوان قم بود. الان دست من از كم نيروترين دستهاي دنياست به طوري كه يك بچه هم مي تواند مشتم را باز كند، چون اين دست كار نكرده و ضعيف شده است. فكر فرد و فكر جامعه هم عينا همين طور است. به خدا همين كسروي به اين مملكت خدمت كرد. او مي خواست خيانت كند ولي خدمت شد. او به تشيع خدمت كرد، يعني همين جور بي پروا به تشيع حمله كرد، از قمه زدن شروع كرد تا خود حضرت علي عليه السلام و خود حضرت صاحب عليه السلام. اگر كسروي پيدا نشده بود و اين حرفها را نمي زد، همان حرفهاي درست كتاب كشف الاسرار آقاي خميني و ديگران هم (در ميان نمي آمد.) حرفهايي كه كسروي و امثال او زدند سبب شد تا عده اي در مقام (جواب) برآيند. آنهايي كه در مقام (جواب) بر مي آيند قهرا تزكيه مي كنند، يعني حرفهاي نامربوط را دور مي ريزند و حرفهاي درست را مي آورند. آيا اگر توده اي ها نيامده بودند و مسائل ماترياليسم و ديالكتيك و... را نياورده بودند، آقاي طباطبايي پيدا مي شد؟ اصول فلسفه و روش رئاليسم و دهها و صدها كتاب ديگر پيدا مي شد؟ پيدا نمي شد. آيا ما و شما هيچ وقت تا حال در عمرمان فكر كرده بوديم كه اصلا اسلام چه فلسفه اي در باب حقوق زن دارد؟ ولي وقتي كساني آمدند و صد تا ايراد گرفتند، آن وقت تازه رفتيم و ديديم عجب خوب شد! راجع به اقتصاد اسلامي و هر چيز ديگري هم همين طور. اين كتاب بيست و سه سال كه علي دشتي نوشته جايش خالي بود. راجع به امت و توحيد و بسياري از مسائل اجتماعي چون مورد حمله بوديم به اندازه لازم كتاب نوشته اند. اما تا حالا كسي به خود پيغمبر حمله نكرده بود و جاي اين كتاب خالي بود. حالا كه اين كتاب نوشته شده، بعدها افراد مي آيند تاريخ پيغمبر را دقيق مطالعه مي كنند، حرفهاي صحيح را از ناصحيح تشخيص مي دهند و يك تاريخ حسابي مي نويسند، تازه آن وقت شخصيت پيغمبر خوب نمايان مي شود.

اگر واقعا چيزي حقيقت باشد از ضربه نبايد بترسد، اگر باطل باشد حق دارد بترسد. چون وقتي چيزي اساس ندارد با يك هجوم مختصر از ريشه كنده مي شود و مي افتد، ولي اگر چيزي اساس داشته باشد و ريشه اش به جايي بند باشد نبايد بترسد. يك درخت زنده نبايد بترسد.»
مطلب بالا به نقل از شهید مطهری است.

که همین مضمون ها را در جاهای دیگری هم در کتابهایش دارد. در جایی دیگر به این مضمون می گوید که بزرگترین خدمت را به اسلام همین کسانی کرده اند که شبهه در دین مطرح می کنند. چون باعث می شود علمای دین به دنبال جواب دادن به این سوالها بروند و نظر اسلام را کشف و استخراج کنند و این باعث قوام و استواری بیشتر دین می شود.

پس اگر از دیدگاه شهید مطهری به قضیه نگاه کنیم، وجود امثال سروش مفید و غنیمت است. اما باید نکته ای را در نظر داشت. انتشار چنین نظراتی در جامعه و در بین اقشار عادی مردم در ابتدا باعث تزلزل اعتقادات یا رخنه شک در ذهن آنان می شود ولی برخی از این گذرگاه عبور نمی کنند و در آن منزل می کنند و این آغاز انحراف در عقاید وی می شود. بسیاری از کسانی که در معرض این شبهه ها هستند هرگز به دنبال جواب به آن بر نمی آیند و آن شبهه را می پذیرند.

