چرا برخی اصولگرایان تعارف را کنار نمی گذارند؟

پیش درآمد: به یه نفر میگند که فرق کبوتر چیه؟ میگه یه بالش از اون بالش مساوی تره.

اول اینکه:

پیش از این بارها هنگام صحبت با دوستان این مطلب را عنوان کرده ام که از نظر من «مبحث ولایت پذیری و تبعیت ولایت فقیه و پیروی از ولی فقیه» پیش و بیش از آنکه اعتقاد قلبی و شاخص اعمال افراد سیاسی باشد، ابزاری است در دست سیاسیون تا به وسیله آن رقیب و حریف خود را حذف و از صحنه سیاسی بیرون کنند. جریانات سیاسی با چسباندن برچسب «ضد ولایت فقیه» به حریف، وی را با انواع و اقسام اتهامات لجن مال کرده و از چشم مردم می اندازند و سپس با تابلو «پیرو ولایت» در دست، خود را شیفتگان امام و رهبر معرفی می کنند. تجربه نیز نشان داده است که این «اتهام» و آن «تابلو» هر دو در اکثر موارد کارگرند و مردم نسبت به هر دو آنها حساس اند. خلاصه اینکه «ولایت فقیه» معیاری نیست که با آن اعمال سیاسی خود را تنظیم کنند، بلکه دستآویزی است برای طرد رقیب سیاسی و چماقی برای خالی کردن میدان. نمونه بارز این رفتار را می توان تلاش جریان چپ خط امامی در زمان مجلس سوم دانست که رقیب آن روز خود (جریان راست) را با اتهام ضد ولایت فقیه بود در انتخابات مجلس شکست داد. تبلیغشان هم این بود که امام نسبت به نخست وزیر شدن موسوی نظر مساعد داشتند ولی نمایندگان این جریان (99 نفر) در مجلس، به موسوی رای منفی دادند لذا مخالف ولایت فقیه هستند و ... . بعدها همین چپی های خط امامی با همین اتهام مواجه شدند و چند انتخابات را واگذار کردند. و نمونه های دیگر از این دست بسیار است و خارج از حوصله این مقال است. البته ذکر این مطلب لازم و ضروری است که این ادعا در مورد برخی افراد خاص صدق نمی کند و هستند تعداد کمی از اهالی سیاست که نظرات رهبری را بر نظرات و تمایلات خود ترجیح می دهند و ادعا و عملشان بر هم منطبق است.

دوم اینکه:

مجلس ششم عصاره ی جریانات مختلف اصلاحات بود؛ حتی رادیکال ترین عناصر این جریان هم موفق به حضور در این مجلس شده بودند. از دید اکثر سیاسیون راست و اصولگرا آن به عنوان یک مجلس افراطی و حتی بدترین مجلس ج.ا.ا می دانند که علاوه بر آسیبی که در قضیه هسته ای به کشور زد در بسیاری از موارد نیز به دشمنی و مخالفت با رهبر انقلاب پرداخت. نظر منفی به این مجلس از خصوصیات جریان راست و اصولگرا (شامل آقایان علی مطهری، لاریجانی و ...) است.

اواخر مجلس ششم، شورای نگهبان تعداد زیادی از کاندیداهای اصلاح طلب مجلس هفتم را رد صلاحیت کرد. حدود 60 نفر از نمایندگان مجلس ششم نیز در بین رد صلاحیت شدگان بودند. اصلاح طلبان در واکنش به این اقدام شورای نگهبان تحرکات زیادی انجام دادند. نمایندگان مجلس دست به تحصن در مجلس زدند. برخی از فعالین این جریان خواستار تعویق انتخابات تا زمان تعیین تکلیف رد صلاحیت شدگان شدند. برخی دیگر مصرا از دولت خاتمی می خواستند که در اعتراض به این مسئله از برگزاری انتخابات امتناع کند. و حتی بحثی جدی در مورد استعفای دسته جمعی استانداران (یعنی مجریان انتخابات) در گرفته بود. همه ی این مسایل در کنار هم شرایط سیاسی کشور را حساس کرده بود و آینده را در هاله ی ابهام برده بود. در این شرایط نمایندگان متحصن مجلس نیز خواستار استعفا شده بودند. جمیع این مسایل باعث شده بود که عده ای شرایط کشور را تعبیر به انسداد سیاسی کنند.

در چنین شرایطی بود که رهبر انقلاب در چند سخنرانی خود، به شدت بحث تعویق انتخابات را رد کردند و با تاکید گفتند که انتخابات برگزار خواهد شد؛ نه یک روز زودتر و نه یک روز دیرتر. ایشان در واکنش به زمزمه های استعفای مدیران و نمایندگان نیز با تاکید گفتند که استعفا در این شرایط خیانت به نظام و کشور است. 

با این همه باز همه عده ای نمایندگان بر طبل مخالفت با رهبری کوبیده و در نهایت استعفا کردند (از میان آنها فاطمه حقیقت جو و بهزاد نبوی که مشهورتر بودند را به خاطر دارم).

و سوم اینکه:

اصولگرایان با تابلو تبعیت از رهبری و ولایت پذیری رای مشارکت کنندگان را گرفته و مجلس هفتم و هشتم و نهم را از آن خود کردند و رقیب شان را با اتهام مخالفت با (یا گاهی بی توجهی به) نظرات رهبری از مغلوب کردند. البته ذکر این مطلب لازم است که جریانات موجود در این سه مجلس الزاما یک دست نبوده و شامل طیف های مختلفی از راست سنتی، دسته های مختلف اصولگرایان بوده اند ولی تمامی آنها در این نقطه مشترک هستند. و حتی رقابت بین گروه های مختلف اصولگرایان و راستگرایان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و فاکتور «تبعیت یا مخالفت با نظر رهبری» در جریان رقابتهای مختلف آنها همیشه به کار گرفته شده است. نمونه ی آن رقابتهای انتخاباتی مجلس نهم بود که «جبهه متحد اصولگرایان» رقیب اصولگرای خود «جبهه پایداری» را متهم به بی توجهی به نظر رهبری در مورد «وحدت» می کرد. و از طرف دیگر خود با اتهام بی توجهی به نظر رهبری در مورد «ساکتین فتنه و فتنه گران» از طرف آن جبهه مواجه شد.

هنوز مدت زمان زیادی از مجلس نهم نگذشته بود که سرعت تحولات علیه کشور شدت گرفت. موعد تحریم های اتحادیه اروپا بر علیه کشور سر رسید و شرایط اقتصادی رو به وخامت گذاشت. گرانی، تورم، عدم ثبات اقتصادی از درون و تهدیدات نظامی جدی از بیرون، کشور را در شرایط خاصی قرار داده است. در این اثنا و در خلال اختلافات داخلی بین سران قوا، چند نامه بین رئیس جمهور و رئیس قوه ی قضا رد و بدل شد تا اینکه منجر به تذکر صریح رهبر انقلاب به مسئولین شد: کشاندن اختلاف و تنش به میان مردم خیانت است.


چند روز بیشتر از این موضع رهبر انقلاب نگذشته بود که مجلس نهم طرح سوال از رئیس جمهور را ابلاغ کرد. در حالی که اکثر فعالین سیاسی و حتی مردم این طرح را مصداق کشمکش علنی قوا و ایجاد تنش در جامعه می دانند ولی نمایندگان مجلس اصولگرای نهم آن را حق قانونی خود می دانند و معتقدند که نباید در این مسایل از رهبری خرج کرد و اگر رهبری نظری داشته باشند به صورت صریح و کتبی به مجلس ارائه می کنند. 

اگر این قضیه را با قضیه استعفا در مجلس ششم کنار هم قرار دهیم، باید از نمایندگان اصولگرای فعلی پرسید که مگر استعفا حق قانونی نمایندگان مجلس ششم نبود؟ و اینکه در همان مجلس ششم رهبری در قضیه قانون مطبوعات از رئیس مجلس وقت (مهدی کروبی) خواست که این طرح از دستور خارج شود و نمایندگان هم تمکین کردند. پس فرق شما اصولگرایان پیرو و تابع ولایت با اصلاح طلب های متهم به ضدیت با ولایت فقیه و خیانت چیست؟ حتی آنها هم به دستور کتبی رهبری تمکین کردند. و حتی برخی از همان مجلسی ها و استانداران اصلاح طلب افراطی بعد از تذکر رهبری قید استعفا را زدند.

شما که برای فراکسیون خود نام «اصولگرایان پیروان ولایت» را برگزیده اید، این هزینه کردن از رهبری نیست؟ این «پیروان ولایت» چه تفاوتی با «مخالفان ولایت» دارند وقتی هر دو فقط به حکم کتبی رهبری تمکین می کنند؟ و وقتی هر دو کاری می کنند که از نظر رهبری صریحا «خیانت» است؟ و آیا این مثل را شنیده اند که «دانه اش را از اینجا می خورد ولی تخمش را جای دیگر میگذارد»؟

و البته در این زمینه صحبت بسیار است ولی بماند برای وقتی دگر.

