چرا برخی اصولگرایان تعارف را کنار نمی گذارند؟
پیش درآمد: به یه نفر میگند که فرق کبوتر چیه؟ میگه یه بالش از اون بالش مساوی تره.
اول اینکه:
پیش از این بارها هنگام صحبت با دوستان این مطلب را عنوان کرده ام که از نظر من «مبحث ولایت پذیری و تبعیت ولایت فقیه و پیروی از ولی فقیه» پیش و بیش از آنکه اعتقاد قلبی و شاخص اعمال افراد سیاسی باشد، ابزاری است در دست سیاسیون تا به وسیله آن رقیب و حریف خود را حذف و از صحنه سیاسی بیرون کنند. جریانات سیاسی با چسباندن برچسب «ضد ولایت فقیه» به حریف، وی را با انواع و اقسام اتهامات لجن مال کرده و از چشم مردم می اندازند و سپس با تابلو «پیرو ولایت» در دست، خود را شیفتگان امام و رهبر معرفی می کنند. تجربه نیز نشان داده است که این «اتهام» و آن «تابلو» هر دو در اکثر موارد کارگرند و مردم نسبت به هر دو آنها حساس اند. خلاصه اینکه «ولایت فقیه» معیاری نیست که با آن اعمال سیاسی خود را تنظیم کنند، بلکه دستآویزی است برای طرد رقیب سیاسی و چماقی برای خالی کردن میدان. نمونه بارز این رفتار را می توان تلاش جریان چپ خط امامی در زمان مجلس سوم دانست که رقیب آن روز خود (جریان راست) را با اتهام ضد ولایت فقیه بود در انتخابات مجلس شکست داد. تبلیغشان هم این بود که امام نسبت به نخست وزیر شدن موسوی نظر مساعد داشتند ولی نمایندگان این جریان (99 نفر) در مجلس، به موسوی رای منفی دادند لذا مخالف ولایت فقیه هستند و ... . بعدها همین چپی های خط امامی با همین اتهام مواجه شدند و چند انتخابات را واگذار کردند. و نمونه های دیگر از این دست بسیار است و خارج از حوصله این مقال است. البته ذکر این مطلب لازم و ضروری است که این ادعا در مورد برخی افراد خاص صدق نمی کند و هستند تعداد کمی از اهالی سیاست که نظرات رهبری را بر نظرات و تمایلات خود ترجیح می دهند و ادعا و عملشان بر هم منطبق است.
دوم اینکه:
مجلس ششم عصاره ی جریانات مختلف اصلاحات بود؛ حتی رادیکال ترین عناصر این جریان هم موفق به حضور در این مجلس شده بودند. از دید اکثر سیاسیون راست و اصولگرا آن به عنوان یک مجلس افراطی و حتی بدترین مجلس ج.ا.ا می دانند که علاوه بر آسیبی که در قضیه هسته ای به کشور زد در بسیاری از موارد نیز به دشمنی و مخالفت با رهبر انقلاب پرداخت. نظر منفی به این مجلس از خصوصیات جریان راست و اصولگرا (شامل آقایان علی مطهری، لاریجانی و ...) است.
اواخر مجلس ششم، شورای نگهبان تعداد زیادی از کاندیداهای اصلاح طلب مجلس هفتم را رد صلاحیت کرد. حدود 60 نفر از نمایندگان مجلس ششم نیز در بین رد صلاحیت شدگان بودند. اصلاح طلبان در واکنش به این اقدام شورای نگهبان تحرکات زیادی انجام دادند. نمایندگان مجلس دست به تحصن در مجلس زدند. برخی از فعالین این جریان خواستار تعویق انتخابات تا زمان تعیین تکلیف رد صلاحیت شدگان شدند. برخی دیگر مصرا از دولت خاتمی می خواستند که در اعتراض به این مسئله از برگزاری انتخابات امتناع کند. و حتی بحثی جدی در مورد استعفای دسته جمعی استانداران (یعنی مجریان انتخابات) در گرفته بود. همه ی این مسایل در کنار هم شرایط سیاسی کشور را حساس کرده بود و آینده را در هاله ی ابهام برده بود. در این شرایط نمایندگان متحصن مجلس نیز خواستار استعفا شده بودند. جمیع این مسایل باعث شده بود که عده ای شرایط کشور را تعبیر به انسداد سیاسی کنند.
در چنین شرایطی بود که رهبر انقلاب در چند سخنرانی خود، به شدت بحث تعویق انتخابات را رد کردند و با تاکید گفتند که انتخابات برگزار خواهد شد؛ نه یک روز زودتر و نه یک روز دیرتر. ایشان در واکنش به زمزمه های استعفای مدیران و نمایندگان نیز با تاکید گفتند که استعفا در این شرایط خیانت به نظام و کشور است.
با این همه باز همه عده ای نمایندگان بر طبل مخالفت با رهبری کوبیده و در نهایت استعفا کردند (از میان آنها فاطمه حقیقت جو و بهزاد نبوی که مشهورتر بودند را به خاطر دارم).