از طرف دیگر وظیفه علما پاسخ به این پرسش ها، ارائه کردن آنها در جامعه و ایمن کردن مردم است. ولی جامعه ما با داشتن این همه عالم دینی و متفکر و آیت الله و ایدئولوگ مدعی، در مقابل شبهه های سزوش تنها به فحاشی و تخریب پرداخته است. تنها آیت الله سبحانی و بهمن پور در مواردی اقدام به مناظره کتبی و نامه نگاری با وی کرده اند که بسیاری از مردم و حتی فرهیختگان از وجود چنین جوابیه هایی بی اطلاعند چون شهرت و نفوذ شبهه افکن (سروش) بسیار بیشتر از جواب دهنده است. و علمای دیگر که از شهرت و نفوذ بیشتری برخوردار بوده اند، کاری چندان از پیش نبرده اند. شاید بتوان این را کم کاری علما دانست. و این می شود که کم کم کار به جایی می رسد که پس از انکار وحی الهی توسط وی، یک کارگردان (مجید مجیدی) باید بیاید و موضع گیری کند.

به نظر این حقیر در این مواردی که به اعتقادات و مسلمات دین مربوط می شود، علاوه بر اینکه لازم است علما از نظر علمی پاسخ دهند، مردم هم باید در حد خویش موضع گیری کنند. و کاری که مجید مجیدی کرد شجاعانه و قابل تقدیر است.

مجیدی در نطق خود که در انجمن روزنامه نگاران مسلمان ایراد می شد گفت: " اگر روزگاری کودکان و دیوانگان سنگش می‌زدند و دندان و پیشانی مبارکش را می‌شکستند و در برابر اندیشمندان دور از خدا شاعر و نادانش می‌خواندند، در جاهلیت نوین نیز مانند جاهلیت اولی داستان تکرار می‌شود. نابخردان و کودک‌صفتان با هجو و کاریکاتور با او به ستیز برمی‌خیزند و اندیشه‌ورزان دنیاطلب شاعر و نادانش می‌خوانند و چون جاهلیت پیشین قرآن را "اساطیر الاولین" می‌دانند."

"اینجا می‌گویم که من نه از موضع دفاع از حاکمیت و دولت ـ که می‌دانید مرا با سیاست و سیاست‌پیشگی کاری نیست ـ که از موضع یک مسلمان، یک هنرمند پیرو مکتب اهل بیت، انزجار خود را از آنچه یک به اصطلاح روشنفکر گفته است اعلام می‌کنم و از همه آنان که در مقابل این جفای بی‌نظیر سکوت پیشه کرده‌اند، گله‌مندم."

" اما امروز که از زبان خودی ناپسندترین نسبت‌ها به آن بزرگ و کتاب هدایتش قرآن داده می‌شود، سکوت همه جا را دربر می‌گیرد و جز یکی دو صدایی کم‌جان هیچکس فریاد نمی‌زند که چرا دوباره از پس قرن‌ها به پیامبر نسبت شاعری می‌دهند و قرآنش را احساسات شاعرانه و خطاپذیر می‌خوانند."

 "اگر آن روز که روشنفکران مذهبی عصمت و علم غیب ائمه را زیر سئوال بردند و نفی کردند یا مسلمات تاریخی چون غدیر و شهادت حضرت زهرا (س) را افسانه خواندند یا مانند همین قلم منحرف زیارت جامعه کبیره را "مرامنامه شیعه غالی" برشمردند سکوت نمی‌کردیم، امروز جسارت را به مرحله پیامبر و قرآن نمی‌رساندند تا علنا پیامبر را فردی عامی و ناآگاه و همسنگ افراد جاهلی بدانند و قرآن، کلام الهی را، محصول بشری بخوانند."