پی: بدون نظر رد نشوید. 

پی: خواندن این مطلب هم خوب است. حرف حساب است بالاخره.

پی: این هم جک بهداشتی امروز؛ به یه یاروی شیرین عقلی می گند تو مگه کری که هر چی بهت می گند نمی فهمی؟ میگه نه! اون داداشم اصغره که کره، من لالم!

پی: دیر وقت است. می خواهم بروم. عنوان مناسبی برای مطلب پیدا نکردم.

دیگه تا اون حد که نه

میگند یارو نماز که نمی خونده هیچ، نزول خواری می کرده، عرق می خورده، تجاوز می کرده، روزه خواری می کرده ولی با این همه ماه رمضون سحرها بلند میشده و سحری می خورده. بهش می گند بابا تو با اون همه خلاف، تازه روزه هم که نمی گیری. چرا پا میشی سحری می خوری دیگه؟ یارو میگه: دیگه تا اون حد که نه. ناسلامتی مسلمون هستیم، کافر که نیستم.


کشور با مشکلی جدی به نام تحریم مواجه است که به عقیده کارشناسان داخلی و خارجی (و ادعای اوباما در مناظره انتخاباتی اش) شدیدترین تحریم ها بر علیه کشور تا کنون بوده است به طوری که فروش نفت را از حدود 2 میلیون بشکه در روز به 700 هزار بشکه در روز تقلیل داده است. علاوه بر اینکه مشتری برای نفت ما وجود ندارد، نفتکش ها هم از حمل نفت ایران خودداری می کنند. عمده ترین منبع درآمد و درآمد ارزی کشور هم از محل فروش نفت بوده است. حالا این به کنار.

رهبر انقلاب در کمتر از 1 هفته پیش، علنی کردن اختلافات و کشاندن اختلافات به سطح جامعه و تحریک احساسات مردم را به شدت نهی کرده و آن را مصداق خیانت به کشور اعلام کردند. 

نمایندگان مجلس هم در اولین جلسه علنی پس از این اظهار نظر رهبری، طرح سوال از رئیس جمهور را اعلام وصول کردند که با حرف و حدیث زیادی هم دنبال بود. هر چند که برخی معتقدند طرح سوال حد نصاب لازم را نداشته و هیئت رئیسه به علت تمایل برخی از اعضایش عجولانه طرح را اعلام وصول کرده ولی دیگر دیر شده و قرار است نمایندگان، رئیس جمهور را به صحن علنی مجلس بکشند و از او بپرسند که چرا قیمت ارز بالا رفته است!

حالا امروز نمایندگان مجلس نامه ای به رهبر انقلاب نوشته اند و از بیانات ایشان حمایت کرده اند! و لزوم تبعیت از اوامر ایشان را گوشزد کرده اند. فراکسیون اکثریت مجلس (رهروان ولایت، حامیان لاریجانی) هم در بیانیه ای اعلام کرده که «بدون شک بیانات معظم له نصب العین و نقشه راه ماست» و در ضمن این امر را بدیهی دانسته اند که اگر «کسانی [...] در پی ایجاد اختلاف بوده و یا در روز طرح سئوال [...] اختلاف ایجاد کنند قطعا به کشور و نظام خیانت نموده اند.»


حالا یه بار دیگه همین مطلب را بخوانید.

طرح سوال از رئیس جمهور برای بار دوم

پرده اول

علی رغم اینکه پیش از این اختلافاتی بین سران قوا (بین قوا) وجود داشت، و در اکثر آنها مجلس آغازگر مجادله و اختلاف بود، اینبار درخواست رئیس جمهور برای بازدید از زندان موجب بروز تنش بین قوای مجریه و قضا شد. نامه ی اول محمود احمدی نژاد با جواب «خیلی محرمانه» لاریجانی (صادق) روبرو شد و رئیس جمهور در جواب آن نامه ای بلند منتشر کرد. صادق لاریجانی نیز پس از آن کوشید تا جواب ادعاهای احمدی نژاد را با تمسک به تفسیر شورای نگهبان از نظر حقوقی بدهد.

این نامه نگاری ها که ناشی از ابهام در حدود اختیارات و وظایف قوای مختلف دارد، موجب علنی شدن اختلافات روسای قوا در برداشت از قانون اساسی (و البته اختلافات دیگر) شد و پس از آن با تذکر شدید رهبر انقلاب مواجه شد که روسای قوا را از مشاجره در فضای عمومی و ایجاد تنش بر حذر داشتند. پس از آن لاریجانی (صادق)، لاریجانی (علی) و احمدی نژاد به ترتیب نامه هایی به رهبر انقلاب نوشتند و در آن پایبندی و التزام خود را به توصیه ایشان اعلام کردند. خصوصا لاریجانی (علی) به نمایندگی از هیئت رئیسه و نمایندگان مجلس بر لزوم دوری از ایجاد تنش در کشور تاکید کرده بود.

حال، در این میان بسیاری از فعالان سیاسی (شامل نمایندگان مجلس) و رسانه ها در این مدت انتقادهایی را از علنی شدن اختلافات (خاصه خطاب به رئیس جمهور) مطرح کردند.

پرده دوم

طرح سوال از رئیس جمهور برای دومین بار در تاریج ج.ا.ا اعلام وصول شد و احمدی نژاد برای بار دوم (در فاصله ای کمتر از 8 ماه) باید به صحن علنی مجلس برود. برخی از نمایندگان مجلس، این طرح را خلاف امر رهبر انقلاب و در راستای ایجاد تشتت و تنش در کشور دانسته اند و صحن علنی را به نشانه اعتراض ترک کرده اند

لاریجانی (علی) و ایضا یکی از طراحان اصلی سوال، در جواب اعتراض این دسته از نمایندگان اعلام کرده اند که «دستوری از جانب رهبری به ما نرسیده است. و اگر کسی بگوید دستوری از جانب رهبری آمده خلاف گفت» و «در این مدت‌ها بنده هیچ دستوری از رهبر انقلاب در مجلس دریافت نکرده‌ام» یا اینکه «ما به حضرت آقا ارادت می‌کنیم و فرمایشات ایشان را روی چشم می‌گذاریم اما آقا درباره طرح سؤال بحثی نفرمودند.»

آقای توکلی هم گفته است که «سوال از رئیس جمهور طبیعتا حق نمایندگان است» و «[طرح سوال] ممکن است به تشدید اختلاف بیانجامد اما چیزی که رهبری نسبت به آن هشدار داده اند، انجام وظایف قانونی نیست بلکه کشاندن اختلافات به احساسات مردم است ایشان کارهای تحریکی را منع کرده اند نه کارهای تبیینی را (!) و امیدوارم این کار به تحریک منجر نشود.» و در آخر از رئیس جمهور خواسته است که هم شان خودش را حفظ کند و هم شان مجلس را!


اگر بخواهیم مسئله را ساده کنیم به چیزی شبیه این می رسیم: جلسات علنی مانند استیضاح و سوال و ... بیشتر از اینکه حلال مشکلات باشد باعث تشدید اختلاف می شود و با توجه به علنی بودن آنها باعث تنش در جامعه خواهد شد. تجربه قبلی سوال از رئیس جمهور هم حیثیت مجلس را لکه دار کرد و اختلافات قوا را بیشتر علنی کرد. رهبر انقلاب به شدت از کشاندن تنش ها به میان مردم انتقاد کردند و همه روسای قوا از جمله رئیس مجلس به آن لبیک گفته اند. بعد باز هم به این بهانه که دستوری نرسیده است و سوال حق مجلس است و فلان و بهمان باز هم طرح تنش زای سوال را به مجلس آورده اند. سپس از رئیس جمهور می خواهند که تحریک نکند، تنش ایجاد نکند. 

اگر سوال از رئیس جمهور حق قانونی مجلس است، جواب دادن رئیس جمهور نیز حق قانونی وی است. نمی توان وی را داخل رودخانه انداخت و بعد به بهانه عدم تنش در جامعه و تحریک احساسات بازار و مردم و ... از وی خواست که دست به سینه بنشیند. طبیعتا اگر رئیس جمهور بخواهد جواب سوال مجلس را بدهد ناگزیر است بخشی از واقعیتهای فعلی کشور را بیان کند. از میزان درآمدهای ارزی تا برخی مخارج و بعضی مشکلات برای تامین کالاها. همین مسئله به خودی خود باعث واکنش بازار خواهد شد و بار دیگر نوساناتی در قیمت ارز ایجاد میشود. 