و سوم اینکه:
اصولگرایان با تابلو تبعیت از رهبری و ولایت پذیری رای مشارکت کنندگان را گرفته و مجلس هفتم و هشتم و نهم را از آن خود کردند و رقیب شان را با اتهام مخالفت با (یا گاهی بی توجهی به) نظرات رهبری از مغلوب کردند. البته ذکر این مطلب لازم است که جریانات موجود در این سه مجلس الزاما یک دست نبوده و شامل طیف های مختلفی از راست سنتی، دسته های مختلف اصولگرایان بوده اند ولی تمامی آنها در این نقطه مشترک هستند. و حتی رقابت بین گروه های مختلف اصولگرایان و راستگرایان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و فاکتور «تبعیت یا مخالفت با نظر رهبری» در جریان رقابتهای مختلف آنها همیشه به کار گرفته شده است. نمونه ی آن رقابتهای انتخاباتی مجلس نهم بود که «جبهه متحد اصولگرایان» رقیب اصولگرای خود «جبهه پایداری» را متهم به بی توجهی به نظر رهبری در مورد «وحدت» می کرد. و از طرف دیگر خود با اتهام بی توجهی به نظر رهبری در مورد «ساکتین فتنه و فتنه گران» از طرف آن جبهه مواجه شد.
هنوز مدت زمان زیادی از مجلس نهم نگذشته بود که سرعت تحولات علیه کشور شدت گرفت. موعد تحریم های اتحادیه اروپا بر علیه کشور سر رسید و شرایط اقتصادی رو به وخامت گذاشت. گرانی، تورم، عدم ثبات اقتصادی از درون و تهدیدات نظامی جدی از بیرون، کشور را در شرایط خاصی قرار داده است. در این اثنا و در خلال اختلافات داخلی بین سران قوا، چند نامه بین رئیس جمهور و رئیس قوه ی قضا رد و بدل شد تا اینکه منجر به تذکر صریح رهبر انقلاب به مسئولین شد: کشاندن اختلاف و تنش به میان مردم خیانت است.
چند روز بیشتر از این موضع رهبر انقلاب نگذشته بود که مجلس نهم طرح سوال از رئیس جمهور را ابلاغ کرد. در حالی که اکثر فعالین سیاسی و حتی مردم این طرح را مصداق کشمکش علنی قوا و ایجاد تنش در جامعه می دانند ولی نمایندگان مجلس اصولگرای نهم آن را حق قانونی خود می دانند و معتقدند که نباید در این مسایل از رهبری خرج کرد و اگر رهبری نظری داشته باشند به صورت صریح و کتبی به مجلس ارائه می کنند.
اگر این قضیه را با قضیه استعفا در مجلس ششم کنار هم قرار دهیم، باید از نمایندگان اصولگرای فعلی پرسید که مگر استعفا حق قانونی نمایندگان مجلس ششم نبود؟ و اینکه در همان مجلس ششم رهبری در قضیه قانون مطبوعات از رئیس مجلس وقت (مهدی کروبی) خواست که این طرح از دستور خارج شود و نمایندگان هم تمکین کردند. پس فرق شما اصولگرایان پیرو و تابع ولایت با اصلاح طلب های متهم به ضدیت با ولایت فقیه و خیانت چیست؟ حتی آنها هم به دستور کتبی رهبری تمکین کردند. و حتی برخی از همان مجلسی ها و استانداران اصلاح طلب افراطی بعد از تذکر رهبری قید استعفا را زدند.
شما که برای فراکسیون خود نام «اصولگرایان پیروان ولایت» را برگزیده اید، این هزینه کردن از رهبری نیست؟ این «پیروان ولایت» چه تفاوتی با «مخالفان ولایت» دارند وقتی هر دو فقط به حکم کتبی رهبری تمکین می کنند؟ و وقتی هر دو کاری می کنند که از نظر رهبری صریحا «خیانت» است؟ و آیا این مثل را شنیده اند که «دانه اش را از اینجا می خورد ولی تخمش را جای دیگر میگذارد»؟
و البته در این زمینه صحبت بسیار است ولی بماند برای وقتی دگر.
پی: بدون نظر رد نشوید.
پی: خواندن این مطلب هم خوب است. حرف حساب است بالاخره.
پی: این هم جک بهداشتی امروز؛ به یه یاروی شیرین عقلی می گند تو مگه کری که هر چی بهت می گند نمی فهمی؟ میگه نه! اون داداشم اصغره که کره، من لالم!
پی: دیر وقت است. می خواهم بروم. عنوان مناسبی برای مطلب پیدا نکردم.

دیگر وقتش رسیده بود که چیزی در مورد این وبلاگ بنویسم، شعر قیصر که « الف لام ميم از لبم ميتراود» را برداشتم. الان سالهای سال است که اینجا چیزهایی مینویسم، مقید نبودهام که چه بنویسم یا ننویسم، برنامهای برای آن نداشتهام. تقریبا هر چه نوشتهام به خاطر دغدغه یا فشاری بوده که در آن لحظه داشتهام. گویی گعدهای گرفتهایم با دوستان و از دردهایمان، از خاطراتمان، از نگرانیهایمان میگوییم.