مجیدی در پایان یادداشت خود می‌آورد: "کسی که ادعای مولوی‌شناسی می‌کند و برای او بیش از معصومان ارج و اعتبار قائل است، بداند که به حکم مرادش مولوی کافر است؛

گرچه قرآن از لب پیغمبر است / هر که گوید حق نگفت آن کافر است.

این همه آوازها از شه بود / گرچه از حلقوم عبدالله بود."

 

پی نوشت:

سوال اینجاست که در مقابل این توهین ها و شبهات علمای ربانی و بزرگان دینی و اندیشمندان مشغول چه کاری هستند که فقط یک کارگردان باید اعتراض کند. شاید نزدیک انتخابات است و بزرگان در حال ائتلافند.

حال و روز نوشت

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت : صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
بعد از مدتی برگشتم دانشگاه.
چون یه مدتی عادت کرده بودم به نظمی مختصر، الان از بی نظمی و کم کاری دانشگاه در عذابم.
بعضی ها فقط ادعا دارند. مثلا همین دانشگاه ما.
کارهای ساده و پیش پا افتاده هم هیچ نظم و سیستمی ندارند.
انگار کسی برای ایجاد و اصلاحشون حتی ساعتی فکر نکرده است.
یه جور نظم سیال.
یعنی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. و اتفاقاتی که بستر زمان رخ می دهند مثل جریان نهر و آب که چیزی در آن باشد.
برای هماهنگ کردن خودت با ان باید تکیه به اقبال کنی.
این مطلب فعلا دم دستی است و توی سایت دارم می نویسم.
راستی این سریال شهریار را گاهی به طور اتفاقی(!) می بینم. دیشب می خواستم به شوخی بگویم:
خدا را شکر می کنم که ما عاشق نشدیم!!!

پی نوشت:
احتمالا دوستان پیام خواهند داد که :
خر گم شده را بخواند که ای یار اینک خر تو بیار افسار
.[خنده]

کنکور ارشد-1

نوشتاری تحلیلی (!) پیرامون آزمون های ورود به دانشگاه باتکیه بر کارشناسی ارشد(1)

 

در حال حاضر گزینش دانشجو برای ورود به دوره تحصیلات تکمیلی کارشناسی ارشد در کشور ما از طریق برگزاری آزمون ورودی متمرکز انجام می شود.(سازمان سنجش متولی برگزاری چنین آزمونهایی است و به طور هماهنگ در سراسر کشور این آزمون را نیز برگزار می کند).

با نگاهی به نحوه برگزاری این امتحان و مسایل دخیل در آن می توان روشن کرد که آیا این راه و روش عادلانه، استاندارد و در راستای کمک به پیشرفت علمی است یا خیر؟

 

به نظر می رسد آنچه در حال حاضر اعمال می شود راه درستی برای سنجش میزان توانایی های فرد نیست.

افرادی که دوره کارشناسی خود را به پایان برده اند در سال آخر تحصیل خود (معمولا) در این آزمون نام نویسی کرده و بعد از چند ماه مطالعه و آماده کردن خود در امتحان شرکت می کنند. این امر باعث شده است که برای کنکور ارشد نیز مشکلاتی همانند کنکور سراسری ایجاد شود. و قبولی فرد تا حد زیادی به همین چند ماه مانده تا کنکور وابسته شود و مطالعه برخی متون و جزوه های خاص.

و این همان راهی است که ما در زمینه کنکور سراسری رفته ایم و اکنون به این تنیجه رسیده ایم که اشتباه است و به دنبال راهی برای جایگزینی آن می گردیم. و در حالی که مجلس شورای اسلامی حذف کنکور تا سال 90 را تصویب کرده است، در زمینه کنکور ارشد ما به همان راه می رویم.