هر چند عده ای معتقدند که طرح سوال از رئیس جمهور با انگیزه شهرت طلبی برخی راه یافتگان بهارستان مطرح شده است ولی باز هم اکثر تحلیل گران واقع گرا بر این عقیده اند که بازی مجلس با محمود احمدی نژاد یک بازی دو سر باخت برای مجلس است.


پرده سوم

سوال مطرح می شود. رئیس جمهور پاسخ می دهد. رسانه ها و سیاسیون رئیس جمهور را برای خدشه وارد کردن به اتحاد قوا و ثبات کشور به باد دشنام و سرزش می گیرند و «شیپور عدم ایجاد تنش» را از سر گشادش می نوازند.

پی:

گاهی اوقات که به وضعیت مجلس (کنونی، سابق، اسبق)، نمایندگان راه یافته به آن و اختیارات فراوان و تاثیر گذار آنها فکر می کنم ...

این کاریکاتور هم جالب است. فتامل.


از جنس مردم یا از جنس مدیران؟

سال 84 و همزمان با انتخابات ریاست جمهوری، یکی از مشکلاتی که مکرر مطرح می شد وجود «حلقه ی بسته ی نخبگان» (ترجمه مودبانه و مثبت از الیگارشی) بود. بسیاری از افرادی که در تایید احمدی نژادِ ناشناخته صحبت می کردند اذعان داشتند که کشور ما به وسیله ی یک جمع 300 نفری مدیریت می شود که بسیاری از آنها توانایی و صلاحیت لازم را نیز ندارند و لازم است که این حلقه باز شود و افراد تازه نفس و جوان وارد عرصه های مدیریت شوند و این انحصار شکسته شود. هر چند احتمالا بسیاری از افرادی که آن روز چنین مواضعی داشتند، امروز از مخالفان جدی احمدی نژاد باشند، ولی این مسئله در صحت ادعای پیشین آنها تفاوتی ایجاد نمی کند.

اصولا وجود چنین حلقه ی بسته ای از حاکمان و مدیران، آن هم در شرایطی که معیار انتخاب آنها شایستگی نباشد، دیر یا زود موجب انواع فساد و ناکارآمدی می شود و کلیت ساختار را با چالش جدی مواجه می کند.

چه مخالف احمدی نژاد باشیم و چه موافق وی، باید اذعان کنیم که انتخاب وی نشان دهنده ی یک فرصت بزرگ در کشور ما است. یعنی اینکه یک فرد می تواند بدون وابستگی به احزاب و گروه های قدرت و با کمترین پشتیبانی به مقام ریاست جمهوری برسد. این «امکان و فرصت» به خودی خود بسیار ارزش مند است و می تواند در مواقع مختلف مورد استفاده مردم قرار گیرد تا نظر واقعی خود را اعمال کنند. در صورتی که در بسیاری از دموکراسی های کنترل شده ی دنیا، این فرصت و امکان وجود ندارد که بر خلاف میل بسیاری از سیاسیون و قدرتها، پدیده ای (مثبت یا منفی) ظهور کند و مورد استقبال مردم قرار گیرد.

حالا گویی وجود این «منفذ» در سیستم سیاسی کشور که منجر به ورود احمدی نژاد به دایره قدرت شد، برای بسیاری (بسیاری بسیاری) از جریانات و افراد گران تمام شده است و آنها را به این صرافت انداخته تا «راه تکرار بر خطر بندند».

در همین راستا نایب رئیس کمیسیون شوراها گفته است که طرحی آماده کرده اند که [نامزد انتخابات ریاست جمهوری باید دارای 8 سال سابقه وزارت بوده و 300 نفر از سیاسیون که در رزومه کاری خود سابقه حداقل استانداری یا مشاغل هم‌تراز به بالاتر را داشته باشند وی را از نظر توان مدیریتی تأیید کرده و از نظر مذهبی نیز فرد باید صلاحیتش به تأیید شورای مدیریت حوزه علمیه قم برسد.]

طرحی که در صورت تصویب و اجرا وزن مردمی نظام را روز به روز کمتر و کمتر خواهد کرد و شکاف حاکمیت و مردم و غریبه انگاری دوطرف را بیشتر و بیشتر می کند. و در نهایت انتخابات ریاست جمهوری را تبدیل به یک رویداد مخنث و نمایش بی هیجان و بی تاثیر می کند. باید منتظر ماند و واکنش افراد و مسئولین را تماشا کرد؛ کسانی که به این حلقه راه یافته اند، نفع شخصی خود را در این طرح خواهند یافت، ولی آیا کسانی هستند که از جمهوریت، حق مردم و آینده ی نظام دفاع کند؟

علاوه بر همه این موارد، این نماینده ی بهارستانی دقت نکردند که در صورت اعمال این قانون از دوره آتی، تمام کاندیداهای بالقوه حذف خواهند شود و مجبور خواهیم شد که انتخابات را برای 8 سال به تاخیر بیاندازیم! باز می شود مثل قانونی هایی که روز بعد باید تغییر کنند یا تبصره بخورند یا قابلیت اجرا ندارند.

دندان لقی به نام احمدی نژاد

آقای لاریجانی (مجلس) گفته اند که اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها به مصلحت نیست. اما چرا؟ چون «با توجه به افزایش فشارهای تحریم علیه ملت ایران، افزایش دوباره قیمت حامل‌های انرژی و ملزومات زندگی مانند آب و برق موجب بروز مشکلات بسیاری برای مردم می‌شود، از این‌رو گران کردن دوباره این ملزومات به مصلحت کشور نیست.» آقاجان شما که همین یکی هفته پیش، قبل از کنفرانس خبری رئیس جمهور در یک مصاحبه گفته بودی که تحریم ها تاثیر چندانی ندارد. لااقل بذار کلام منعقد بشود بعد عوضش کن. الان اگه کسی بخواد متوجه بشه که تحریم ها تاثیر داشته یا نه، به کدام صحبت شما استناد کنه؟ 


اما شاهکار این مصاحبه ایشان چیز دیگری است. و باید با تعجب از ایشان پرسید که «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چی؟ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟ وز ميان تيغ به ما آخته‏اي يعني چه‏؟». آقاجان تا الان همه چیز تو لفافه بود. چی شد که یک دفعه اینطوری شد؟

ایشان فرموده اند که «در زمان جنگ به علت دعواهای داخلی از سوی سیاستمداران بدلی مانند بنی‌صدر کشور ما توفیقات کمی در عرصه جنگ داشت، اما خوشبختانه با اقدام به موقع مجلس و امام خمینی (ره) در عزل بنی‌صدر، شرایط در جبهه‌ها تغییر کرد و فتوحات بسیاری به دست آمد که این موضوع تنها به علت رفتار صادقانه مسئولان و امام راحل با مردم و حمایت ملت از نظام و ولایت فقیه بود.» خوب ظاهرا نیاز به توضیح بیشتر نداره. در آستانه طرح دومین سوال از رئیس جمهور (در تاریخ نظام، و با فاصله کمتر از هشت ماه از هم) رئیس مجلس در حقیقت می فرمایند که:

«در زمان جنگ اقتصادی کنونی به علت دعواهای داخلی که از سوی سیاستمداران بدلی مانند احمدی نژاد کشور ما توفیقات کمی در عرصه جنگ اقتصادی داشته [و مشکلات اقتصادی بیشتر شده است] اما امیدواریم که با اقدام به موقع مجلس و رهبر انقلاب در عزل احمدی نژاد، شرایط اقتصادی تغییر کرده و فتوحات زیادی در جبهه اقتصادی به دست آوریم که این موضوع تنها در گرو رفتار صادقانه مسئولان و رهبر انقلاب با مردم و حمایت ملت از سیاست مداران اصلی (ما و اقوام و دوستان) به جای حمایت از سیاستمداران بدلی است.»

و به زبان بی زبانی می خواهد بگوید که: «عدم حمایت رهبر انقلاب از این مسئله رفتاری غیرصادقانه است.»

البته یکی از طراحان سوال (خاطرم نیست که نامش چه بود و نماینده کدام شهرستان بود) با گستاخی و بی ادبی جالبی گفته بود که [دفعه پیش نمایندگان با رئیس جمهور مدارا کردند. این دفعه مثل دفعه قبل نیست که رئیس جمهور هر چه خواست به نمایندگان بگوید. این بار ما هم جواب ایشان را همان گونه می دهیم و حتی ممکن است عدم کفایت سیاسی را مطرح کنیم]. که نشان دهنده ی این است که ایشان هنوز متوجه فرق خود و امثال خودش با احمدی نژاد نشده است. 

قبلا بارها و بارها نظر خودم را گفته بودم که اصحاب سیاست (چپ و راست و ...) به دنبال طرح عدم کفایت سیاسی احمدی نژاد هستند. حتی سایت بازتاب هم در اعترافی نوشته بود که اگر حمایت های رهبری نبود، اتمام قانونی دولت نهم هم بعید بود! اما سوالی که باید پرسید این است که: «چرا دولتی که تا چند ماه دیگر به صورت قانونی و خود به خود تمام میشود، را می خواهید از طریق عزل رئیس جمهور تمام کنید؟ تقبل این هزینه برای چیست؟»

حرف بسیار است و جواب بسیار. ولی به عقیده من اساسی ترین دلیل آن را در یک جمله می توان گفت که «احمدی نژاد شعارهایی داده، حرفهای زده، کارهایی کرده که لازم است دولتش با بدترین خاطره و بدترین وضع برود. جوری که دیگر هیچ رابین هودی در عرصه سیاست کشور مجال ظهور و جولان پیدا نکند. بعد هم باید تمام راهها و منافذ نفوذ را بست.»


این داستان استیضاح وزیر ورزش هم طنز جالبی بود؛ وقت مجلس و دولت گرفته شده، وزیر هم در حال صحبت کردن است که یک دفعه نمایندگان استیضاح را پس می گیرند و اعلام می کنند با توجه به اینکه در شرایط حاضر اولویت اصلی کشور مسایل اقتصادی است، بیخیال استیضاح می شویم! آقاجان شما یعنی تا وقتی وزیر نیامده بود پشت تریبون نمی دانستی که اولویت کشور چیه؟ فرآیند استیضاح چند هفته طول می کشه تا به صحن اصلی برسه، چی شد که یهو متوجه اولویت های کشور شدید؟ الهام شد؟ آقاجان روغن ریخته را خرج امام زاده نکنید چه برسه آبروی رفته را!



آیا احمدی نژاد در نیویورک به مجلسی ها فحش داد؟ فیلم

امروز بعضی از سایتهای خبری مثل بازتاب و انتخاب و ... مدعی شدند که احمدی نژاد در فرودگاه نیویورک به نمایندگان مجلس فحش داده است. 
قضیه از این قرار است که هنگام عبور از سالن، خبرنگار بی بی سی از فاصله ی دور -حدود 10 متر- با صدای بلند سوالی از آقای احمدی نژاد می پرسد: «آقای احمدی نژاد! تو مجلس پرسیدند چرا برا 160 نفر ویزا گرفتید؟ آقای احمدی نژاد! چرا برا 160 نفر ویزا گرفتین؟ تو مجلس ایران پرسیدن. گفتن این همه آدم اینجا چه کار می کنند؟» احمدی نژاد که در این زمان کمی دورتر شده است یک جمله کوتاه می گوید و با دست خداحافظی می کنند.
حالا برخی از رسانه ها می گویند که احمدی نژاد گفته: «گ... خوردند».

در ابتدا که فیلم بازتاب را می دیدم به نظرم همین اتفاق افتاده بود. البته فیلم بازتاب کیفیت بسیار پایینی داشت.

 بعد از گشت و گذار در بقیه سایت ها ویدیوی با کیفیت آن را پیدا کردم. با کمی دقت در این فیلم و بازبینی مکرر آن به نظر می آید که احمدی نژاد میگوید: «اوخ اوخ مجلسی ها!».
جالب اینجاست که خبرنگار مذکور که خودش این ویدیوی باکیفیت را گرفته و آپلود کرده است در ذیل آن نوشته است: «اون وقتی که می پرسیدم اصلا متوجه نشدم .. بعد برگشتم ۲۰ بار نگاه کردم ..نسخه از روی دوربین را میزارم اینجا... واقعا نمی توانم با قاطعیت بگم که اون کلمه را گفته یا نه.. حس می کنم میگه: آخ آخ».



با توجه به فیلم باکیفیت و همچنین اذعان خبرنگار به اینکه پاسخ احمدی نژاد فحش نبود، باید دید که معلمان اخلاق و واعظان سیاست در کدام دستاویز چنگ می زنند و صحنه ی شامورتی بازی سیاست را به کدام نحو می چینند.

افزونه: 
خبرنگار بی بی سی در توییتر خودش نوشته: «همانطور كه ديروز هم گفتم و توى يوتوب و تويتر و فيس بوك هم نوشتم من نشنيدم احمدى نژاد حرف زشتى بزنه. من شنيدم گفت: "آخ آخ" و گفته: "اوه اوه"»

افزونه 2:
انتخاب خبر مذکور را از روی سایت خود برداشته: لینک آن .

مجلس مطلوب همینه همینه!

ماه‌ها پیش از رای‌گیری مجلس نهم، برخی از سیاسیون و صاحبان‌نفوذ و رسانه از خطر عظیم جریان انحرافی و نقشه‌های شوم و پیچیده‌ی اطرافیان احمدی‌نژاد برای آینده‌ی کشور و انتخابات مجلس سخن‌ها گفتند و نسخه‌ی کشور را در صورت پیروزی این جریان پیچیده شده دانستند. تمامی تلاش‌های عملیاتی و رسانه‌ای افراد و جریان‌های فوق‌الذکر نتیجه داد و خوش‌بختانه جریان حامیان احمدی‌نژاد بدون اینکه در انتخابات حضور داشته باشد، نتیجه را واگذار کرد و شکست خورد.

در عوض جریان‌های وفادار به انقلاب و نظام و جریان ناب اصولگرایی ( از راست سنتی گرفته تا رهپویان و پایداری) علی‌رغم اختلافات درونی که با یکدیگر پیدا کردند توانستند پیروز این میدان باشند. رقابت بین دو جریان عمده‌ی مدعی اصولگرایی (پایداری و جبهه متحد) هر چند به تخریب‌های زشت و جنگ قدرت آشکار تبدیل شده بود ولی در غیبت مدعیان و رقبای دیگر توانست بسیاری از مسایل را روشن کند. بعد از انتخابات هر کدام از این دو جبهه (بیشتر جبهه متحد اصولگرایان) با ارائه آمار و ارقام نشان می‌داد که کاندیداهای این جریان توانسته‌اند تعداد بیشتری از کرسی‌های بهارستان را فتح کنند و لذا این جبهه مقبولیت بیشتری کسب کرده است.

در نهایت مجلس نهم با ترکیبی از افراد جمعیت رهپویان، جبهه پایداری و راست سنتی شکل گرفت و جمعی از وفاداران و ملتزمین به انقلاب و نظام بعد از گذشتن از صافی‌ها به مجلس راه یافتند و توطئه جریان حامی احمدی‌نژاد نیز خنثی شد و به گفته فرمانده سپاه پاسدارن، همین مسئله بزرگترین تحولات در سال ۹۰ بود و به این گونه مجلسی مطلوب تشکیل شد.

پس از مدت کوتاهی از شکل‌گیری مجلس نهم اتفاقاتی افتاد که صاحب‌نظران را امیدوار کرد که این مجلس بتواند مجلس هشتم را روسپید کند. بعد از انتخابات و قبل از اتمام مجلس هشتم دعوای «ریاست بر مجلس» شکل گرفت و جریان حامی لاریجانی و جریان نزدیک به قالیباف (حامی حداد) هر کدام سعی کردند تمام تلاش خود را برای تسلط بر این نقطه‌ی استراتژیک صرف کنند. از دست دادن کرسی ریاست برای لاریجانی یک عقب‌گرد و سقوط سیاسی محسوب می‌شد و آینده‌ی سیاسی وی را متزلزل می‌کرد. از طرف دیگر حامیان حداد که اتفاقا مؤتلفین لاریجانی در انتخابات بودند(!) ریاست بر مجلس را به عنوان مقدمه‌ای برای پیروزی قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری می‌دیدند. نتیجه‌ی این آبروریزی قدرت‌طلبانه، انشعاب در فراکسیون اصولگرایان، علنی شدن اختلافات و در آخر پیروزی لاریجانی بود. ادامه‌ی این رقابت، منجر به از خارج شدن ریاست مرکز پژوهش‌های مجلس از دست توکلی و سپرده شدن آن به کاظم جلالی (سهم لاریجانی در کمیته‌ی ۸+۷) بود.

چندی بعد قضیه‌ی ردیف‌های بودجه مطرح شد. گذشته از اینکه تغییرات زیادی در لایحه‌ی بودجه‌ی دولت ایجاد شده بود، برخی از بندهای این لایحه (طرح) باعث انتقادات بسیاری در سطح جامعه شد تا آنجا که علاوه بر لاریجانی، چندین تن دیگر از نمایندگان نیز نسبت به انتشار برخی مطالب اعتراض کردند. اختصاص بودجه‌های هنگفت به برخی بنیادهای فرهنگی بی‌نام و نشان و بی‌بازده، اختصاص مبالغ میلیاردی برای کارهای عمرانی مجلس و دفاتر نمایندگان و همچنین مبالغی برای هزینه‌ی اتومبیل و مسکن نماینده ها. حتی رئیس جمهور هم در جمع منتخبان مجلس نهم ضمن یک شوخی این مطلب را بیان کرد.