ایجاد کلاسهای کنکور و تست زنی و همچنین جزوه و آزمون آزمایشی جزوی از این پدیده است. و برای کنکور ارشد غیرقابل تحمل تر می باشد. چگونه می توان در زمینه دروس تخصصی که انتظار می رود برای حل مشکلات کشور به کار گرفته شود کلاس تست دایر کرد؟ و نکته کنکوری استخراج کرد؟

این تنها باعث می شود دانشجویان به جای فراگیری مطالب مفهومی و عمیق دچار سطحی-خوانی شوند.

از طرف دیگر معیار ما برای گزینش دانشجو در مقاطع بالاتر چه باید باشد؟ آیا عملکرد فرد در دوران تحصیلش مهم تر است و یا تسلط او بر نکات کنکوری؟ بسیار ابلهانه است که ما برای دخالت دادن سابقه تحصیلی فرد، از تاثیر معدل کارشناسی او استفاده می کنیم. چرا ابلهانه؟ به دلایل فراوان که بعضی از آنها در ادامه می آید:

1- مانند روز روشن است که دانشگاه های مختلف دارای سطح علمی متفاوتی هستند و امتحاناتی که می گیرند از نظر میزان سختی و آسانی بسیار متفاوت است. امتحانی که برای یک درس در دانشگاه صنعتی اصفهان گرفته می شود با امتحان همان درس در دانشگاه آزاد یا پیام نور آمل یکی است؟ مسلما تفاوت از زمین تا آسمان است. ولی در حال حاضر معدل کسی که دانشگاه اول تحصیل کرده است با کسی که در دانشگاه دوم درس خوانده است یکسان در نظر گرفته می شود.

2- حتی اگر دو نفر در یک دانشگاه هم تحصیل کنند باز هم معدل معیار درستی برای مقایسه این دو فرد نیست. کسانی که در دانشگاه مشغول هستند این گفته مرا تایید می کنند. چون یک درس خاص (مثلا دینامیک) در یک دانشگاه توسط افراد و اساتید متفاوتی ارایه می شود. و اکثر درسها توسط چند استاد ارایه می شود و نحوه ارایه این درس ها هم متفاوت است. اطلاق عناوینی چون "گلابی" و "هلو" به برخی اساتید دلیلی بر صحت این مدعاست. و معمولا موقع ثبت نام کلاس این استادهایی که راحت و خوب نمره می دهند زودتر پر می شود و استاد های سخت گیر و بد نمره پر نمی شوند. دانشجویی درسهای خود را با این اساتید گلاب می گذراند و معدل بالایی کسب می کند و کسی که همان درس را با استاد دیگری گرفته است از این فیض معدل محروم است. بنابرین اینکه فرد فلان درس را با چه نمره ای پاس کرده مهم نیست بلکه مهم این است که با چه نمره ای و با چه استادی در چه دانشگاهی و در چه ترمی پاس کرده است.

3- یک فرد در دوران تحصیل دروس متفاوتی را باید بگذراند. تعدادی از دروس تخصصی گرایش اوست (مثل VLSI برای سخت افزار کامپیوتر یا مخابرات 2 برای گرایش مخارات برق). تعدادی از دروس تخصصی رشته اوست و بین گرایش های همان رشته مشترک است(مثل ساختمان داده برای کامپیوتر یا استاتیک برای مکانیک). تعدادی از دروس به عنوان دروس عمومی هستند که ارتباطی با رشته خاصی ندارند و برای همه رشته ها مشترک است(مثل ادبیات و اندیشه اسلامی و ریشه های انقلاب و تربیت بدنی). معدل دانشجو عصاره ای نمره های این دروس است و فرقی نمی کند شما برای دروس تخصصی چه نمره ای کسب کرده اید و برای دروس عمومی چه نمره ای؟
سوال اینجاست که برای گزینش دانشجو در رشته ای تخصصی آیا نمره دروس تخصصی مهم تر است یا دروس عمومی؟ در حالیکه تاثیر همه دروس در معدل یکسان است. مسلم است که کسی که دروس تخصصی گرایشی را با نمره بهتری گذرانده است بر کسی که دروسی نامرتبط با گرایش را با نمره بهتری پاس کرده، اولویت دارد. حال آنکه ممکن است کسی به مدد همین دروس نامرتبط معدل بهتری کسب کند و بتواند از فرد دیگری که در زمینه تخصصی مهارت بالایی دارد پیشی بگیرد.