و اما آنچه انگیزه نوشتن این مطلب شد دو خبری است که امروز و دیروز منتشر شد.

نمایندگان مجلس برای رهن مسکن مبلغ ۱۰۰ میلیون از مجلس ودیعه ( و نه حتی وام!) دریافت می‌کنند و برخی از نمایندگان اعلام کرده‌اند که این مبلغ کافی نیست. در حالی که بنده و دو نفر دیگر از دوستان که همه فارغ التحصیل کارشناسی ارشد یکی از بهترین دانشگاه‌های ایران هستیم برای رهن یک خانه ۲۵ میلیون تومان، آن هم به صورت اشتراکی دارای مشکل هستیم، چطور است که نماینده‌ی مجلس مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان را کافی نمی‌داند؟ چند درصد کسانی به این نمایندگان رای داده‌اند در خانه‌های ۱۰۰میلیون رهن ساکن هستند؟ کدام یک از افراد شاغل در ایران علاوه بر حقوق و دستمزد خود از اداره یا سازمان متبوع خود ودیعه‌ی مسکن هم می‌گیرند؟ تمامی افراد این جامعه مجبورند هزینه‌ی مسکن خود را از حقوق دریافتی خود پرداخت کنند.

در بازار مسکن رسم است که برای هر تبدیل رهن به اجاره، هر ۱ میلیون رهن معادل ۳۰ هزار (به تازگی ۴۰ هزار) تومان است. به عبارت دیگر در حال حاضر مجلس در هر ماه مبلغ ۳ میلیون تومان (تا ۴ میلیون تومان) به نماینده ها حق مسکن پرداخت می‌کند. و این مثل این است که مثلا اگر حقوق نماینده‌ها ۲ میلیون تومان باشد در حال حاضر مجلس به آنها ۵ میلیون تومان در ماه حقوق می‌دهد! این نکته لازم‌الذکر است که هزینه‌ی ایاب و ذهاب نمایندگان نیز از جیب خودشان پرداخت نمی‌شود بلکه مجلس از بودجه بیت المال مبلغی را برای اتومبیل، تعمیرات و بنزین نمایندگان اختصاص داده‌است. 

حالا می‌خواهم توجه شما را به بخشی از دروس اخلاق و مانیفست جمهوری اسلامی جلب کنم که در آن سیره‌ی امیر مومنان به عنوان الگوی حکومت‌داری معرفی می‌شود. تبعیض بین مردم عادی و حاکمان، اختصاص بودجه‌های ویژه به برخی حاکمان و فاصله‌ی زندگی مردم عادی با حاکمان یکی از محورهای مبارزه‌ی امیر مومنان بود. و یا اگر به دهه‌ی اول انقلاب برگردیم و صحبت‌های امام را مرور می‌کنیم می‌بینیم که «میان ماه ما با ماه گردون ...».

دیروز نیز طرحی در مجلس پیشنهاد شد که «نام تعطیلات تابستانه مجلس به بازدید از حوزه‌ی انتخابیه تغییر کند» +. توضیح آنکه مجلس دارای یک ماه تعطیلات تابستانه است و به علت انتقاداتی که از این همه تعطیلی مجلس انجام می‌شد، رسایی طرحی را به مجلس آورد که نام این تعطیلات حذف شود و این مدت یک ماه به عنوان سرکشی به حوزه انتخابیه تغییر کند. جالب این‌جاست که این فوریت این طرح را مخالفت نمایندگان روبرو شد! یعنی نمایندگان حتی حاضر به آبروداری هم نشدند! (این خبر را در سایت‌های خبری الف نیافتم!)

علی مطهری در مخالفت با این طرح گفته است که «پس خانواده‌ی نمایندگان کی به مسافرت بروند؟». از آنجایی که گویی امثال بنده در آن خیل بهارستان‌نشین نماینده‌ای نداریم، در جواب ایشان عرض می‌کنم که:

آقای مطهری! همان موقعی که خانواده‌ی من به مسافرت می‌روند، شما هم با خانواده‌تان به مسافرت بروید.

همان موقعی که حدود ۳۰ میلیون نفر (طبق اعلام رسمی رسانه‌های موافق) شهروند زیر خط فقر به مسافرت می‌روند، خانواده‌ی شما هم به مسافرت برود.

آقای مطهری! نمایندگان مجلس در تمامی تعطیلات رسمی کشور تعطیل هستند. در نیمه‌ی شعبان در ۱۴ و ۱۵ خرداد، در ۲۲ بهمن در عید فطر و ۱۳ رجب و ۲۷ ربیع و ... تعطیل هستید. همین عید نوروز امسال مجلس شواری اسلامی از ۲۴ اسفند تا ۱۵ فرودین در تعطیلات بود -شرمتان باد که من و بسیاری دیگر از افراد شرکتی فقط ۲۹ اسفند تا ۴ فروردین را تعطیل بودیم-. 

آقای مطهری! جلسات علنی مجلس در صبح روزهای یک‌شنبه، سه‌شنبه و چهارشنبه برگزار می‌شود و جلسه‌ی کمیسیون‌ها نیز بعد ازظهر همان روزها برقرار است و روزهای شنبه، دوشنبه و پنج‌شنبه نمایندگان تعطیل هستند.

آقای مطهری! شما علاوه بر این تعطیلات رسمی و غیررسمی، ۳۰ روز مرخصی با حقوق دارید!!! و هنوز نمی‌دانید که خانواده‌ی نمایندگان کی به مسافرت بروند؟!

به گفته‌ی یکی از نمایندگان هیچ ارگانی به اندازه‌ی مجلس تعطیلات ندارد. و چطور انتظار هست که نمایندگان خودشان به دست خودشان این نعمت را از خود دریغ کنند؟

یک شوخی هم با نمایندگان عزیز بکنیم. نزدیک عید (نیمه شعبان) است و می‌خواهیم با هم کمی صفا بکنیم:

شخصی با صدای زشتی قرآن می‌خواند. گفتند: تو را مشاهره چند است؟  گفت هيچ. برای رضای خدا مي خوانم. گفتند برای رضای خدا نخوان. حال حکایت مجلس و تعطیلات است. اگر قرار است که فی‌المثل این‌گونه باشد، تعطیلات یکساله هم کم است.

اختلاس، دلار و سکه، گرانی کالاها؛ عجب دولتی داریم!

احتمالا این آخرین مطلبی است که در سال ۹۰ می نویسم. بعد از آن چند روزی مسافرت خواهم بود تا اینکه روزهای کاری سال ۹۱ آغاز شود. امیدوارم سال ۹۱ سال بهتری نسبت به ۹۰ باشد و بهتر بودنش را هم از همان روزهای اول سال نشان دهد.


بهانه ی نوشتن این مطلب، در حقیقت چند کامنتی بود که برای نوشته های پیشین دریافت کرده بودم. البته مشابه این کامنت ها را بارها و بارها در کامنتهای سایت الف دیده بودم و حتی چند بار نظرات خودم را به صورت کامنت برای سایت الف فرستادم که پرواضح است در اکثر (تقریبا در همه) موارد سانسور شدند.

این مسایل همگی ناظر به مواردی است که دولت در آنها متهم به ناکارآمدی یا فساد می شود. شاه بیت حملات اخیر به دولت در این زمینه ها (مخصوصا در سایتهای خبری مخالف و کامنت های جهت دار آنها) سه مسئله است:‌ اختلاس، دلار، گرانی برخی محصولات. به عبارت دیگر دولت احمدی نژاد دولتی است که بزرگترين اختلاس تاريخ کشور در دولتش اتفاق افتاد، دلار به قیمت 2200 تومان رسید، و مثلا شير گران شد و تخم مرغ و فلان و فلان.

این مسایل را بارها و بارها در سایتهای پرتعداد مخالفان دولت و ذیل کامنتهای مخاطبان الیت این سایتها (بخصوص سایت الف) می توانید مشاهده کنید. سایتهایی که ترجیح می دهند چشمان خود را بر روی بسیاری از واقعیات ببندند و مخاطبان الیت و فرهیخته ی خود را نیز در توهم انصاف و تعادل نگه دارند و آنها را یک تنه به قاضی ببرند و در این آشفته بازار، خر مراد خود را تا خانه ی مقصود برانند. در مورد هر یک از این موضوعات حرفهای بسیاری هست؛ تا جایی که اطلاعات ناقص و بضاعت فکری اندک من مدد می دهد چند نکته را در هر مورد می خواهم بیان کنم.

قضیه ی دلار:

همان وقتی که دلار به صورت بی سابقه جهش قیمتی کرد و برای مدتی دستاویز حملات علیه دولت شد، می خواستم چند نکته ای سایتهای خبری تعمدا نسبت به آن تغافل می کردند را بیان کنم. 

به نظرم شروع داستان، گزارش جدید آژانس اتمی بود که در آن برای اولین بار احتمال انحراف برنامه هسته ای ایران را به صورت رسمی اعلام کرده بود. بعد از این گزارش فشارهای خارجی بر ایران زیاد شد و به طور نمونه انگلیس پیشنهاد تحریم بانک مرکزی ایران را مطرح کرد که با استقبال چندین کشور اروپایی و آمریکایی مواجه شد. تا همین جا هم اتفاق مهمی افتاده بود. تحریم بانک مرکزی یک کشور بسیار اثرگذار و خطرناک است. ولی مسئله به همین جا ختم نشد. مجلس ایران در پاسخ به اقدامات جدید انگلیس، طرح کاهش روابط را تصویب کرد. بعد از آن، تعدادی از دانشجویان دانشگاه های تهران اقدام به تجمع مقابل سفارت انگلیس کردند که در نهایت منجر به اشغال سفارت شد. بعد از اشغال سفارت انگلیس، فشارها و جو جهانی بر علیه ایران بسیار تشدید شد و در پاسخ به این اقدام، انگلستان پیشنهاد تحریم نفتی ایران را به اتحادیه اروپا داد. 

یعنی در عرض مدت کوتاهی، هم بانک مرکزی و هم نفت (منبع اصلی درآمد کشور) تحریم شدند. هر کسی اندک آشنایی با اقتصاد داشته باشد می داند که چنین شوکی به بازار می تواند آن را دچار تلاطم شدید کند. حتی اگر فرض کنیم که این اتفاقات اثرات واقعی بر روی اقتصاد کشور نداشت، ولی نمی توانیم بپذیریم که اثرات روانی هم نداشته است. بسیاری از فعالین اقتصادی و حتی افراد عادی ترجیح می دهند دارایی های خود را تبدیل به دلاری کنند که احتمالا در آینده ی نزدیک نایاب می شود و برایشان حکم کیمیا را خواهد داشت. افزایش بی سابقه ی تقاضا و نبود عَرضه ی کافی قاعدتا منجر به افزایش قیمت می شود. 

البته نقش مسایل دیگر نیز در زمینه قابل بررسی است. به عنوان مثال تحلیلی وجود دارد که چون نیاز به اطلاعات دقیق دارد فقط در حد حدس و گمان به آن نگاه می کنم ولی کاملا منطقی و شدنی است؛

چند سال پیش با فشار احمدی نژاد، نرخ سود سپرده بانکی کاهش یافت. و این یعنی اینکه از نظر سود اقتصادی، بانکها دیگر جذابیت کمتری برای مردم خواهند داشت و مردم علاقه ای برای نگه داشتن پول خود در بانکها ندارند. تا اینجا یعنی بانکها از جذب سرمایه و پول مردم محروم شده اند و سودشان کاهش یافته است. اگر از منظر rationality و مباحث game theory به قضیه نگاه کنیم، بانک ها باید به دنبال این باشند که دولت را مجبور به افزایش نرخ سود بانکی کنند. بهترین راه، استفاده از یک شرایط بحرانی است که طی آن دولت نیاز دارد تا سرمایه ی مردم را به سمت دیگر (مثلا بانکها) هدایت کند. به نظر می رسد بانکها می توانستند با استفاده از منابع عظیم خود بازار آشفته ی ارز را آشفته تر کنند تا دولت تحت فشار گوشه های مختلف، مجبور شود برای جمع کردن نقدینگی از بازار ارز، نرخ سود بانکی را افزایش دهد. البته باز هم تاکید می کنم که این فرضیه نیاز به اطلاعات دارد ولی کاملا محتمل و عاقلانه است.

سکه:

افزایش شدید قیمت سکه نیز تقریبا همزمان با آشفتگی بازار ارز رخ داد. عوامل این رخداد علاوه بر ارتباط دلار و طلا از منظر اقتصاد، مسایل جالب دیگری بود. همان تحلیلی که در مورد دلار ارائه شد قابل استفاده در زمینه سکه هم هست ولی می خواهم به چند خبر جالب در مورد بازار سکه اشاره کنم که تا حدی برخی مسایل دیگر را هم روشن می کند. 

سایت الف به عنوان سایتی که متعلق آقای توکلی است و کباده ی اقتصاددانی می کشد، در زمان آشفتگی بازار ارز و سکه بسیار بسیار فعال بود. مخالفان سیاسی دولت -و سایتهای خبری منتسب به آقایان توکلی، زاکانی، لاریجانی، قالیباف و ... - ادعاهایی کردند که دولت از عمدا بازار را رها کرده است و به دنبال سود شخصی خود است و ... . سایت الف نیز ادعایی را مطرح کرد که جریان انحرافی تعمدا بازار ارز را به هم ریخته است تا نشان دهد که تحریم ها اثر گذار است و باعث ایجاد نارضایی عمومی شود و حاکمیت را مجبور به مذاکره با آمریکا کند و ... . و حتی نام «قهر دوم» را نیز برای آن انتخاب کرد. این خط در کامنتهای منتشر شده ی سایت و حتی در خبرهای سایتهای دیگر پیگیری شد. 

سایت الف در خبری جالب با عنوان «شناسایی پشت صحنه‌ آشفتگی بازار ارز و طلا» آورده است: وزیر اطلاعات در پاسخ به این سوال مبنی بر اینکه "برخی کارشناسان اقتصادی در پی تشدید نوسانات بازار ارز و طلا، این وضعیت را به جریانی تحت عنوان جریان انحرافی اقتصادی نسبت دادند. آیا عنوان جریان انحرافی اقتصادی را تایید می کنید؟" گفت: "بالاخره اینکه اقداماتی توسط بیرون و داخل در جهت ایجاد روح نا امیدی در مردم دارد دنبال می شود، وجود دارد و از جمله اقداماتشان این است که تنش هایی در مسائل اقتصادی کشور ایجاد کنند."

چند روز بیشتر نگذشته بود که وزیر اطلاعات اعلام کرد:"برخی خودی ها میلیاردی سکه خریدند". ایشان گفته اند که:"با کمال تاسف برخی‌ از خودی‌ها نیز در این مقوله دچار چالش و اشتباه شدند و جاهایی بودند که جزو مجموعه نظامند و رفتند میلیاردی سکه خریدند و تحت تاثیر این القاء قرار گرفتند و بعضی از خودی‌ها با بی‌توجهی به این موضوع دامن زدند".

ناگفته پیداست که با توجه به اختلافات وزیر اطلاعات با جریان انحرافی، منظور وی از کلمه ی «خودی ها» کسان دیگری هستند. و نه تنها جریان انحرافی برای «ایجاد روح ناامیدی در مردم» تنش ایجاد نکرده است بلکه این خودی ها بودند که «دچار اشتباه شدند و تحت تاثیر القائات» قرار گرفتند و «با بی توجهی دامن زدند». 

هرچقدر در سایتهای مخالف دولت (تهمت زنندگان قضیه ی ارز و سکه) جستجو کردم تا اظهارات مذکور وزیر اطلاعات را پیدا کنم چیزی پیدا نکردم جز اینکه به عنوان تیتر روزنامه شرق آن را به صورت مختصر عنوان کردند. برای یافتن اتهامات و حملات سایتهای مخالف به دولت آرشیو آنها را در روزهای ابتدایی بهمن ۹۰ جستجو کنید.


قضیه اختلاس:

اختلاس بزرگ مشهور به اختلاس ۳هزار میلیاردی در زمان دولت احمدی نژاد رخ داده است. ولی آیا این هم زمانی به معنای این است که سند شش دانگ این فساد را به نام دولت وی بزنیم؟ آیا جز این است که این اختلاس بزرگترین اختلاس کشف شده است؟ آیا شخص احمدی نژاد و نزدیکان وی در این پرونده درگیر هستند؟

واقعیت این است که فساد اداری و مالی در مجموعه ی کشور وجود دارد (حتی اگر نگوییم نهادینه شده است). بخشهای مختلف و قوای مختلف به اندازه ی خود در این قضیه سهم و نقش و تقصیر دارند. اینکه دولت را -مخصوصا کابینه را- متهم و مسبب این قضیه بدانیم واقعیت امر را تغییر نمی دهند؛ تنها باعث تشفی خاطر و رضایت کاذب می شود.

نگاهی به ارکان عملیاتی این اختلاس نشان می دهد که دولت -به معنای اعضای دولت- کمترین نقش و تقصیر را در این ماجرا داشته اند. هر چند دولت -به معنای ساختار دولت- موظف به اصلاح ساختار و جلوگیری از فساد بوده است. 