4- چند سال است که مطابق قانون جدید هرکسی با هر مدرک کارشناسی می تواند در آزمون هر رشته ای دیگر شرکت کند و نیازی نیست که رشته تحصیلی کارشناسی او با رشته امتحانی اش مرتبط باشد. یعنی کسی که لیسانس شیمی دارد می تواند در کنکور رشته برق شرکت کند یا مثلا کسی که لیسانس ریاضی دارد در آزمون رشته روانشاسی شرکت کند. و اگر هم قبول شد که مفت چنگش. قبلا فقط رشته های مرتبط می توانستند در آزمون همدیگر شرکت کنند مثلا مکانیک و هوافضا یا برق و کامپیوتر یا ... .
تا اینجای مسئله ایرادی ندارد. مسئله جایی بروز می کند که تاثیر معدلهای آنها مانند هم است یعنی معد فردی که روانشناسی خوانده است با کسی که شیمی خوانده است یکسان تلقی می شود(و اینجاست که نشان می دهد کاربرد کلمه ابلهانه به جا و درست است). یعنی معدل دو نفر که هیچ درس مشترکی در لیسانس نداشته اند با هم مقایسه می گردد(!!!!).

5- و ...

 

از طرف دیگر ما در سطح کلان از دانشگاه بیشتر انتظار کارهای پژوهشی داریم تا آموزشی. و مسئولان امر هم دم از پژوهش و لزوم آن می زنند. یکی از آثار تاثیر معدل در گزینش دانشجو این است که فرد به جای پرداختن به کارهای علمی و پژوهشی بیشتر به دنبال کسب نمره است. و به دنبال استادهای سطحی تر می رود.

امروز اگر کسی در دوران کارشناسی اش کاری تحقیقاتی کرده باشد یا مقاله ای داده باشد یا در پروژه ای مشارکت داشته باشد این مسئله در کنکور او لحاظ نمی شود(؟!). و طبیعی است که افراد کمتر به دنبال اموری از این دست حرکت کنند و حتی برای پروژه کارشناسی شان هم با دنبال موضوعی راحت تر و (تکراری) می روند تا نمره بهتری بگیرند و زحمت کمتری کشیده باشند. این کار ضریه بزرگی با جهت گیری های کشور در زمینه پژوهش وارد خواهد کرد. و دانشگاه را تبدیل به یک دبیرستان بزرگ خواهد کرد با این تفاوت که مختلط است و خوابگاه دارد(!).

آنچه گفته شد بخشی از مشکل بود آن هم پیرامون معدل و ... و مسئله دیگر خود آزمون است و محتوای آن و چگونگی سوالات آن که در بخش بعدی در آینده نزدیک خواهم نوشت. ان شاءالله.

 

پی نوشت :

1- این مطلب را قبل از اعلام نتایج نوشته ام تا قبولی یا عدم قبولی ام تاثیری بر محتوای آن نداشته باشد.

2- مثنوی هفتاد من است آنچه که می توان در مورد این موضوع بلغور کرد.

3- این فقط بخشی از مشکل ما در جهتگیری ورود به دانشگاه بود و مسئله جهتگیری خود دانشگاه قصه ای و غصه ای دیگر است که آن هم بماند برای وقتی دیگر.

بین الکنکور نوشت

از آنچه با دل ما کرده ای پشیمان باش.
راند اول تمام شد. و روزگاری است که ما را نگران می داری.
دعا باید کرد