این اختلاس در بانک صادراتی رخ داده است که رئیس آن محمد جهرمی بوده است. نسبت و موضع وی با جریان موسوم به انحرافی کاملا مشخص است. جریان سیاسی وی کاملا مشخص است. جهرمی هر چند وزیر کابینه احمدی نژاد بوده است ولی مانند بسیاری از اعضای کابینه، با یک من سریش هم به احمدی نژاد نمی چسبند. از طرف دیگر خاوری (رئیس سابق بانک ملی) نیز همین وضعیت را دارد. آیا تابعیت دوگانه ی وی را احمدی نژاد و جریان انحرافی باید کشف می کردند؟ آیا احمدی نژاد و جریان انحرافی پس از کشف اختلاس باید وی را تحت نظر می گرفتند و ممنوع الخروج می کردند؟ آیا ارتباط متهم اصلی پرونده با برخی نمایندگان پرنفوذ مجلس مسئله ی مهمی نیست؟(این ارتباط را یکی از اعضای مجلس فاش کرده است.)

به عنوان مثالی دیگر سایت «مشرق‌نیوز» خبر داده که «الیاس –م و امیرعباس –س، که دارای سوابق متعدد اجرایی در حوزه های حقوقی و قضایی بوده اند چند روز قبل توسط ماموران بازداشت شدند». به ادعای سایت دیگربان الیاس م٬ رئیس سابق حفاظت اطلاعات قوه قضائیه بوده است. همان طور که مشخص است افراد زیادی از مراکز مختلف درگیر این پرونده هستند و مسئله یک مسئله ی فراقوه ای است. 


قضیه ی گرانی شیر و تخم مرغ و ...

سالهای سال است که اقتصاد کشور ما یک اقتصاد دولتی-چپ مبتنی بر یارانه و کمک دولت است. بازیگر بزرگ در چنین اقتصادی، دولت -شرکتها و سازمانهای دولتی- هستند. قیمتها اجناس و خدمات با ارزش واقعی شان فاصله دارد و ... .

به عقیده ی بسیاری از افراد و اقتصاددادن ها، این وضعیت به تنها منتج به عدالت نمی شود بلکه زمینه بروز فساد، مدیریت بی لیاقت ها، افزایش شکاف اجتماعی و ... می شود. راه حل، واقعی کردن قیمت هاست.

در همین راستا دولت احمدی نژاد دست به یک کار بسیار بزرگ، مبارک و شجاعانه زد و آن هم اجرای طرح موسوم به هدفمندی یارانه ها کرد. هدف این طرح در نهایت این است که دولت حمایت های خود را کاهش دهد، پای خود را از اقتصاد بیرون بکشد و فضا را برای بازیگران دیگر (مردم) باز کند و همه چیز (اعم از کالا و خدمات و حتی ارزش افراد) به قیمت واقعی خود برسد.

طبیعی است که در طی این فرآیند محصولات فراوانی که پیش از این مشمول یارانه می شدند (مانند شیر) با کاهش یارانه ها، به قیمت واقعی خود نزدیک شوند (طبیعتا گران تر شوند). پس آیا اتفاق عجیبی افتاده است؟ غیر از این است که کشور چند سال است که درگیر این طرح است؟ غیر از این است که ما به دنبال همین تغییرات بوده ایم؟ البته طبیعی است که مدتی زمان برای پایدار شدن وضعیت و رسیدن به نقطه تعادل لازم است. یعنی زمانی که دستمزدها و ... نیز به همین تعادل برسند.


این نوشته بی نیاز از نقد نیست.

تکذیبیه بر تکذیبه ی مجمع تشخیص در مورد سخنان احمدی نژاد در جلسه ی سوال

پس از اتمام جلسه ی سوال نمایندگان مجلس از رئیس جمهور، موجی از تکذیبه ها بر علیه صحبتهای وی در رسانه ها منتشر شد و به انحاء مختلف رئیس جمهور متهم به دروغگویی شد. 

یکی از این تکذیبه ها مربوط به مجمع تشخیص مصلحت است. متن کامل جوابيه روابط عمومي مجمع تشخيص مصلحت نظام به سخنان رئيس جمهور:

«پس از حضور جناب آقاي احمدي نژاد در مجلس شوراي اسلامي و پاسخ به سئووالات نمايندگان، در تاريخ 24/12/90 ايشان در بخشي از سخنان خود در مورد مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص پرداخت تسهيلات ارزي به مترو تهران و كلان شهرها، سخناني خلاف واقع مطرح كرد كه لازم است توضيح ذيل به اطلاع رسانه هاي همگاني و افكار عمومي رسانده شود.


در جلسه پاسخ آقاي احمدي نژاد به سئووالات نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي، ايشان مدعي شد كه در جريان تصويب پرداخت تسهيلات ارزي به متروي تهران و كلان شهرها، در پاسخ به اظهار نظر رييس كل بانك مركزي در مورد خالي بودن حساب ذخيره ارزي دولت، يكي از اعضاي مجمع اظهار داشته است:«هر چند مي​دانيم موجودي حساب ذخيره ارزي صفر است اتفاقا ما مي خواهيم تصويب كنيم كه اجرا نشود»

بر اساس اسناد صوتي و مكتوب موجود از ريز مذاكرات اين جلسه كه نسخه اي از آن نيز خدمت رهبري معظم انقلاب تقديم شده است، اولا به رغم دعوت قبلي، رييس كل بانك مركزي در اين جلسه حضور نداشته است. ثانيا انتساب خلاف واقع چنين اظهار نظري، اهانت به كل اعضاي مجمع به عنوان منصوبين رهبري معظم انقلاب محسوب شده و كاملا تكذيب مي شود.

مشخص نيست آقاي رييس جمهور كه انتظار مي رود در اظهار نظرات خود مستدل و مستند سخن گفته و شان و شئونات پاسخگويي را حفظ كند بر اساس كدام سند و مدرك، چنين ادعاي كذبي را مطرح كرده است؟!»

بقیه سایتهای خبری نیز به طور گسترده این خبر را پوشش دادند. حال اگر به فایل صوتی صحبتهای احمدی نژاد گوش دهید، متوجه می شوید رییس جمهور در حالی به دروغگویی متهم شده است که وی اساسا ادعا نکرده بود که رئیس بانک مرکزی در جلسه مجمع حضور داشته است. بلکه وی گفت (دقیقه ۴:۳۰ به بعد) که «در مجمع نامه داد رئیس بانک مرکزی پولی وجود ندارد. اونجا دبیر مجمع اعلام کرد آقا پولی وجود ندارد. یکی از اعضا گفته اتفاقا ما میخایم -و این قابل اجرا نیست - یکی از اعضا گفته ما می خواهیم اتفاقا تصویب کنیم که اجرا نشود.» همین طوری که می بینید ادعایی که تکذیب شده است چیز دیگری بوده. گویی دبیرخانه مجمع خبر نداشته است که بر خلاف بسیاری از موارد دیگر که مردم عادی دسترسی به اصل خبر ندارند، این بار فایل صوتی کامل جلسه در دست مردم هست. به عبارت بهتر، در این مورد اتفاقا مجمع است که دروغ گفته است.

جالب تر اینجاست که سایت تابناک (نزدیک به محسن رضایی -دبیر مجمع-) در خبری آورده است که: «یک منبع مطلع، ضمن تایید سخن رییس جمهور در مجلس درباره مترو، به خبرنگار تابناک گفت: این بحث در یکی از کمیسیون های مجمع تشخیص مطرح شده است.وی افزود: البته این سخن در صحن مجمع تکرار نشد.» 

سوال از رئیس جمهور؛ قبل از طرح و بعد از طرح

چند روز قبل (چند روز قبل از حضور احمدی نژاد در بهارستان برای پاسخ به سوالات نمایندگان) قصد داشتم مطلبی پیرامون این طرح بنویسم. امروز که جلسه ی سوال برگزار شد و به اتمام رسید نیز مطالبی برای گفتن داشتم و اکنون می خواهم در دو بخش آنها را بیان کنم. بخش اول مربوط به فاز قبل از طرح و بخش دوم مربوط به فاز بعد از طرح است. 

هنگامی که بخش اول را مطالعه می کنید لطفا فکر کنید که امروز روز قبل از طرح سوال است.  

قبل از طرح سوال 

سخنی در مورد علی مطهری: اگر بخواهم علی مطهری را در یک جمله شرح دهم باید لفظ «مردی از جنس تناقض» را برای ایشان برگزینم. اما دلیل آن چیست؟ آقای مطهری به واسطه انتساب به (نسب داشتن با) شهید مطهری معمولا در اظهارات علاوه بر موضع گیری های سیاسی خود مطالب تئوریک را نیز بیان می کنند. به عنوان مثال اظهارات ایشان پیرامون ولایت فقیه، اختیارات ولی فقیه و رابطه ی صحیح مسئولین با ولی فقیه را احتمالا شنیده اید. نامه نگاری مناظره گونه ی ایشان با حجت الاسلام پناهیان را می توانید در سایت های خبری مطالعه کنید.  

یکی از مسایلی که ایشان در همین رابطه بیان کرده اند و در موقعیت های مختلف هم آن را تکرار کرده اند این است که لازم نیست از نظرات ولی فقیه به طور کامل اطاعت کنیم. فقط هنگامی که ولی فقیه حکم حکومتی می دهد ملزم به رعایت آن هستیم و در بقیه موارد باید نظرات عقلی خود را ملاک قرار دهیم. با همین استدلال ایشان با طرح نظارت نمایندگان بر خود مخالفت کرد و آن را «سند رقیت و بردگی» نامید. نمونه های دیگری از این دست وجود دارد. به همین طریق ایشان از لحاظ تئوریک آزادی بیان را نیز به رسمیت می شناسد و از اینکه دیگران وی را به خاطر اظهاراتش مورد عتاب قرار داده اند گله کرده است. طبق این ایده، هر کسی حق دارد اظهارنظر خود را داشته باشد حتی اگر این نظر در مخالفت آشکار با نظر ولی فقیه باشد. 

شخصا از لحاظ تئوریک با اکثر نظرات آقای مطهری مخالفتی ندارم و اگر این پایان ماجرا بود، ایشان یکی از شخصیت های مورد احترام برای من به حساب می آمد. ولی...

ولی این پایان ماجرا نیست. آقای مطهری همین که به حوزه عمل و سیاست وارد می شود، همین که پای منافع قبیله های سیاسی و فامیلها به میان می آید، در تناقضی آشکار تمام حقوقی که برای خود قائل بوده را از دیگران سلب می کند.

سخنی پیرامون سوالهای مطرح شده از رئیس جمهور

اصل‏ هشتاد و هشتم قانون اساسی: ‎‎«در هر مورد که‏ حداقل‏ یک‏ چهارم‏ کل‏ نمایندگان‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ از رئیس‏ جمهور و یا هر یک‏ از نمایندگان‏ از وزیر مسئول‏، درباره‏ یکی‏ از وظایف‏ آنان‏ سوال‏ کنند، رئیس‏ جمهور یا وزیر موظف‏ است‏ در مجلس‏ حاضر شود و به‏ سوال‏ جواب‏ دهد».

یعنی طبق این اصل، سوال باید در حوزه وظایف رئیس جمهور باشد. اگر نگاهی به متن سوالهای مجلس از رئیس جمهور بیاندازیم، این سوالات به سه دسته تقسیم می شوند: دسته ی اول سوالهایی که از لحاظ قانونی به جا هستند و در حوزه ی وظایف رئیس جمهور هستند. دسته ی دوم سوالهایی هستند که در حوزه ی اختیارات رئیس جمهور هستند و کسی نمی تواند وی را برای اعمال اختیاراتش مورد سوال قرار دهد. و دسته ی سوم سوالهایی هستند که در مورد اظهارات نظرهای رئیس جمهور هستند.

آقای مطهری طراح اصلی و پیگیرترین نماینده (جلوی صحنه) برای سوال از رئیس جمهور، چند روز پیش در مصاحبه ای عنوان کرده بود که سوال از رئیس جمهور طبق قانون اساسی از اختیارات مجلس است و حق نمایندگان می باشد.

حالا اگر نگاهی دقیق تر به سوالات مطرح شده بیاندازیم متوجه می شویم که آیا ایشان و بقیه سوال کنندگان آیا حقوق و اختیارات مندرج در قانون اساسی برای رئیس جمهور را به رسمیت می شناسند یا خیر؟

به عنوان مثال در سوال هشتم عنوان شده است که «چه ضرورتی وجود داشت آقای منوچهر متکی وزیر سابق امور خارجه در زمان ماموریت خود به سنگال عزل شود؟» پاسخ این است که عزل وزیر از اختیارات رئیس جمهور است و هیچ کسی حق ندارد ایشان را از اعمال حق خود محروم کند. آیا می تواند مجلس را استیضاح کرد که «چرا در شرایط حساس فعلی به یک مسئله ی بی ضرورت مثل سوال از رئیس جمهور پرداختید و وقت مملکت را تلف کردید؟»

یا مثلا در سوال پنجم پرسیده اند که چرا شما گفته اید مجلس در راس امور نیست. پاسخ این است که طبق مانیفست فکری خودتان، هر کسی آزاد است که نظر خود را در مورد مسایل مختلف ابراز کند حتی اگر آن نظر مخالف نظر ولی فقیه باشد. این در حالی است که امام خمینی 20 سال پیش این جمله را گفته است و در آن زمان سیستم حکومت پارلمانی بوده است. یعنی نخست وزیر را مجلس انتخاب می کرده است. بعد از سال 68 که قانون اساسی تغییر کرد، نخست وزیر حذف شد و رئیس جمهور شخص اول قوه ی مجریه شده است. به عبارت دیگر سیستم حکومت ریاستی شده است. آیا در این شرایط رئیس جمهور باید به خاطر اظهار نظرش مبنی بر اینکه مجلس راس امور نیست مورد مواخذه قرار بگیرد؟ می شود کسی را به خاطر نظرش محاکمه کرد؟

در سوال دهم نیز در مورد اظهارات رئیس دفتر رئیس جمهور سوال کرده اند. پرسیده اند که چرا یک نفری یک جایی در مورد یک موضوعی نظری داده است! این تناقض آقای مطهری با خودش چطور قابل توجیه است؟ آیا دیگران حق داشتن نظرات متفاوت ندارند؟ آیا این مسئله در حوزه ی وظایف رئیس جمهور است؟

باز هم در سوال نهم رئیس جمهور را برای داشتن نظری متفاوت مورد مواخذه قرار داده اند. پرسیده اند که چرا در برنامه تلویزیونی با طرح حجاب و عفاف مخالفت کردی؟ ذکر این نکته لازم است که طبق قانون، نیروی انتظامی زیرمجموعه وزارت کشور است ولی تحت امر رئیس جمهور نیست. یعنی رئیس جمهور نمی تواند رئیس نیروی انتظامی را نصب، عزل یا بازخواست کند. نمی تواند دستوری به وی ابلاغ کند. بنابراین مخالفت احمدی نژاد با این طرح صرفا نظر شخصی وی بوده است و حتی اگر در مخالفت صریح و آشکار با نظر ولی فقیه باشد -که نیست- باز هم طبق استدلالهای قبلی آقای مطهری، حق احمدی نژاد است.

سوالات مطرح شده در این طرح، اساسا به گونه ای هستند که ناظر به هیچ یک از مشکلات کشور نیستند (به جز سوال اول در مورد اعتبارات مترو). وجه سیاسی در این سوالات غالب است و نشان می دهد که قصد و غرض طراحان نه اصلاح امور و بازکردن گره های کشور که مقدمه چینی برای نیاتهای دیگر است.


بعد از طرح سوال 

به هر حال، پس از کش و قوسهای فراوان و حتی تلاش عده ای برای جلوگیری از این اتفاق، امروز رئیس جمهور در مجلس حاضر شد و به سوالات نمایندگان پاسخ داد. 

پیشنهاد می کنم حتما مشروح جلسه را گوش کنید و از خواندن اخبار سایتهای خبری پیش از گوش دادن به فایل صوتی اجتناب کنید.

مشروح پاسخ های رئیس جمهور به سوالات نمایندگان را در این فایل می توانید بشنوید. پاسخهای گزنده و زیرکانه احمدی نژاد باعث خشم و عصبانیت اکثر مجلسیان شد و پس از ترک مجلس توسط احمدی نژاد، بسیاری از نمایندگان به صحبتهای وی واکنش نشان دادند. برخی از این تذکرات را می توانید در این فایل صوتی بشنوید.

احمدی نژاد در صحبتهای خود به این مطلب اشاره کرد که برخی از موارد سوال، اختیار رئیس جمهور بوده است و برخی دیگر مربوط به اظهارنظر است. که طبق قانون قابل سوال کردن نیستند.

در بین صحبتهای احمدی نژاد چند مطلب بسیار مهم بود که قصد دارم در مطلب جداگانه ای آن را بیان کنم. هرچند پاسخهای احمدی نژاد اختلافات بین دولت و مجلس (و بقیه جاها) را افزایش خواهد داد ولی در اکثر موارد اظهاراتش را تحسین کردم. 

شنیده شده است که از شدت حرارت، برخی نمایندگان کلماتی مانند «عدم کفایت» و غیره را بر زبان آورده اند. انگار پازلی که قبلا فکر می کردم در حال تکمیل است. ولی به قول یک نفری : گوشت احمدی نژاد سفت تر و دیر-هضم تر از آن است که قوه ی هاضمه ی ضعیفی بتواند آن را دفع کند.